بریدههایی از کتاب تنباکوها و یاس
۴٫۲
(۵)
بیشتر وقتها توجیه دل شکستنها، مثل زدن ضربهی نهایی چاقوست تا کار را یکسره کند.
n re
سردم بود. یاد جملهی ناپلئون افتادم به دزیره وقتی از روسیهی یخزده برگشته بود.
«سردم است و انگار دیگر هرگز گرم نخواهم شد.»
n re
اهل دادوبیداد نبود. اخمهایش که توی هم میرفت همه حساب کار را میکردند.
سپیده
گفت: «کوچ عین مرگه. آدم نمیدونه اونور چی انتظارش رو میکشه.»
n re
گاهی فکر میکنم تحمل کدامیک وقتی یک رابطه تمام میشود سختتر است؛ از دست دادن یا تحقیر شدن.
n re
هرگز نمیتوانی مطمئن باشی کسی را کاملاً شناختهای. همیشه چیزی هست که تو را شوکه کند و به ریش باورهایت بخندد.
n re
مگر میشود همهی عمر بدهکار بود و جواب پس داد. به مادر، به شوهر، به بچه، به رئیس، به دوست، به... به... به...
n re
گاهی احساس میکنی خدا دارد پابهپایت میآید. انگار میشنوی میگوید نترس، هوایت را دارم. گاهی هم وسط معرکه، لنگدرهوا ولت میکند. آن وقت میمانی چه خاکی بریزی توی سرت.
n re
«قورمهسبزی خوبه برای ناهار؟ اون وقتها خیلی دوست داشتی.»
نگاهش میکنم. روی سپیدی چشمهایش رگههای خون نشسته.
«دوست داری، مگه نه؟»
سپیده
جای پدر خالی است. یک ساعت است رسیدهام. یک هفته است رفته.
سپیده
«سختترین کار این است که خودت باشی در دنیایی که همه سعی دارند عوضت کنند.»
zahra.gb
«مشکل تو نه با فؤاده، نه با هیچکس دیگه. مشکل تو فقط با خودته. گیر کردی تو خودت پری. گم کردی فرق بین دوست داشتن رو با داشتن. حسی که داری دیگه عشق نیست، حسرتِ داشتنه.»
zahra.gb
هیچچیز به اندازهی تنهایی مرا نمیترساند. هنوز هم میترسم. نهفقط از تنهایی. ترسهایی که پنهانشان میکنم تا مثل موش آزمایشگاهی درونم را نجورند و روی هر کدام از گیرهایم اسمی روانشناسانه نگذارند.
Arman ekhlaspour
«بهتره بهجای خرید، یهکم بخوابی. دیشب که نتونستی.»
لبخند میزند.
«تو روز؟ همون شب اگه بتونم، هنر کردم.»
در را پشت سرش میبندد.
سپیده
برخلاف آقابزرگ که از سر صبح فریادش را میریخت سر بچهها و خدمتکارهای خانه. خیلی زود هم پشیمان میشد و به شب نکشیده از دلشان درمیآورد. به قول پدر با یک غوره سردی و با یک مویز گرمی.
سپیده
حجم
۲۰۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۶۰ صفحه
حجم
۲۰۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۶۰ صفحه
قیمت:
۵۸,۰۰۰
۲۹,۰۰۰۵۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد