بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دختری به نام ویلو کریمبل | طاقچه
تصویر جلد کتاب دختری به نام ویلو کریمبل

بریده‌هایی از کتاب دختری به نام ویلو کریمبل

انتشارات:سنجاق
امتیاز:
۴.۵از ۱۷ رأی
۴٫۵
(۱۷)
به بخشش من نیاز نداری. از خودت عذرخواهی کن.»
نازبانو
آقا و خانم کریمبل دو بچه به دنیا آورده بودند که یکدیگر را تکمیل می‌کردند: ویلا عاشق آشپزی بود و وات عاشق خوردن.
Aysan
از خودت عذرخواهی کن.
Aysan
نمی‌تونم درباره‌ی چیزی که روش کنترل ندارم حرف بزنم. فقط می‌تونم با چیزهایی که بهم داده‌شده تا اونجایی که می‌تونم پیش برم.
علیرضا
این‌ها هیچ فایده‌ای نداره اگه شما مستعد درد باشید.
farez
«همراهی؟ به یک ساعت حرف زدن درباره‌ی اینکه اگه می‌تونستی انتخاب کنی، داشتن چه نیرویی رو انتخاب می‌کردی میگی همراهی؟»
Aysan
شایلا، چیزای زیادی توی زندگیت جریان داره، نمی‌بینی؟ لازم نیست کسی رو تحت تأثیر قرار بدی. اگه کسی تو رو به خاطر خودت دوست نداره، فقط خودش این موقعیت خوب رو از دست داده.»
نازبانو
شما می‌توانید به بقیه کمک کنید تا نور را با راه‌های دیگری غیر از چشم‌هایشان ببینند.
farez
آلیس، تو یه نابغه‌ای، نابغه، می‌فهمی؟
Aysan
بهم یاد داد اگر اطراف خودت رو پر از آدم‌هایی کنی که دوستت دارن و تو هم اون‌ها رو دوست داری، هیچ‌وقت واقعاً تنها نمی‌شی. حتی اگه اون آدم‌ها ترکت کنن.
نازبانو
مهم نیست چرا این اتفاق افتاده. سؤال اینه که: می‌خوای باهاش چیکار کنی؟
Aysan
آدامست رو تف کف بیرون راجرز، وگرنه مجبور میشی برای بقیه سال بچسبونیش روی دماغت.
Aysan
ویلو عاشق این بود که در قلمرو خیالی کتاب‌هایش غرق شود. همیشه خیال‌پردازی می‌کرد که چه می‌شد اگر خودش قهرمان یک رمان بود. البته از زندگی واقعی‌اش ناراضی نبود.
Aysan
توی دوستیمون چیزی که بیشتر از همه دلتنگش میشم صداقت مادربزرگه. هر چیزی رو همونطوری که بود می‌گفت. چه دلت می‌خواست بشنوی، چه دلت نمی‌خواست.
Aysan
امروز یه روز خوبه، یه روز شاد.
Aysan
هرروز برای او مثل یک هدیه بود
Aysan
«کجاست؟ دختر موردعلاقه‌ی من کجاست؟» ویلو دست‌هایش را دور مادربزرگش حلقه کرد و محکم فشار داد. «سلام مادربزرگ... چقدر خوشگل شدی.» تریشا ترنر به چشم‌های نوه‌اش خیره شد. «چه دختر شیرینی ولی دروغگوی خوبی نیستی.» از روی شانه‌ی ویلو به پشت سر خانم کریمبل نگاه کرد و پرسید: «پس نوه‌ی شکموی من کجاست؟» خانم کریمبل درحالی‌که از ایوان بالا می‌آمد گفت: «ببخشید مامان. وات تمرین بسکتبال داشت امروز صبح.» سپس با مکس واضحی اضافه کرد: «سلام رسوند.»
سپیده
«دخترم امروز بهت خوش گذشت؟» «آره.»
Aysan
به خاطر هدف بزرگی که حالا حس می‌کرد دارد، احساس خوشحالی وجودش را فراگرفت.
Aysan
پدربزرگت چیزی زیادی نداشت و خیلی محبوب نبود ولی باعث شد احساس کنم یه ملکه هستم.
Aysan

حجم

۱۶۴٫۵ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۲۸۲ صفحه

حجم

۱۶۴٫۵ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۲۸۲ صفحه

قیمت:
۳,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد