بریدههایی از کتاب دوباره بیدارشدن در زمان مناسب
۳٫۷
(۳۴)
دیشب وقتی لیست مخاطبان تلفنم را بالا و پائین میکردم به نظرم رسید که بیشتر آنها دوستان واقعیام نیستند و تصمیم گرفتهام اسم اکثرشان را پاک کنم، با وجود اینکه بعضی از آنها را تمام زندگیام میشناختم و باز میبینمشان.
MTA
گاهی فکر میکنم که زندگیام را هدر دادهام. البته که زندگیام را هدر دادهام. آیا انتخاب دیگری هم داشتم؟ البته که داشتم.
Mostafa F
ظاهراً مِرسِر به یک شخص مورد اعتماد گفته بود که مردم وقتی میترسند طرز تفکرشان به حالت بدوی برمیگردد و از داشتن فلزات درخشان احساس اطمینان خاطر میکنند. این به نوعی معادل اقتصادی پرستش خورشید بود، که البته برخلاف خدای خورشید، طلا همیشه معتبر بود و ارزشش با افزایش و کاهش ترس، بالا و پائین میشد. مِرسِر این را حس کرده بود.
samira
بچهها چون همهچیز آدم هستند، همهچیز را هم تغییر میدهند. دیگر نمیتوانی رستوران و تئاتر و سینما و موزه و نمایشگاههای هنری بروی و هزاران کار متنوع دیگر که در شهر هست را انجام بدهی. البته نه اینکه این برای من مشکل غیرقابل حلی باشد، چون قبلاً هم گفته ام که چقدر کم اهل این کارها هستم. اما همیشه انجام این کارها برایم در دسترس بوده و در دسترس بودن همهٔ انتخابها مهم است و همین در دسترس بودن یعنی آزادی و بچه داشتن این کارها را از دسترس خارج و آزادی را محدود میکند و من فکر میکردم ممکن است روزی به این خاطر از آنها متنفر شوم. دلم نمیخواست با وجود اینکه خودم تصمیم گرفته بودم آنها را به این دنیا بیاورم از بچههایم متنفر شوم. حسی که خیلی از پدر و مادرها دارند. وقتی بچهها را با خودشان به خرید میآورند، میشود این را در چشمهایشان دید.
sahar
شیطان فریاد زد: «سجده نمی کنم!» او کار و حشتناکی نکرد فقط نمیخواست سجده کند. اگر سجده کرده بود او هم یکی دیگر از انبوه فرشتگان میبود، بدون هیچ تفاوتی. حتی دینداران هم نام او را به سختی به یاد میآوردند.
Javad
اما چهکسی میتواند ادعا کند زندگی یک دیندار وظیفهشناس پایبند به مناسک دینی که راهبوار و کاملاً آمادهٔ هر اشاره و تنبیه خداوند گذشته، پر معناتر از آنچه امروز من با شبهای مستی، صبحهای خماری و فقط خواندن خلاصهٔ انجیل دارم بوده؟
DaYaNa
دوست چیز خیلی خوبیه. واقعاً با هیچچیز دیگه قابل جایگزین کردن نیست. حتی شاید بشه گفت بهتر از خونوادهست. ولی دفعهٔ دیگه که داشتی لیست مخاطبای گوشیت رو بالا پائین میکردی از خودت بپرس چند نفر از این اسامی واقعاً دوستت هستن. شاید یکی یا دوتاشون، که اگه واقعاً دقت کنی می بینی خیلی وقته با اون یکی دو نفرم صحبت نکردی و حالام اونقدر از هم دور شدین که دیگه با هم حرفی ندارین.
MTA
یاد گرفتم که خدا حیّ و حاضر و همیشه مراقب من است. این که خداوند قادر مطلق است و مهربان است و همهٔ بدیها را از بین میبرد.
MTA
یک موجود با قدرت تفکر نه یک کالا و جنس. من یک انسان بودم نه یک عکس پرسنلی. میخواستند کل زندگیام را در درآمد سالیانه، علاقهمندیها، تجویز دارو و رفتارهای قابل پیشبینی دیگر خلاصه کنند. اما اینکه دیگر زندگی یک انسان نبود بلکه زندگی حیوانی بود در قفس.
MTA
کارشان این است که در ظاهر خوب رفتار کنند اما بهشکلی زیرکانه طوری تضعیف روحیهتان کنند که بالاخره از رفتار و لاف زدنهایشان خسته شوید و دست به معاملهای بزنید که گرفتار شوید.
MTA
دهان جای عجیب و غریبی است. نمیشود دقیق گفت یک عضو داخلی است یا خارجی، نه پوست است و نه اندام، چیزیست مابین اینها؛ تاریک است و مرطوب. راه دسترسی به جاییست که بیشتر مردم ترجیح میدهند زیاد به آن فکر نکنند، جاییکه سرطان آغاز میشود، جاییکه دل میشکند و جاییکه احتمالاً روح فرصت نمیکند به آن سر بزند.
Negar CHegeni Nezhad
به این نیازم واقف شدم. به اینکه به شخص دیگری نیاز دارم تا وجودم را از طریق حضور او و فضای مشترکی که با هم داریم دوباره حس کنم. به کس دیگری نیاز داشتم که اگر لازم شد بتوانم لمسش کنم، حتی اذیتش کنم، تملّقش را بگویم، او را ببخشم، التماس کنم من را ببخشد، حتی شده کاری کنم که به من توهین کند. هرکاری حاضر بودم بکنم که باعث شود احساس کنم زندهام و تنها نیستم.
ن. عادل
هر کمالی فقط به انحرافاتی که منافعی برایش در برداشته باشد اجازه میدهد خدشهدارش کند.
Mostafa F
خدا میگوید: «حالا برخیز و من با تو پیمان میبندم تا شما را ملّتی بزرگ سازم، اما آگاه باش و مردمت را از این جنگسالاران برحذر دار و هرگز به نام من آنان را دشمن مخوان که اگر به عهدتان با من پایبند باشید درامانید اما اگر مرا خدا بنامید و پرستش کنید و بخواهید با ساز و دُهُل کلامم را ترویج کنید و جنگ راه بیاندازید، در امان نخواهید بود. همانا که انسان از من آگاه نیست.»
ka'mya'b
اینکه چطور به خدا اعتقاد نداشته باشی چه اهمیتی دارد؟ وقتی کسی مسیحی متولد میشود و با تعالیم مسیحیت بزرگ میشود ولی بعداً از خواب آن بیدار میشود و ایرادات فلسفی و مشکلات اخلاقیاش را میبیند، دیگر کارهایی که قبلاً میکرده را نمیکند (هرچند ناچیز باشند مثلاً در حد اندکی دعا کردن، کمی انجیل خواندن و گاهی یکشنبهها کلیسا رفتن) و با بیایمانی و وجدانش تنها میماند تا خودش به تنهایی دنبال معنا بگردد و انگیزهٔ ادامه دادن را خودش جایی در دنیای به هم ریختهٔ سکولار امروز برای خودش پیدا کند.
samira
تنها کاری که باید میکردم این بود که شک را کنار بگذارم و ایمان بیاورم. اما هربار که به آن نزدیک میشدم خودم را از لب مرز صدا میزدم. نهیب میزدم؛ «بپا! به خودت مسلط باش!» چون جهان بسیار لذتبخش بود و دلیلی نداشت که بخواهم این لذت را با اطاعت محض از خدا از خودم بگیرم. همیشه همین افکار و استدلالها و دلایل بدبینانه و لجوجانهام پابرجا بود که متأسفانه همیشه هم تکلیفم را با خدا فوراً یکسره میکرد.
zohreh
من هم خیلی دوست دارم در مراسم مقدس شرکت کنم، دست دیگران را بگیرم و با قلبی گشاده و رها آواز بخوانم اما واقعاً گیج میشوم و به معنای واقعی نمیفهمم که چرا آن خدایی که احتمالاً به او باور دارم از من میخواهد که قوانین خاصی را پیروی کنم. خدایی که با نان فطیر شاد میشود و با شراب عزاداری و مویه میکند و احتمالاً وابستگیهای دنیوی را بهشدت حقیر میشمارد. اَه، من چه میدانم؟ من فقط میدانم کسالتی که داخل کلیسا من را فرا میگیرد یک خستگی بیمعنی و ناشناخته نیست بلکه بیقراری واضحیِ است که مثل خوره میخورَدَم.
zohreh
این واقعاً یک موهبت است که فکر کنی به قدر کافی داری و دیگر بیشتر نخواهی.
kimia
هیچ اختراعی در دنیا به اندازهٔ اینترنت به ارتباط راحت بین مردم کمک نکرده است، نه چاپ، نه تلگراف، نه پُست و نه تلفن، هیچکدام. اما چطور میشد با خود اینترنت ارتباط گرفت؟ از طریق این صدای مبهمِ کوتاه و ضبط شده؟ درخواست رسیدگی به اشتباهات به چه کسی باید داده میشد؟ چطور میشد آن را جبران کرد؟
MTA
فکر میکنی من خودمو از اجتماع جدا میکنم؟ البته که اینکارو میکنم چون این تنها راهیه که بلدم برای اینکه مدام این واقعیت که اجتماع به روشهای مختلف سعی کرده من رو از خودش دور کنه به یاد نیارم.
MTA
حجم
۳۱۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۰۷ صفحه
حجم
۳۱۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۰۷ صفحه
قیمت:
۷۵,۰۰۰
تومان