آدم میتواند در هر لحظۀ معمولی، چیزی بسیار مهم پیدا کند.
فاطمه
نمیدانم غذایی که مادر آدم برایش درست میکند، چه خاصیتی دارد. خصوصاً این که آن غذا را هر کس دیگری هم میتواند درست کند. پنکیک، کوفتۀ گوشت، سالاد ماهی تن. ولی غذای مادر آدم، مزۀ مشخص خاطرات آدم را میدهد.
فاطمه
چیزهایی هست که میدانیم و چیزهایی هست که واقعاً اتفاق میافتند.
فاطمه
واقعاً دوستم داشت. وقتی از تاب زمین میخوردم، دوستم داشت. وقتی با کفشهای گلآلود روی زمینهای تمیزش راه میرفتم، دوستم داشت. وقتی بالا میآوردم، آب بینیام آویزان میشد و زانویم خونی میشد، باز هم دوستم داشت. در بهترین و بدترین حالات، همچنان دوستم داشت. محبتش برای من چاهی بیته بود.
تنها اشکالش این بود که وادارم نمیکرد در ازای محبتش کاری بکنم.
Amir10
خاطرات کودکی چیست که آدم را رها نمیکند، حتی زمانی آن قدر در هم شکستهای که باورت نمیشود زمانی هم بچه بودهای.
Amir10