بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ننه‌نامه | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب ننه‌نامه اثر سحر شریف‌نیک

بریده‌هایی از کتاب ننه‌نامه

امتیاز:
۲.۵از ۳۰ رأی
۲٫۵
(۳۰)
مکان، خارجِ خارج. در پارک. من: اِاا مامانی، چته پس؟! یه طوری طور خوبی نیستی! مامانی: والله چه بگم! الان سه روزه دچار یکنواختی خارج شدم. چقدر برم پیاده‌روی به جَک و پیتر و ماریا گود مورنینگ بگم. چقدر صبح‌ها موکا لته با شکلات بخورم، چقدر دست حاجی عشقم رو بگیرم برم تو حراجی‌ها دور دور کنم! خسته‌م می‌فهمی! خسته! من: همه‌ش تقصیر توئه بابا! هی بهت می‌گم انقده واسه‌ش فیلم نذار! الان حرفا و شکایتاش یه چیزی بین کارهای مهرجویی و اصغر فرهادی شده! هویت مشخص نداره!
مریم
شب، ساعت ده، بعد از شام مامانی: سحر مامان، خیلی مویرگی دقت کردم بچه‌م شایان خیلی، نه، خیییییلی اشتهاش کم شده! من: خطای دید بوده مامان! اصن شک نکن! مامانی: اااا تو هم! هی تهمت ناروا می‌زنی به بچه‌م. چشه مگه! هم نرمه، هم گرمه! هم ماچش که می‌کنی خیلی خوش‌طعمه! به غذا هم که لب نمی‌زنه. من: والله با این مشخصاتی که تو دادی الان دارم فکر می‌کنم نکنه تشک خوشخواب فنردار با لحاف اضافه تحویل اجتماع دادم و خبر نداشتم!
مریم
رفیق: می‌گویم راستی، تِرِشولد درد مامانت چقدر است؟ من: ها؟! چی؟! ترشولد مامان خودت چقدر است؟ ترشولد عمه‌ت چقدر است اصلاً! رفیق: بابا، خره! می‌گم یعنی «آستانهٔ دردش» چقدر است! مهاجرت کردی قدِ ران مورچه زبان یاد نگرفته‌ای هاا! من:...سکوت دوباره من: مامانی، اوضاع ترشولدت چطوره بریم خرید پرید؟! مامانی: ایت ایز اِ بلک بورد. یو آر اِ بوک! اوکی اوکیه! بریم بریم.
مریم
صبح. سر صبحونه، مشغول گاز زدن لقمهٔ سوم من: امروز می‌خوام ببرمتون یه جایی، دشت و دمن، کوه و چمن. از اون جاها که بلبلکان خوش‌الحان می‌خوانند و پرستوهای مهاجر رو به افق پرواز می‌کنند. بابایی: جل الخالق! حوری و پری هم داره؟ مامانی: حاجی عشقم، سیرداغ! خودم هم حورت می‌شم و هم پری! مگه نسرین چه کم از حوری رنگین دارد؟! حاجی، چشم‌ها را باید شست. جور دیگر باید دید.
مریم
ننه‌نامه گردآورنده: سحر شریف‌نیک کتاب کوله‌پشتی
peyvandnik
اُف و لعنت بر عاطفهٔ مادری. باشه! پس یه بسته گوشت دربیار از تو فریزر ببینم چه باید کرد!
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
این چه وضعیه! جورابای تو، در طَبَق من چه می‌کنه. ای به قهقرا رفته! ای بی‌توجه جوراب‌نشناس!
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
یالله جماعت غُر دار، دل بدید به کار که شب شد!
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
آیا بابایی بعد از نائل آمدن به رتبهٔ بازنشستگی، دست یاری تو رو در انجام امور منزل می‌فشاره؟!
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
من: مامانی، راستی آیا بابایی بعد از نائل آمدن به رتبهٔ بازنشستگی، دست یاری تو رو در انجام امور منزل می‌فشاره؟! مامانی: ای بابا دلت خوشه هاا! حاجی عشقم حتی انگشت یاری من رو هم نمی‌فشاره، چه برسه به دست! یعنی کوزت رو دیدی؟! من نسرینشونم.
zohreh

حجم

۷۰۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

حجم

۷۰۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

قیمت:
۱۹,۸۰۰
تومان