بریدههایی از کتاب سرگذشت آب و آتش؛ مهرگان
۴٫۵
(۱۳۰۳)
به تجربهٔ یک پیرمرد بیش از احساسات یک جوان میشه اعتماد کرد.
ماریه امین
اگر زمانی احساس کردی تو زندگی مشکلی نداری و همهچیز داره به خوبی پیش میره، بدون که داری در مسیر اشتباه حرکت میکنی.
ـ چه ترسناک.
ماریه امین
شنیدهاید که گفته شده زنا مکن. اما من به شما میگویم هر که با شهوت به زنی بنگرد، همان دم در دل خود با او زنا کرده است. پس اگر چشم راستت تو را میلغزاند، آن را به در آر و دور افکن. زیرا تو را بهتر آن است که عضوی از اعضایت نابود گردد تا آنکه تمام بدنت به دوزخ افکنده شود. و اگر دست راستت تو را میلغزاند، آن را قطع کن و دور افکن، زیرا تو را بهتر آن است که عضوی از اعضایت نابود گردد تا آنکه تمام بدنت به دوزخ افکنده شود.
کتاب را میبندم. دستم را روی قلبم میگذارم. اگر قلبهایمان ما را بلغزاند، چه؟ چه باید بکنیم
ماریه امین
ـ دوست ندارم رویایی داشته باشم که دستنیافتنی باشه.
ماریه امین
پدرم مزدک رو کنار گذاشت اما نتونست عقایدش رو هم کنار بذاره. اصلاً ممکن نیست به راحتی عقاید مردم رو ازشون گرفت.
ماریه امین
هدیه دادن شبیه یک معامله است. هدیهای را به کسی تقدیم میکنی تا در زمان مناسب آنچه میخواهی بازپسگیری. نپذیرفتن هدیه نشان بیاحترامی است و نمیتوان آن را پس داد. بنابراین ناگزیر هستی در معاملهای شرکت کنی که نمیدانی چه چیزی را روزی باید در ازای آن بدهی. این یک معاملهٔ اجباری است!
par~naz
یک آن شد این عاشق شدن
دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا
از عمق چشمانم ربود
AVA
میخواهم حرفی بزنم اما هیچ کلمهای را پیدا نمیکنم. کلمهای نیست که در این لحظه بتواند احساسم را توصیف کند. در چنین شرایطی، سکوت را ترجیح میدهم. سکوتی که پر از ناگفتههاست. ناگفتههایی که هرگز نمیتوانند تبدیل به حرف و کلمه و جمله شوند... تنها باید در فضای سکوت معلق بمانند...
کاربر ۲۳۸۹۳۲۰
به راستی پوریا با من چه کرد؟ -دوستت دارم! ـ چه ساده این جمله را بر زبان آورد. ساده اما با اندوهی عمیق! این جمله که بارها از هر کلمهٔ محبتآمیزی زیباتر است! چرا آن را اینطور غمگین بر زبان آوردی، پوریای من؟!
کاربر ۲۳۸۹۳۲۰
ـ زندگی تو خیلی مهمتر از زندگی منه. حتی اگر اتفاقی هم برای من میافتاد...
ـ تو دایانایی!
ـ خب تو هم شاهزاده پوریایی، ولیعهد خسروی ایران!
ـ گفتم که اون لحظه نمیتونستم به خودم فکر کنم.
ـ پس به چی فکر میکردی؟
ـ به اینکه دوستت دارم!
دلم فرو میریزد. سرجایم میخکوب میشوم. منتظرم قلبم از حرکت بایستد و یا تندتر از همیشه به سینهام بکوبد. اما همچنان آرام و منظم میتپد. چشمانم خیره به پوریا میماند. نمیتوانم به هیچ چیز فکر کنم.
کاربر ۲۳۸۹۳۲۰
بهتر است خوشبین باشم و به صحبتهایم با پوریا فکر کنم. به پاسخهایش که گرچه شبیه به پاسخهای پدر هستند، اما نرمی و ظرافت خاصی دارند. صحبتهای پوریا همیشه عجیب بر دلم مینشیند. انگار کلماتش متفاوتاند. البته نباید تأثیر لحن و صدایش را هم نادیده بگیرم. من صدای پوریا را بسیار دوست دارم! صدایش را به اندازهٔ چشمانش دوست دارم!
کاربر ۲۳۸۹۳۲۰
من تقریباً مطمئن هستم که او پشیمان است. تقریباً مطمئن...! چه عبارت فریبدهندهای! عبارت جدیدی که به تازگی به دایرهٔ واژگانم اضافه شده است...
کاربر ۲۳۸۹۳۲۰
استخر! زادگاه و اولین پایتخت ساسانیان! شنیدهام که استخر هم به اندازهٔ تیسفون آباد است. پر از آتشکده و کوچهباغهای بزرگ میان عمارتهاست. استخر از پارسه تا کوهنبشت کشیده میشود. پارسه که بقایای قصر هخامنشیان را دربردارد و کوهنبشت که مقبرهٔ پادشاهان هخامنشی را در خود جای داده است. هرچند شهرت کوهنبشت بیشتر به دلیل سنگنگارههای پادشاهان ساسانی نظیر شاپور و اردشیر بابکان است. پادشاهان بزرگی که جد پوریا بودهاند.
کاربر ۲۳۸۹۳۲۰
ـ تو کتابها خوندم وطن ما جایی نیست که در اون به دنیا اومدیم. جاییه که قلبمون به اون تعلق داره. قلب من هم اینجاست.
کاربر ۲۳۸۹۳۲۰
پوریا با همان لحن پر احساسی که نظیرش را نمیشناسم، مرا از افکارم بیرون میآورد. همچنان که به آسمان خیره شده است، آرام میگوید:
ـ من میخوامت.
کاربر ۲۳۸۹۳۲۰
چه کسی گفته بهترینها اشتباه نمیکنن؟
farad98
ـ حقیقت اینه که تو نمیتونی خودت رو ملکهٔ یک سرزمین ببینی دایانا.
با تعجب به او نگاه میکنم. لبخند میزند و ادامه میدهد:
ـ تو به تنهایی میتونی بر یک سرزمین پادشاهی کنی!
ـ ممنون از تعریف جالبت!
ـ جدی میگم. اینطور بیان میکنی که از سیاست بیزاری. اما جزو با سیاستترین آدمهایی هستی که در زندگیم دیدم. با محبت مردم رو دور خودت جمع میکنی و با قدرت نگهشون میداری. این بینظیره. تو از قدرت لذت میبری دایانا.
کاربر ۲۳۸۹۳۲۰
ـ خب تو به عنوان یک بانوی نجیبزاده چطور به این قضیه نگاه میکنی؟
ـ من اگر ملکهٔ یک سرزمین بودم، اجازه نمیدادم کسی با حضورش قدرت من رو به خطر بندازه. اجازه نمیدادم کسی قلب پادشاه رو هم تصاحب کنه. شاید همون حسادتی که میگفتی اینجا مطرح باشه. اما به هر حال اجتناب ناپذیره.
کاربر ۲۳۸۹۳۲۰
دایانا وقتی حسادت میکنی جذابتر میشی!
چشمانم گرد میشود. سرش را کمی کج میکند و در حالی که لبخند کوچکی بر لب دارد، با آرامش به من نگاه میکند. لبانم را جمع میکنم. با اخم میگویم:
ـ من به هیچکس حسادت نمیکنم.
ـ تازه وقتی انکارش میکنی، از اون هم جذابتر میشی!
کاربر ۲۳۸۹۳۲۰
ـ حسادت نشانهٔ ضعف نیست.
ـ دقیقاً! همونطور که گفتم من هیچ ضعفی...
ـ حسادت نشانهٔ علاقهست!
ـ اینکه بدتر شد! ـ پوریا لبخند میزند. ـ اصلاً هم اینطور نیست. یعنی هست. حسادت گاهی نشانهٔ علاقه هست. اما هیچ دلیلی نداره من به کسی حسادت کنم.
کاربر ۲۳۸۹۳۲۰
حجم
۴۷۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۲۸ صفحه
حجم
۴۷۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۲۸ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰۵۰%
تومان