بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کتابخانه عجیب | طاقچه
تصویر جلد کتاب کتابخانه عجیب

بریده‌هایی از کتاب کتابخانه عجیب

۳٫۳
(۴۰)
کلک هر هزار تویی این است که تا دم آخر نمی‌دانی راه درست را رفته‌ای، یا نه. اگر معلوم شود راه را اشتباه رفته‌ای، معمولاً خیلی دیر است که برگردی و از سر شروع کنی. مشکل هزارتوها همین است.
Massoume
اگر می‌خواستم راه فرار پیدا کنم، اولین کار این بود که دشمن را از مراقبت غافل کنم. این یعنی تظاهر به اطاعت از دستورات.
Shayan
پیرمرد طاس بود و عینک ته استکانی به چشم داشت. طاسِ طاس هم نبود؛ چون موهای سفید فرفری به دو طرف سرش چسبیده بود. مثل کوهستانی بود پس از حریق جنگلی.
milawd
بر تمام آن قسمت سکوت گورستان در اوج شب حاکم بود.
محمد
پرسیدم: «آقا مردسفند، چرا آن پیرمرد می‌خواهد مغزم را بخورد؟» «چون مغزی که بار دانش بگیرد، لذیذ است، همین. نرم و لطیف است. در عین حال یک جوری دون دون.»
Roghaye
این تلاش دانش‌آموز جوان برای بازگشت به خانه و مادر هواداران فروید را از هر سنی به توجه وا می‌دارد. از اسطوره تا قصهٔ پریوار تا مطالعهٔ روان مدرن زمینهٔ بسیار وسیعی برای یک داستان کوتاه است.
mj94

حجم

۱٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

حجم

۱٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد