بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب من پیش از تو | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب من پیش از تو

بریده‌هایی از کتاب من پیش از تو

۴٫۲
(۱۱۱)
خیلی سریع بهار از راه رسید، درست مثل‌اینکه زمستان مثل یک مهمان ناخوانده، سریع لباسش را تنش کرد و ناپدید شد، حتی خداحافظی هم نکرد. همه‌جا سبز شد، جاده‌ها در زیر نور آفتاب دوش می‌گرفتند، هوا به‌شدت معطر شده بود. در آسمان لطافت و دل‌نشینی خاصی وجود داشت، آواز پرندگان پس‌زمینهٔ زیبایی به روزهای بهاری می‌داد.
fatemeh zahra
حین این‌که ریشش را می‌تراشیدم حالات چهرهٔ ویل را هم می‌خواندم، خطوطی که به سمت گوشهٔ دهانش کشیده می‌شد، خطوطی که برای کسی به سن او بسیار زود به وجود آمده بود. موهایش را از یک سمت صورتش کوتاه می‌کردم و جای بخیه‌هایی را دیدم که داستان‌های زیادی داشتند، شاید داستانهایی از تصادفش. سایه‌های بنفشی روی پوستش دیدم که نشان از شب‌هایی می‌داد که بی‌خوابی کشیده، شیارهایی بین ابروهایش بود که نشانی از درد بی‌صدا داشت. عطر و گرمایی آرامش‌بخش از بدنش ساطع می‌شد، عطر خمیر ریش‌تراشی و چیزی که فقط مخصوص خود ویل بود، رایحه‌ای متفاوت و گران‌قیمت. چهره‌اش کم‌کم نمایان شد و من داشتم تازه می‌فهمیدم که با چنین چهره‌ای چقدر برایش آسان است که کسی مثل آلیشیا را مجذوب خود کند.
Rara,the real snowwhite
به او یادآوری کن که ما در مقامی نیستیم که تصمیم بگیریم کی به دنیا بیاییم و کی از دنیا برویم. این خداست که تصمیم گرفته زندگی دوستت را تغییر دهد. حتماً در آن حکمتی بوده و حتماً برای او در این شرایط جدید درسی وجود دارد...
fariba
من این کار را انجام می‌دادم به این خاطر که به نظم و انضباط در یک سیستم اخلاقی عقیده داشتم. من باور داشتم که غلط و درستی وجود دارد، هرچند که ممکن است این باور من قدیمی به نظر برسد.
aseman
کتاب می‌گفت که زن‌ها مردها را نه به‌خاطر دوست داشتن انتخاب می‌کنند. کتاب می‌گفت که ماده‌های هرگونهٔ جانوری به دنبال قوی‌ترین نرها می‌روند تا شاید بهترین شانس زندگی را به بچه‌های خود بدهد. ماده نمی‌تواند جلوی خودش را بگیرد، این غریزه و طبیعت اوست.
Rara,the real snowwhite
در حین اینکه داشتم کارم را انجام می‌دادم فهمیدم که ویلچرش برای من مثل یک مانع است: درواقع این ناتوانی‌اش مانع از ورود هرگونه حالات و رفتارهای احساسی می‌شود. اما نه، نمی‌توانست این‌طور باشد. خیلی عجیب بود. غیرممکن بود که به کسی تا این حد نزدیک باشی، نرمی بدنش را در زیر انگشتانت حس کنی، در هوایی نفس بکشی که او تنفس می‌کند، صورتش فقط چند سانتی‌متر با صورتت فاصله داشته باشد و درعین‌حال خیلی طبیعی و عادی باشی. وقتی‌که به سمت دیگر صورتش رسیدم حس بسیار عجیبی داشتم، انگار حریم شخصی و خط قرمزی را رد کرده‌ام.
Rara,the real snowwhite
سرش را از کتابچه برمی‌دارد و لب‌هایش را به زیر می‌اندازد. شاید سنش برای این کار کمی زیاد باشد ولی همین مدت کوتاهی که باهم بودند برای این‌که این حرکت زن بامزه و لوس باشد کافی است.
yazahra
«یک دوست اگر در خودش عشق داشته باشد هنوز هم می‌تواند حس کند که می‌تواند راهش را ادامه دهد. ولی بدون عشق، ممکن است هزاران بار غرق شود.»
Nana
باید بسیار آرام و آهسته به او می‌گفتم که اوضاع ممکن است تغییر کند، بهتر یا بدتر اما زندگی همچنان ادامه دارد. این‌که ما همگی بخشی از یک چرخهٔ بزرگ هستیم، حوادثی که برای درک آن‌ها فقط باید اهداف خداوند را شناخت
خوش
(من به این عقیده رسیده بودم که خداوند، خدای مهربان، درد و رنج‌های ما را می‌فهمد و گناهان ما را می‌بخشد.)
مینا

حجم

۴۱۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۴۴ صفحه

حجم

۴۱۶٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۴۴ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد