بریدههایی از کتاب پنج نفری که در بهشت ملاقات میکنید
نویسنده:میچ البوم
مترجم:مژگان حسنزاده
انتشارات:كارگاه فيلم و گرافيگ سپاس
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۲از ۴۵ رأی
۴٫۲
(۴۵)
تو مُردی و همه چیز را از دست دادی. و من هم همه چیز را از دست دادم. تنها زنی که عاشقش بودم.»
مارگریت گفت: «نه، تو چیزی را از دست ندادی. من این جا بودم. و تو در هر صورت عاشق من بودی. ادی، عشق از دست رفته میتواند عشقی خاموش باشد. عشق همان عشق است، تنها شکل آن عوض میشود، همین. تو با جسم معشوقت تماسی نداری. نمیتوانی به موهایش دست بکشی، لبخندش را دیگر نمیبینی، با او غذا نمیخوری و با او نمیرقصی. اما، وقتی آن حس کم میشود، حس دیگری قوی میشود. یاد و خاطرهٔ معشوق. خاطرهٔ او همراه توست. با آن زندگی خواهی کرد. نگهش میداری و حتی با آن میرقصی.
زندگی پایانی دارد، اما عشق هرگز»
دخترِبهار
همهٔ چیزهایی که قبل از به دنیا آمدن تو اتفاق میافتند، همیشه در زندگی تو نقش خواهند داشت. و آدمهایی که قبل از تو بودهاند هم، به نوعی در زندگیات تأثیر خواهند داشت.
دخترِبهار
«نکته همین جاست. گاهی وقتی که از چیز باارزشی میگذری و آن را فدای چیز بزرگتری میکنی، در واقع آن را از دست نمیدهی، بلکه آن را به دیگری منتقل میکنی».
دخترِبهار
مردم معمولاً جایی را که در آن به دنیا میآیند خیلی دستکم میگیرند. اما این را بدان که بهشت همان جایی است که احتمالش را نمیدهی.
دخترِبهار
مردان جوان به جنگ میروند. گاهی برای آن که مجبورند و گاهی برای آن که خودشان داوطلب میشوند.
فاطمه
ما فکر میکنیم که اینها همه اختیاری است. اما نیست، در همهٔ اینها حکمتی هست. یکی از بین میرود، در مقابل دیگری به زندگی ادامه میدهد. مرگ و زندگی بخشی از یک کل هستند.»
فاطمه
گاهی وقتی که از چیز باارزشی میگذری و آن را فدای چیز بزرگتری میکنی، در واقع آن را از دست نمیدهی، بلکه آن را به دیگری منتقل میکنی».
Saboora
«آیا توانستم جان دخترک را نجات دهم؟»
«آیا زنده ماند؟»
«نگرانیهایم چه شد؟»
«دردهایم کجا رفتند؟»
همهٔ احساسات و دردهایش به یکباره رفته بودند. درست مثل بازدمی که از وجودت خارج میکنی، از همهٔ احساساتش جدا شده بود. هیچ دردی نداشت. هیچ اندوهی حس نمیکرد.
تنها و تنها آرامش همهٔ وجودش را فرا گرفته بود.
Aryan Hoseyni
بعد همهٔ وجودش را آرامشی فرا گرفت. آرامشی که هرگز در تمام مدت زندگیاش نداشته بود. حسی جدید و لذتبخش. دیگر اثری از تالا نبود. رها بود و آزاد و خود را در بالای شنها، بالای پیادهروی کنار ساحل، بالای چادرهایی که در پارک زده بودند، ساختمانهای بلند بین راه و در بالای چرخ و فلک سفیدرنگ پارک دید. و در آن چرخ و فلک، در یکی از غرفههایش، زنی با لباس زرد نشسته بود. او همسرش مارگریت بود که دستها را برای ادی از هم باز کرده بود. خود را در آغوش همسرش انداخت. مارگریت لبخند زد و صداها در هم آمیخت و تبدیل به یک کلمه از جانب خدا شد: خانه.
پ. و.
بعد از آن، رودخانه بالا آمد. کمر ادی و بعد شانههایش را فرا گرفت. و قبل از آن که بتواند نفس دیگری بکشد، دیگر صدای بچهها را نمیشنید و در جریان رودخانه غوطهور شد. هنوز دست تالا را روی گلویش حس میکرد. اما حس خاصی به او دست داد. انگار روحش از جسمش شسته شده بود و همهٔ دردها و ناتوانیها و خستگیهایی که همیشه با خود میکشید، از بین رفته بود. همه چیز، زخمها، اثر سوختگی و همهٔ خاطرات بدش.
بسیار سبک شده بود، مثل برگی که در رودخانه افتاده باشد.
پ. و.
«مرگ، پایان همه چیز نیست. ما فکر میکنیم که مرگ پایان است. نه این طور نیست، بلکه شروعی دوباره است.»
پ. و.
این دنیا سراسر داستان است، اما همهٔ داستانها یکی هستند.
yazdaan
مارگریت گفت: «میتوانی از این جا ببینی؟»
ادی گفت: «چرخ و فلک را؟»
مارگریت به آن طرف نگاه کرد و گفت: «خانه را».
Hosein Ald
«چیزی نیست، کمی تپش قلب دارم» و چیز دیگری نمیگوید. آخر چه طور از غم و ناراحتیاش به زنی که باید خوشبختش کند بگوید؟
Hosein Ald
در جنگی بزرگ، انسان به دنبال مرام کوچکی است که آن را دنبال کند و هنگامی که موفق میشود، آن را مثل صلیبی که سرباز در سنگرش به هنگام دعا استفاده میکند، نگه میدارد.
Hosein Ald
عشق مثل باران است. عشق، عشاق را از بالا تغذیه میکند، و بارانِ عشق آنها را در خوشی غرق میکند. اما گاهی، وقتی که روی بد زندگی به آنها چهره نشان میدهد، عشق در سطح خشک میشود. آن وقت باید از پایین تغذیه شوند، از ریشههاشان و زنده بمانند.
khatere
گاهی وقتی که از چیز باارزشی میگذری و آن را فدای چیز بزرگتری میکنی، در واقع آن را از دست نمیدهی، بلکه آن را به دیگری منتقل میکنی».
maryam
هیچ داستانی به تنهایی به وجود نمیآید. گاهی داستانها در زوایای خاصی با هم تلاقی میکنند و گاهی یکدیگر را میپوشانند
novelist
همهٔ چیزهایی که قبل از به دنیا آمدن تو اتفاق میافتند، همیشه در زندگی تو نقش خواهند داشت. و آدمهایی که قبل از تو بودهاند هم، به نوعی در زندگیات تأثیر خواهند داشت.
Zahra sadat
ایثار بخشی از زندگی توست. باید باشد.
Zahra sadat
حجم
۱۳۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۱۳۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان