بریده‌هایی از کتاب مقدمات روان‌شناسی فروید

فروید بر این باور بود که تمام رؤیاها یا ارضای آرزو هستند یا تلاشی جهت ارضای آرزو محسوب می‌شوند.

اقلیت کوچکی از بشریت ممکن است بتواند یک زندگی منطقی را دنبال کند، ولی اکثر انسان‌ها راحت‌تر می‌توانند با هذیان‌ها و توهمات خود زندگی کنند تا با حقیقت. تعداد بیمارانی که با قدرت برای بقا و حفظ توهمات خویش مبارزه می‌کردند، و فروید به مشاهده و مطالعه‌ی آن‌ها پرداخته بود، بیش از حدی بود که ایمان وی را نسبت به جاذبه‌ی نیروی منطق و استدلال متزلزل نسازد

وجدان در پاسخ به غریزه می‌گوید: « هرگز. » در حالی که « من » می‌گوید: « صبر کن! »

تمامیت شخصیت از نظر فروید شامل سه نظام اصلی می‌باشد. از این سه نظام با عناوین نهاد، من و فرامن یاد می‌شود. در فردی که از نظر ذهنی سالم است، این سه نظام یک سازمان متحد و هماهنگ را تشکیل می‌دهند. آن‌ها با همکاری مسالمت‌آمیز فرد را برای داد و ستد مفید و ارضاکننده در محیط توانا می‌سازند. هدف از این داد و ستدها ارضای امیال و نیازهای اولیه‌ی بشر است. عکس این فرآیند زمانی اتفاق می‌افتد که این سه نظام در تناقض و تضاد با یکدیگر عمل می‌کنند و باعث ناسازگاری در فرد می‌شوند. در این حالت فرد نسبت به خود و جهان احساس نارضایتی می‌کند و در نتیجه کارآیی او کاهش می‌یابد.

نتیجه‌ی پیروی و همرنگی کورکورانه در علم، پوچی و بیهودگی ذهنی است.

شکل‌گیری تصویری از شیء کاهش‌دهنده‌ی تنیدگی، « تحقق آرزو » نامیده می‌شود. فروید بر این باور بود که تمام رؤیاها یا ارضای آرزو هستند یا تلاشی جهت ارضای آرزو محسوب می‌شوند. ما درباره‌ی آنچه می‌خواهیم خواب می‌بینیم.

هیچ نکته‌ی اسرارآمیز، روحانی یا ماوراءالطبیعه در مورد انرژی وجود ندارد. انرژی روانی، مثل هر شکل دیگری از انرژی، کار می‌کند یا قابلیت انجام کار را دارد. انرژی روانی، کار روان‌شناختی انجام می‌دهد، مثل فکر کردن، درک کردن و به یاد آوردن. همان طور که انرژی مکانیکی کار مکانیکی انجام می‌دهد.

در حقیقت، اکثر علائق و دلبستگی‌ها در بزرگسالی، جبران آرزوهای ناکام‌مانده‌ی دوران نوزادی و کودکی محسوب می‌شوند

غرائز تأمین‌کننده‌ی تمام انرژی مورد استفاده برای انجام فعالیت‌ها در شخصیت می‌باشند. تعریف غریزه از این قرار است: « یک حالت ذاتی که به فرآیندهای روان‌شناختی جهت می‌دهد. » برای مثال، غریزه‌ی جنسی، فرآیندهای روان‌شناختی درک کردن، به یاد آوردن و فکر کردن را به سوی هدف ارضای جنسی هدایت می‌کند.

در سازمان شخصیت، فرامن نماینده‌ی ارزش‌ها و آرمان‌های سنتی جامعه است که از والدین به کودکان منتقل می‌شود. در این رابطه باید به خاطر داشت که فرامنِ کودک بازتابی از سلوک و رفتار والدین نیست، بلکه بازتابی از فرامنِ والدین محسوب می‌شود. یک فرد بزرگسال ممکن است عملی متفاوت از آنچه بر زبان می‌آورد را انجام دهد، ولی آنچه در شکل‌گیری معیارهای اخلاقی کودک به حساب می‌آید، چیزی است که والد، با پشتوانه‌ی تهدیدها و هدایا، بر زبان جاری می‌کند. علاوه بر والدین، افراد مهم دیگر در جامعه نیز در شکل‌گیری فرامنِ کودک نقش دارند. مربیان و معلمین، واعظان مذهبی و مأمورین انتظامی و پلیس ـ در حقیقت تمام کسانی که در برابر کودک موضع قدرت اختیار کنند ـ می‌توانند عملکردی همانند نقش والدین داشته باشند

داروین انسان را به عنوان یک حیوان قلمداد کرد. فخنر ثابت کرد که نه تنها ذهن انسان خارج از محدوده و قلمرو علم نیست، بلکه می‌توان آن را در آزمایشگاه بررسی و با دقت اندازه‌گیری کرد. اما فیزیک نوین امکان شکل‌گیری نظریه‌ای افراطی‌تر را درباره‌ی انسان فراهم کرد. این دیدگاهی است که انسان را یک نظام انرژی می‌داند و از همان قوانین فیزیکی که به کف صابون و حرکت سیارات نظم می‌بخشد، تبعیت می‌کند.

در سازمان شخصیت، فرامن نماینده‌ی ارزش‌ها و آرمان‌های سنتی جامعه است که از والدین به کودکان منتقل می‌شود. در این رابطه باید به خاطر داشت که فرامنِ کودک بازتابی از سلوک و رفتار والدین نیست، بلکه بازتابی از فرامنِ والدین محسوب می‌شود. یک فرد بزرگسال ممکن است عملی متفاوت از آنچه بر زبان می‌آورد را انجام دهد، ولی آنچه در شکل‌گیری معیارهای اخلاقی کودک به حساب می‌آید، چیزی است که والد، با پشتوانه‌ی تهدیدها و هدایا، بر زبان جاری می‌کند. علاوه بر والدین، افراد مهم دیگر در جامعه نیز در شکل‌گیری فرامنِ کودک نقش دارند.

هرچند فروید مجبور بود از طریق پزشکی امرار معاش کند، ولی به خواست و علاقه‌ی خود یک پزشک نبود. در سال ۱۹۲۷ فروید چنین اعتراف کرد: « پس از چهل و یک سال فعالیت پزشکی، دانش شخصی‌ام به من می‌گوید که من هرگز به معنی واقعی کلمه یک پزشک نبوده‌ام. من به شغل پزشکی روی آوردم زیرا مجبور شدم از هدف اصلی خود منحرف شوم. »

جامعه (که به‌وجودآورنده‌ی آن انسان است) را می‌توان تا حد زیادی بازتاب نابخردی نوع بشر قلمداد کرد. در نتیجه، نسل‌های جدید به دلیل تولد در یک جامعه‌ی غیرمنطقی، محکوم به فساد و تباهی هستند

در تحلیل نهایی باید گفت که شخصیت استوار، شخصیتی است که در آن، به واسطه‌ی یادگیری و رسش، بین نیروگذاری‌های روانی و نیروگذاری‌های بازداشتی، توازن و تعادل، به وجود آمده است

داروین انسان را به عنوان یک حیوان قلمداد کرد.

فرد نسبت به فرآیندهای ذهنی ناهشیار آگاهی ندارد ولی روان‌شناسی به وی می‌آموزد که در زیر سطح آگاهی چه اتفاقی می‌افتد. برای مثال، فردی که تصادف می‌کند معمولاً آگاه نیست که این تصادف ممکن است نشانگر تمایل فرد به آسیب زدن به خود باشد. در حالی که تعدادی پژوهش نشان می‌دهد که این دقیقاً همان چیزی است که اتفاق می‌افتد.

ساختار فلسفی فروید، فلسفه‌ی زندگی بود. آلمان‌ها برای این عبارت از واژه‌ای خاص استفاده می‌کنند، یعنی واژه‌ی « ولتانشوونگ » که به معنی « جهان‌بینی » (یا فلسفه‌ی زندگی) است. فلسفه‌ی زندگی که فروید به آن اعتقاد داشت بر پایه‌ی علم استوار بود، نه ماوراءالطبیعه یا مذهب. او احساس می‌کرد که یک فلسفه‌ی زندگی ارزشمند، فلسفه‌ای است که بر مبنای دانش حقیقی از طبیعت و سرشت انسان شکل گیرد، دانشی که تنها از طریق کنکاش و پژوهش علمی می‌توان آن را کسب کرد.

نهاد قادر به تفکر نیست. تنها چیزی را می‌خواهد و به خواسته‌هایش عمل می‌کند.

فروید به این نکته اشاره می‌کند که رشد و توسعه‌ی تمدن به واسطه‌ی ممنوع کردن شیءگزینی ابتدایی امکان‌پذیر می‌شود.