بریدههایی از کتاب دلبند عزیزترینم
۳٫۹
(۱۴)
خسیس نباش برایم نامه بنویس. پاداشش را خواهی دید. تو را مثل یک عرب وحشیانه دوست خواهم داشت.
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
از من پرسیدهای زندگی چیست، مثل اینکه بپرسی هویج چیست؟ خوب هویج هویج است و همین است که هست [...]
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
هر روز منتظر حتی یک نامه دو سه خطی از شما هستم، وقتی خانه را ترک میکنم اولین چیزی که به چشمم میافتد میز است با نامهها و چیزی روی آن نیست!
حسین
عزیزترین عزیزم بهتر است آدم مریض نباشد و بهترتر است که دل آدم مریض نباشد وقتی از من دور هستی، همهجور افکار از مغزم میگذرد.
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
من عاشق لحظاتی هستم که حتی با کلمات در نامههایت نوازشم میکنی. این کار تو گرمم میکند، فکر میکنم گنجی دارم که هنوز همهی آن را بیرون نیاوردهام و هنوز بسیار و بسیاری از آن در دل زمین است.
لیمو
هنرپیشهی کوچولوی عزیزم، هاپوی بینظیرم، چرا از دست من عصبانی هستی، چرا نامه نمینویسی؟ چرا نامه نمینویسی؟ چرا نامه نمینویسی؟ سر پول تلگرام خست به خرج میدهی؟ ۲۵ روبل پول تلگرام بده من، قول شرف میدهم که ۲۵ سال دوستت داشته باشم.
حسین
برایم نامهای زیبا و صمیمانه بنویسید. مثل همیشه پشت شوخی و هزل سنگر نگیرید. آنچه را که میخواهید بنویسید. قبول میکنم، من خستهکنندهام، کنهام. شما هرچه را که میخواهید بنویسید. آنچه را که قلمتان میخواهد.
حسین
نویسندهی عزیز، از دست من عصبانی نباشید و مرا دوست داشته باشید و کمی به من فکر کنید. عکسی از خودتان، با امضایتان برایم بفرستید. اندازهی نسبتاً بزرگ باشد چون این عکسی که از شما وسط میزم دارم کوچک است و چشمهایتان در آن غمگین است.
به مامان و خواهرتان سلامهای گرم مرا برسانید.
دستتان را میفشارم.
اولگا کنیپر
حسین
برایم نامهای زیبا و صمیمانه بنویسید. مثل همیشه پشت شوخی و هزل سنگر نگیرید. آنچه را که میخواهید بنویسید.
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
تازه از پیش خواهرتان آمدهام. میگوید که میخواهید با دختر یک کشیش ازدواج کنید. تبریک نویسندهی عزیز. پس نتوانستید مقاومت کنید. خدا به شما عشق و خوشبختی ارزانی دهد. شما حتماً تکهای از دریا پشت قبالهاش انداختهاید، مگر نه؟
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
در اتاق کارتان کاناپهای است. عکس بزرگ شما روی دیوار خیلی زیباست. من برای آن کاناپه درست روبهروی عکستان یک بلیط فصلی رزرو کردم همیشه باید بیایم و آنجا بنشینم.
لیمو
شب فرا رسیده و روز من تمام شده است
farideh
همین الان در اتاق نشیمن نشستهام و دارم برایت نامه مینویسم. سکوت همهجا را گرفته است. «آدوچکا» ی کوچولو و دوستداشتنی در اتاق بغلی به خواب رفته است. در این شش هفته خیلی به او عادت کردهام و جداییاش برایم سخت خواهد بود. سماور روی میز غلغل میکند. همهجا پر از اسباببازی بچه است. کسی در خانه نیست. همهچیز ساکت است و من دارم کمکم افکارم را مرتب میکنم
farideh
عزیزترین عزیزم، عصبانی هستی از اینکه من زیاد نامه نمینویسم و متأسفی که تو برایم نامهی زیادی مینویسی. اما بدون نامههای تو من دِق میکنم. برایم بیشتر بنویس و نامههای طولانیتر بنویس. نامههایت بسیار خوبند و من عاشقشان هستم. چندینبار میخوانمشان.
حسین
دو نامهی وحشی برایت فرستادم. از دستم عصبانی نیستی؟ مرا ببخش کبوترم دلم بسیار گرفته بود. هنوز هم چندان سرحال و خوش نیستم. مرا اصلاً به خاطر داری؟ اگر دوستم داری درکم خواهی کرد...
حسین
اصلاً حال و حوصلهی مرتب کردن اتاق یا هیچ کاری را ندارم. دیگر خوشم نمیآید. رفتیم دکتر. قرار است گلویم را ماساژ دهند و برق دهند و نرم کنند. نمیخواهم جایی بروم، نمیخواهم کسی را ببینم. اما فقط تو، تو، تو، تو، تو، تو، تو را میخواهم... تو را چندین، چندین، چندینبار محکم میبوسم.
حسین
نشستم، میزم را مرتب کردم، عکس تو را بیرون آوردم. مدت درازی نگاهش کردم. بهطور وحشتناکی در درون احساس شادی کردم. وقتی فکر کردم تو دوستم داری یکباره قلبم فرو ریخت. این است که خواستم باز برایت نامه بنویسم
حسین
شما هم خیلی شوخ هستید آقای چخوف! به هنرپیشهی آسوپاس تئاتر هنری جعبهی طلا و جواهرات دادهاید. واقعاً ماها جواهر داریم؟ من نامههای مردی بسیار عزیز را که از یالتا برایم مینویسد در آن نگه خواهم داشت. اما کِی قرار است عکسِ با چشمانِ باز برایم بفرستید؟ نمیتوانستید چنین عکسی را بهعنوان سورپریز توی جعبه برایم بگذارید؟ بدجوری دلم برای دیدنتان تنگ شده است.
حسین
حجم
۲۶۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۲۶۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
قیمت:
۸۰,۰۰۰
۲۴,۰۰۰۷۰%
تومانصفحه قبل
۱
صفحه بعد