بریدههایی از کتاب این داستان یک جورایی بامزهست
۴٫۰
(۱۰۲)
بابی یه جرعه از قهوهشو میخوره و میگه: «اگه رو زمین قهوه وجود نداشت من یکی که میمردم.»
penelope
به چیزیکه رو صفحهنمایش مینویسه نگاه میکنم. زیر دلیل بستریشدن مینویسه افکار مربوط به خودکشی. فکرمیکنم این برای یه گروه موسیقی اسم خوبیه.
penelope
برگهٔ منو از تو جعبهای که سمت راست صفحهنمایش بود خوند، که جلوی دلیل بستریشدن نوشته بودم: میخوام خودمو بکشم.
«دارو مصرف میکردی؟»
«زولافت. مصرفشو قطع کردم.»
چشمهاش رو گشاد میکنه. «قطع کردی؟» یه چیزی تایپ میکنه. «از این موردها زیاد داریم. واقعاً نباید این کارو بکنی.»
«میدونم.» خوشحالم که یه چیزی هست که بتونم اونو مقصر جلوه بدم، چیزیکه همه میتونن بهش اشاره کنن.
penelope
من بهتر نشدم، میدونین. بار از ذهنم دور نشده. به این فکر میکنم که چقدر راحت میتونم دوباره تو دامش بیفتم، دراز بکشم و چیزی نخورم، وقتمو تلف کنم و وقتتلفکردن رو نفرین کنم، به تکالیفم نگاه کنم و وحشتزده شم و برم پیش آرون و نشئه کنم، به نیا نگاه کنم و دوباره حسادت کنم، با مترو به خونه برم و امیدوار باشم که تصادف کنه، برم دوچرخهمو بردارم و برم پل بروکلین.
همهٔ اینها هنوز تو مغزمه. فقط اینکه دیگه یکی از انتخابهام نیست.
جو مارچ
اونا همهٔ گزینهها رو ازتون میگیرن و تنها کاری که میتونین انجام بدین زندگیکردنه و درست مثل همونیه که هامبل گفت: من از مردن نمیترسم، از زندگیکردن میترسم. قبلاً هم میترسیدم، اما حالا که تبدیل به یه شوخی عمومی شدم بیشتر هم میترسم
MARY
«زندگی درمان نمیشه آقای جیلنر، مدیریت میشه.»
«باشه.»
nilo
خانوادهٔ من نباید مجبور باشن منو تحمل کنن. اونا آدمای خوبین، باثبات و شادن. بعضی وقتها که با اونا هستم فکر میکنم تو تلویزیونم.
nilo
حالا واقعاً زندگی کن گریگ. زندگی کن. زندگی کن. زندگی کن. زندگی کن. زندگی کن.
Lucifer
میدونین دیگه چیه؟ من به کسی چیزی بدهکار نیستم و مجبور نیستم با کسی بیشتر از حدی که احساس کنم لازمه حرف بزنم.
آترین🍃
«فقط همینطور ادامه میدم، تمام کاری که میتونم بکنم همینه. ادامه میدم و امیدوارم بهتر شه.»
mhrnaz
سرباز، مشکل چیه؟
نمیتونم اینو بخورم. میدونم که باید بتونم.
فراموشش کن. بخورش.
نمیتونم.
میدونی چرا اینجوریه؟
چرا؟
چون داری وقتتو هدر میدی سرباز!
عباس علی یراگدیاد
«اوضاعت خوبه رفیق؟»
این باید اسم من باشه. میتونم یه ابرقهرمان باشم: به اسم اوضاعت خوبه رفیق.
به لکنت افتادم: «آه...»
Melika_SA
پیروزی اینه که تو امروز صبح بیدار شدی و تصمیم گرفتی زندگی کنی. این پیروزیه. این کاریه که امروز کردی.
MoonRiver
«چیزیکه تو واقعاً تو زندگیت داری نیازهاته و تو فقط به سه چیز نیاز داری: غذا، آب و پناهگاه.»
عباس علی یراگدیاد
ریاضی: شما قادرین مغزتونو به روی دنیا ببندین و اونو با نمونههایی پر کنین که از قوانین پیروی میکنن؟
عباس علی یراگدیاد
«گریگ، باعث افتخارمه.»
«نه، تو اشتباه فکر میکنی. افتخار نکن.»
«چطور میتونم افتخار نکنم؟ قبلاً هیچوقت پسری نبوده که خودشو بهخاطر من بکشه. این رمانتیکترین چیز تو دنیاس.»
«نیا بهخاطر تو نبود.»
«مطمئنی؟»
پایینو نگاه میکنم و جواب اونجا درست تو سینهم طنیناندازه. «آره، من مشکلات بزرگتر از تو هم دارم.»
«آه، باشه.»
«و تو نباید فکر کنی همیشه همهچی بهخاطر توئه.»
penelope
خانمه منو صدا میزنه: «بیا. من پرستارم.»
باهاش دست میدم.
وارد اتاق دراز و باریکش میشم که یه کامپیوتر و دوتا صندلی توشه و چند تا روپوش از جارختی رو دیوار آویزونه. خورشید داره از پنجرهٔ ته اتاق بالا میآد. اونطرف من یه عکس در مورد خشونت خونگی هست: اگه شوهرتون کتکتون میزنه، شما رو مجبور به رابطهٔ جنسی میکنه، پول شما رو کنترل میکنه یا شما رو با فرمهای مهاجرت تهدید میکنه، شما یه قربانی هستین!
penelope
فقط میخوام خودم نباشم. چه با خوابیدن، چه بازی ویدئویی، چه دوچرخهسواری یا مطالعه. میخوام بیخیال مغزم شم. این برام مهمه.
n re
نمیخواستم بیدار شم. وقتی خواب بودم خیلی بیشتر بهم خوش میگذشت و این واقعاً ناراحتکنندهس. تقریباً چیزی مثل یه کابوس وارونه بود، مثل وقتیکه داری کابوس میبینی و از خواب میپری و خیالت راحت میشه. منتها وقتی بیدار شدم کابوسم شروع شد.»
«و این کابوس که میگی چی هست گریگ؟»
«زندگی!»
«زندگی یه کابوسه.»
«آره.»
Massoume
مثل مزرعهٔ حیوانات که من خوندم همهٔ حیوونا برابرن، اما بعضیا از بقیه برابرترن! اینجا تو دنیای واقعی همهٔ برابرها حیوون خلق شدن، اما بعضیا حیوونتر از بقیهن.
.ً..
حجم
۲۹۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
حجم
۲۹۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان