بریدههایی از کتاب خیره به خورشید
۳٫۵
(۵۸)
غالباً به خودم یا به بیمارها میگویم یک سال یا پنج سال را پیشاپیش تصور کنید و به پشیمانیهای جدیدی بیندیشید که ظرف این مدت انباشته میشود. بعد سؤالی را مطرح میکنم که بزنگاه واقعی رواندرمانی است: «حالا چطور میتوانید بدون ایجاد پشیمانیهای جدید زندگی کنید؟ چه کاری میکنید که در زندگیتان تغییری ایجاد کنید؟»
FerFerism
چه هستیم. فقط آنچه هستیم واقعاً اهمیت دارد. شوپنهاور میگوید با وجدان بودن بهتر از خوشنامی است. بزرگترین هدف ما باید سلامتی و ثروت معنوی باشد، که به منبع پایان ناپذیری از عقاید، استقلال و زندگی اخلاقی میانجامد. آرامش درونی از دانستن این نکته ناشی میشود که این اشیا و امور نیستند که مزاحم ما میشوند، بلکه تفسیر ما از آنهاست.
این فکر آخر - اینکه چگونگی تفسیر تجارب ما کیفیت زندگی ما را تعیین میکند، نه خود تجارب - یک نظریۀ روان درمانی مهم است که سابقهاش به دوران باستان برمیگردد. یک عقیدۀ اصلی در مکتب رواقیون که از طریق زنون، سِنِکا، مارکوس اورلیوس، اسپینوزا، شوپنهاور و نیچه دست به دست گشته تا به صورت مفهوم اساسی هم در درمان پویا و هم در درمان شناختی ـ رفتاری درآید.
FerFerism
دیگران ما را چهجور میبینند. شهرت مثل ثروت مادی زودگذر است. شوپنهاور مینویسد: «نیمی از نگرانیها و دلواپسیهای ما از توجهمان نسبت به عقیدۀ دیگران ناشی میشود ... باید این خار را از تن خود درآوریم. لزوم حفظ ظاهر پسندیده آنقدر قوی است که بعضی زندانیها موقع رفتن برای اجرای اعدام خود بیش از همه به لباس و حرکات و اطوار خود فکر میکنند. عقیدۀ دیگران پنداری است که شاید هردم تغییر کند. عقاید به رشتهای آویخته است و ما را نسبت به آنچه دیگران فکر میکنند، یا بدتر، آنچه به نظر میرسد فکر میکنند به بردگی میکشاند. چون هرگز نخواهیم دانست که دیگران واقعاً چه فکری میکنند.
FerFerism
دارایی مادی سراب است. شوپنهاور با ظرافت استدلال میکند که انباشت ثروت و دارایی بیانتهاست و آدم را سیر نمیکند؛ هرچه بیشتر به تملک درآوریم، اشتهای ما بیشتر میشود. ثروت مثل آب دریاست: هرچه بنوشیم، تشنهتر میشویم. در نهایت ما دارایی نداریم - آنها ما را دارند.
FerFerism
تا وقتی به این فکر چسبیدهاید که دلیل خوب زندگی نکردنتان بیرون از وجودتان است، هیچ تغییر مثبتی در زندگیتان رخ نمیدهد. تا وقتی مسئولیت خود را به دوش دیگران بیندازید که با شما بیانصافی میکنند - یک شوهر لات، یک کارفرمای زیاده طلبی که از کارمندش حمایت نمیکند، ژنهای ناجور، اجبارهای مقاومت ناپذیر - وضع شما همچنان در بن بست میماند. تنها خود شما مسئول جنبههای قطعی موقعیت زندگی خود هستید و فقط خودتان قدرت تغییر دادن آن را دارید. حتی اگر با محدودیتهای بیرونی همه جانبهای درگیرید، هنوز آزادی و حق انتخاب پذیرش برخوردهای مختلف نسبت به این محدودیتها را دارید.
FerFerism
چرا زیبایی و کمال یک اثر هنری یا دستاورد معنوی به سبب محدودیت موقتی بودن باید ارزش خود را از دست بدهد. در واقع شاید زمانی فرا برسد که تصویر و تندیسهایی که امروز آنها را ستایش میکنیم بدل به خاک شوند، یا شاید نوعی انسان در پی ما بیاید که دیگر آثار شاعران و متفکران ما را نفهمد، یا حتی یک دوران زیستشناسی از راه برسد که زندگی همۀ جانداران بر کرۀ زمین متوقف شود؛ اما چون ارزش همۀ این زیبایی و کمال را تنها اهمیت آن برای زندگی عاطفی ما تعیین میکند، لازم نیست ما باقی بمانیم و بنابراین اینگونه آثار از تداوم مطلق استقلال دارند.
به این ترتیب فروید میکوشد با جدا کردن زیبایی شناسی و ارزشها از چنگال مرگ هراس مرگ را هموار کند و این نکته را مطرح میسازد که ناپایداری مخّل آنچه در زندگی عاطفی فرد اهمیت حیاتی دارد نیست.
FerFerism
«همۀ کارهایی انجام ندادم» به جانمایهای اشاره میکند که برای همۀ آنهایی که به مرگ میاندیشند یا با آن روبرو میشوند اهمیت دارد: رابطۀ دوجانبه بین ترس از مرگ و حس زندگی نازیسته.
به عبارت دیگر، هرچه از زندگی کمتر بهره برده باشید، اضطراب مرگ بیشتر است. در تجربۀ کامل زندگی هرچه بیشتر ناکام مانده باشید، بیشتر از مرگ خواهید ترسید. نیچه این عقیده را با قوت تمام در دو نکتۀ کوتاه بیان کرده است: «زندگیت را به کمال برسان و بموقع بمیر.» همانطور که زوربای یونانی با گفتن این حرف تأکید کرده است: «برای مرگ چیزی جز قلعهای ویران بهجا نگذار.» و سارتر در خود زندگینامهاش آورده: «آرام آرام به آخر کارم نزدیک میشدم ... و یقین داشتم که آخرین تپشهای قلبم در آخرین صفحههای کارم ثبت میشود و مرگ فقط مردی مرده را درخواهد یافت.»
FerFerism
اگر خودت در قبال آنچه هستی که به خطا در زندگیت پیش آمد، پس خودت و تنها خودت میتوانی تغییرش بدهی.
Golnaz Javaheri
«گوش ندادن و نشنیدن کاری است که با دردت کردهای. حاشا کردنت، میخواریت، بیقراریت - هیچ کدام دیگر کارایی ندارد. درد سر جایش هست؛ وقتی دری را به رویش میبندی، از درِ دیگر وارد میشود - در این مورد به صورت خواب درآمده.»
Golnaz Javaheri
از بیشتر مراجعهکنندگان میپرسم: «دقیقاً از چه چیز مرگ میترسید؟» پاسخهای مختلفی که به این پرسش میدهند، غالباً به درمان سرعت میبخشد. پاسخ جولیا «همۀ کارهایی انجام ندادم» به جانمایهای اشاره میکند که برای همۀ آنهایی که به مرگ میاندیشند یا با آن روبرو میشوند اهمیت دارد: رابطۀ دوجانبه بین ترس از مرگ و حس زندگی نازیسته.
Golnaz Javaheri
به عبارت دیگر، هرچه از زندگی کمتر بهره برده باشید، اضطراب مرگ بیشتر است. در تجربۀ کامل زندگی هرچه بیشتر ناکام مانده باشید، بیشتر از مرگ خواهید ترسید. نیچه این عقیده را با قوت تمام در دو نکتۀ کوتاه بیان کرده است: «زندگیت را به کمال برسان و بموقع بمیر.» همانطور که زوربای یونانی با گفتن این حرف تأکید کرده است: «برای مرگ چیزی جز قلعهای ویران بهجا نگذار.» و سارتر در خود زندگینامهاش آورده: «آرام آرام به آخر کارم نزدیک میشدم ... و یقین داشتم که آخرین تپشهای قلبم در آخرین صفحههای کارم ثبت میشود و مرگ فقط مردی مرده را درخواهد یافت.»
Golnaz Javaheri
ظرف یک دورۀ ده ساله که بیشتر با بیماران سرطانی رویارو با مرگ سر و کار داشتم، دریافتم که غالبشان به جای آنکه تسلیم ناامیدی فلج کننده شوند، به طرزی مثبت و چشمگیر تغییر کردهاند. آنها با تحقیر مسایل پیش پا افتادۀ روزمره به زندگی خود سر و سامان دیگری دادند. این قدرت را به دست آوردند که دست به انتخاب بزنند و کارهایی را که مایل نیستند انجام ندهند. با آنهایی که دوستشان دارند پیوند محکمتری برقرار کردند و با اشتیاق بیشتری از مقاطع اساسی زندگی - تغییر فصول، زیبایی طبیعت، آخرین کریسمس یا سال نو - قدردانی کردند.
Golnaz Javaheri
حجم
۲۰۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۷ صفحه
حجم
۲۰۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۴۷ صفحه
قیمت:
۵۷,۰۰۰
۲۸,۵۰۰۵۰%
تومان