بریده‌هایی از کتاب سه‌ شنبه‌ ها با موری

اگر احساساتت را سرکوب کنی، اگر به خودت اجازه ندهی که همگام با آن‌ها قدم برداری، هیچ‌وقت نمی‌توانی از آن‌ها جدا شوی چون سرت گرم ترسیدن از آن‌هاست.

بدون عشق، ما پرندگانی با بال‌های شکسته هستیم.

زمانی که چگونه مردن را یاد بگیری، چگونه زیستن را هم خواهی آموخت.

معلم بر روی ابدیت اثر می‌گذارد.

و این آموزش همچنان ادامه دارد...

هیچ‌چیزی به نام «خیلی دیر» در زندگی وجود ندارد. او تا آخرین روزی که خداحافظی کرد، در حال تغییر بود.

این سؤالات مهم چه هستند؟ «ازنظر من سؤالات مربوط به عشق، مسئولیت‌پذیری، معنویت و آگاهی مهم هستند؛ و اگر من امروز سالم بودم، بازهم آن‌ها برای من مهم بودند. از ابتدا هم باید این‌گونه می‌بود.»

این سؤالات مهم چه هستند؟ «ازنظر من سؤالات مربوط به عشق، مسئولیت‌پذیری، معنویت و آگاهی مهم هستند؛ و اگر من امروز سالم بودم، بازهم آن‌ها برای من مهم بودند. از ابتدا هم باید این‌گونه می‌بود.»

«مرگ پایان یک زندگی است، نه پایان یک رابطه.»

«تا زمانی که یکدیگر را دوست داشته باشیم و عشقی که داشتیم را به خاطر بیاوریم، می‌توانیم بمیریم بدون اینکه حقیقتاً بمیریم... بدون این‌که حقیقتاً نابود شویم. تمام عشقی که تو بیافرینی، سر جاس خود باقی می‌ماند. تمام خاطراتت بر جا می‌ماند. تو در قلب تمام کسانی که در زمان زنده ماندن لمس کردی یا به آنان محبت کردی، زنده خواهی ماند.»