بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تجریش | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب تجریش اثر زکریا قائمی

بریده‌هایی از کتاب تجریش

نویسنده:زکریا قائمی
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۶از ۹ رأی
۳٫۶
(۹)
تنها که هستم می‌توانم درباره‌ی زندگی‌مان حرف‌های غیرمنصفانه‌ای بزنم که انکارش کمی وقت‌گیر است. زندگی‌مان روی گسلی بنا شده بود که هر لحظه احتمال جنبیدنش وجود داشت، امروز، یک سال دیگر یا حتا سه ثانیه قبل از رستاخیز؛ مثل موجی که سرنوشت محتومش فرو ریختن است،‌ یا فرود ناچار گربه‌ای که نیم‌روز را بالای درختی به سر می‌آورد.
n re
بسیار مادرم را دوست داشت. قد می‌کشیدم و تنهاییِ پدر را می‌دیدم که بزرگ می‌شد، و مادر که پدر را مثل خوابِ بی‌وقتِ غروب جمعه نگاه می‌کرد.
n re
برایش چای دارچین می‌آورم و احوالش را می‌پرسم
سپیده
ساده نیست، من سیمرغ نیستم که پرم را آتش بزند تا از سقف اتاقش نازل شوم و مشکلاتش را دود کنم؛ آن‌قدر هم سنگ‌دل نیستم که وانمود کنم خوشحالی‌اش برایم مهم نیست.
سپیده
سر صحبت را باز می‌کنم. «چه‌طوری؟» «خیلی ممنون.» «فوتبال؟» «بسکتبال.» «خوبه.» «شما چی؟» «قبلاًها دوچرخه و شنا. خیلی‌ گشنه‌مه.» «اون‌جا فست‌فود دارن.» «از این چیزها نه. تو بودی چی می‌خوردی؟» «من؟ من می‌رفتم خونه‌مون غذای دیشبو گرم می‌کردم می‌خوردم.» آخرِ شب یک ساندویچ همبرگر خوردم و نشستم توی پارک و خیابان پشت پارک را نگاه کردم که می‌رفت توی تاریکی.
سپیده
با‌هم ورزش می‌کردیم،‌ نه ورزش حرفه‌ای، گاهی، وقتی سیگار حوصله‌مان را سر می‌بُرد می‌رفتیم دوچرخه‌سواری، شنا، پینگ‌پنگ و گاهی کوه‌پیمایی. روزگار خوشی داشتیم. هفته‌ها می‌گذشت و هر یک بی‌آن‌که از دیگری خبری داشته باشیم یا سراغی بگیریم، سیگار می‌کشیدیم و به روزی فکر می‌کردیم که دوباره قدر سلامتی را بدانیم. آخر کارش به عنوان یک کوه‌نورد آماتور، پرت شدن از کوه و ترک کامل سیگار بود.
سپیده

حجم

۱۸۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۶۵ صفحه

حجم

۱۸۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۶۵ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد