بریدههایی از کتاب این داستان یک جورایی بامزهست
۴٫۰
(۱۰۲)
گفتم: «فکر میکردم تا وقتی به فکر خودکشی نیفتادی درواقع اصلاً زندگی نکردی. فکر میکردم خوبه که یه دکمهٔ راهاندازی مجدد داشته باشیم، مثل بازیای ویدئویی که دوباره شروع کنی و ببینی که میشه از مسیر دیگهای رفت یا نه.»
daisy
هنوزم رو دشمن تمرکز کردی سرباز؟
فکر نمیکنم.
اصلاً میدونی دشمن کیه؟
فکر میکنم... خودِ منم.
daisy
اوه، درسته، خدا. اونو فراموش کرده بودم. طبق چیزیکه مامان میگه خدا قطعاً قراره یه نقشی تو خوبشدن من داشته باشه، اما از نظر من خدا یه دکتر بیفایدهس. اون تو درمان متدِ "هیچکارینکردن" رو در پیش میگیره. شما مشکلاتتون رو بهش میگین و اون هیچ کاری نمیکنه.
daisy
«تو هم میخوای بیستوچهاره بازی کنی؟»
«یا بازیکردن دیگران رو تماشا کنم. فقط میخوام خودم نباشم. چه با خوابیدن، چه بازی ویدئویی، چه دوچرخهسواری یا مطالعه. میخوام بیخیال مغزم شم. این برام مهمه.»
daisy
«داشتم خواب میدیدم. نمیدونم چه خوابی بود، ولی وقتی بیدار شدم حس افتضاحی نسبت به بیداری داشتم. نمیخواستم بیدار شم. وقتی خواب بودم خیلی بیشتر بهم خوش میگذشت و این واقعاً ناراحتکنندهس. تقریباً چیزی مثل یه کابوس وارونه بود، مثل وقتیکه داری کابوس میبینی و از خواب میپری و خیالت راحت میشه. منتها وقتی بیدار شدم کابوسم شروع شد.»
«و این کابوس که میگی چی هست گریگ؟»
«زندگی!»
«زندگی یه کابوسه.»
daisy
«داشتم خواب میدیدم. نمیدونم چه خوابی بود، ولی وقتی بیدار شدم حس افتضاحی نسبت به بیداری داشتم. نمیخواستم بیدار شم. وقتی خواب بودم خیلی بیشتر بهم خوش میگذشت و این واقعاً ناراحتکنندهس. تقریباً چیزی مثل یه کابوس وارونه بود، مثل وقتیکه داری کابوس میبینی و از خواب میپری و خیالت راحت میشه. منتها وقتی بیدار شدم کابوسم شروع شد.»
daisy
وقتی میخوای خودتو بکشی حرفزدن خیلی سخته. از هر چیز دیگهای بالاتر و فراتره و حالت ذهنی هم نیست، جسمیه، انگار از نظر جسمی بازکردن دهن و بیروندادن کلمات کار سختیه. کلمات مثل حرفهای آدمهای عادی، روان و هماهنگ با مغزتون بیرون نمیآن. بهصورت تیکهتیکه و مثل یخ خردشدهٔ داخل یخساز بیرون میآن. وقتی پشت لب پایینتون جمع میشن دچار لکنت میشین، پس ساکت میمونین.
آفتاب
بعضی وقتا فکر میکنم افسردگی یه روش کناراومدن با دنیاس. مثلاً بعضی از آدما مست میکنن، بعضیا مواد میکشن، بعضیا هم افسرده میشن، چون کلی مشکل اون بیرون هست که باید باهاش دستوپنجه نرم کرد
markar89
به درک. من قلبمو میخوام.
من قلبمو میخوام، اما مغزم داره ادا درمیآره.
من میخوام زنده بمونم، اما دلم میخواد بمیرم. چیکار باید بکنم؟
markar89
زمان یه مفهومِ ساختهٔ فرده.»
«واقعاً؟ اینو کجا شنیدی؟»
«از خودم درآوردم.»
«مطمئن نیستم درست باشه. ما همهمون تو زمان زندگی میکنیم. زمان به ما حکومت میکنه.»
«من از زمانم جوری که میخوام استفاده میکنم، پس دارم بهش حکومت میکنم.»
markar89
چطور میشه تو این دنیا بزرگ شد و به خودکشی فکر نکرد؟
markar89
کلی دلیل داشتم که خوشحالترین پسر دنیا باشم، اما فقط احساس وحشت داشتم و بدتر و بدتر شدم
markar89
نمیدونم چطور میتونم همزمان هم بلندپرواز باشم و هم اونقدر تنبل.
markar89
اونا قادر بودن هم زندگی کنن و هم رقابت. من موهبتی نداشتم. مامان اشتباه میکرد. من فقط زرنگ بودم و سخت تلاش میکردم. احمق بودم که فکر میکردم این برای دنیا اهمیت داره. بقیهٔ مردم هم تو این حیله دست داشتن. هیچکی به من نگفته بود که من معمولیم.
markar89
و همونطور که اون پایینم فکر میکنم:
تغییر داره اتفاق میافته. تغییر باید اتفاق بیفته، چون اگه به این مدل زندگی ادامه بدی، میمیری
markar89
مامان میگه: «اون نباید زنده باشه، ولی هست.»
بیشتر به جردن نگاه میکنم. چرا به خودت زحمت میدی زندگی کنی؟ تو که یه بهونه داری. مشکل خونی داری. حتماً زندگیکردنو دوست داری
markar89
به مامان حسودیم میشه. میشه آدم به مامانش حسودی کنه چون میتونه از پس همهچی بر بیاد؟
markar89
وقتم رو با سکوت و حرفنزدن هدر میدم.
markar89
منتها وقتی بیدار شدم کابوسم شروع شد.»
«و این کابوس که میگی چی هست گریگ؟»
«زندگی!»
«زندگی یه کابوسه.»
markar89
بدترین قسمتِ افسردگی بهطور قطع غذاس. رابطهٔ انسانها با غذا از مهمترین روابطه. فکر نمیکنم رابطهتون با والدینتون به اون مهمی باشه. بعضی از افراد هیچوقت پدرمادرشونو نمیشناسن. فکر نمیکنم رابطهتون با دوستاتون اونقدر مهم باشه؛ اما رابطهتون با هوا - اون نکتهٔ کلیدیه - نمیتونین با هوا قطعِ رابطه کنین. یهجورایی گیرِ هم هستین. فقط رابطهتون با آبه که کمتر اهمیت داره و بعدش غذا. نمیتونین بیخیال غذا شین و به جاش با کس دیگهای وقت بگذرونین. باید باهاش به توافق برسین.
طاقچه
حجم
۲۹۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
حجم
۲۹۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان