بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آخرین بچه سرراهی | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب آخرین بچه سرراهی

بریده‌هایی از کتاب آخرین بچه سرراهی

امتیاز:
۴.۵از ۱۷ رأی
۴٫۵
(۱۷)
مردی با کت سفید جلوی ما ظاهر شد و گفت که دکتر است. او گلویش را صاف کرد و نگاهی از روی تاسف به من انداخت. دکتر گفت: «پسر بسیار سالمی دارید. وضع او از هر لحاظ خوب است. فکر کنم می‌دانید که زمان آن رسیده است. پرورشگاه باید مسئولیت خود را انجام دهد. مطمئن باشید که برای همیشه در جای امنی خواهد بود.» چشمانم را بستم. وقتی دکتر کلمات «برای همیشه» را به زبان آورد قلبم برای لحظه‌ای از تپش ایستاد. او به آرامی و با صدایی که به سختی شنیده می‌شد اضافه کرد: «من متاسفم، اما این کار از روی خیرخواهی انجام می‌شود. شما این را می‌دانید.»
پروین
متوجه شدم هر روز که می‌گذرد بیشتر و بیشتر به پسرم که اسم او را «درِک» گذاشته بودم دلبسته می‌شوم. او را برای خودم می‌دانستم و از لحظه‌ای که باید او را تحویل می‌دادم می‌ترسیدم. می‌دانستم که این جدایی برای من خردکننده است.
پروین
مرکز کودکان سرراهی به مادران اجازه می‌داد تا چند هفته از بچه‌ها مراقبت کنند زیرا فکر می‌کردند این بهترین شیوه برای بالا بردن ایمنی کودک است.
پروین
وقتی که بچه را در آغوش من گذاشتند دیگر کسی را نمی‌دیدم. پوستش ظریف‌ترین پوستی بود که دیده بودم، نرم و صورتی و گرم، انگشتان دست و پایش آنقدر کوچک بود که باورم نمی‌شد که واقعی باشند.
پروین
در ۱۴ مه سال ۱۹۳۹ پسر سالمی را در بیمارستان رویال فریدر لندن به دنیا آوردم. او خیلی زیبا بود لحظه‌ای که او را دیدم عاشقش شدم.
پروین
همیشه برای ریموند نامه می‌نوشتم و به او اطمینان می‌دادم که خوبم و کار جدیدم را دوست دارم، اما حتی یک کلمه هم از شرایطم برای او ننوشتم؛ نمی‌خواستم با خبر حاملگی برای او ناراحتی ایجاد کنم. چون مطمئن بودم والدین او هیچ وقت به من علاقه نخواهند داشت، و در این مورد با اوصحبت نمی‌کنند که او بخواهد با عجله بازگردد. نامه‌های او هم صمیمانه نوشته می‌شد و آرزوی دیدن من در همه آنها موج می‌زد؛
پروین
به این فکر چسبیده بودم که بچه‌ام را در پرورشگاه کودکان سرراهی بگذارم و هر وقت با ریموند در آفریقای جنوبی مستقر شدیم او را پس بگیریم. خوشبختانه زیاد معطل نشدیم. نامه‌ای رسید و در آن توضیح داده شده بود که این مرکز بچه من را قبول می‌کند و آرامشی را که به دنبال آن بودم به من داد.
پروین
بدون شک بهترین بخش این نقشه این بود که، این سرپرستی همیشگی نبود. این مرکز امکانات و آموزشی که بچه کوچک من برای شروع زندگی به آن نیاز داشت و من در حال حاضر استطاعت آن را نداشتم را فراهم می‌کرد، و وقتی که من و ریموند کار خود را درست کردیم فرزندمان را پس می‌گیریم. این فکری بود که در آن لحظه از ذهن من می‌گذشت.
پروین
من در خانواده‌ای مذهبی بزرگ شده بودم و این همه دروغ و شرمندگی حاملگی، داشت درس‌های مذهبی را به من یادآوری می‌کرد.
پروین
این کار غیر قانونی بود و افراد غیر متخصص با ابزارهای غیر بهداشتی و قرص‌های خطرناک این کار را انجام می‌دادند. بعلاوه این بچه من و ریموند بود. چنین خیانتی تا لحظه مرگ مرا عذاب می‌داد. در بحبوحه این همه اضطراب بالاخره کاری به من پیشنهاد شد. این کار در یک دفتر صادرات پرمشغله بود.
پروین
آزمایش‌هایی انجام شد و در مدت کوتاهی خبری که از آن وحشت داشتم تائید شد. من باردار بودم و ریموند هم از من خیلی دور بود. کسی نبود که بتوانم به او بگویم. همه دوستانم کیلومترها از من دور بودند؛ تصور روبرو شدن با مادرم هم بدن مرا می‌لرزاند.
پروین
ریموند تا آخرین اعلامی که همه مسافران را فرامی‌خواند مرا سخت در آغوش گرفته بود. اشک از چشمان هر دویمان سرازیر شد؛ و من نتوانستم خود را کنترل کنم و شروع به هق‌هق کردم. او خود را با عجله به سمت سکو کشاند و از دیدرس دور شد. او به عقب نگاه نکرد تا عمق بیچارگی که مرا از دورن خرد می‌کرد را نبیند.
پروین
در این مدت ریموند با من بسیار مهربان و خوب بود. عصرها به سالن نمایش می‌رفتیم و شام را در رستوران‌های کوچک زیبا می‌خوردیم. در آن موقع با خودم فکر می‌کردم که هیچ ماه عسلی در آینده نمی‌تواند با این روزهای خوش و سعادتمند برابر باشد. اما در پشت این همه شور و شعف، تاریکی داشت رشته‌های جدایی را می‌بافت.
پروین
تمام روز را در مورد اهدافمان برای آینده و خوشحالی‌مان از اینکه درگیری‌های خانه را ترک کردیم حرف زدیم. اما در حقیقت تصور تبریک گفتن مادرانمان در نقطه‌ای دور در اسکاتلند به خاطر طرح این جدایی که به نظر آنها آینده‌ای نداشت ما را به طور کودکانه‌ای به وجد می‌آورد. آنها چقدر اشتباه می‌کردند!
پروین
شب گذشته گفته بود که کشتی او دو ماه دیگر حرکت خواهد کرد. دلم می‌خواست بتوانیم مدت بیشتری در آپارتمان‌مان در لندن بمانیم، از تنهایی رنج‌آوری که پیش رویم بود می‌ترسیدم. دوباره صورتش را نوازش کردم.
پروین
در حالی که هنوز بازوهایش محکم دور من بود در گوشم نجوا کرد: «سلام جینی.» کاملا شوکه شدم، تا آن موقع چنین ابراز احساساتی تا این حد از او ندیده بودم. هم شرم‌آور بود و هم عاشقانه. نگرانی من برای دیدن مرد جذابم بالاخره تمام شده بود او همانقدر عاشق من بود که من عاشق او بودم. با خودم فکر کردم: «اگر این تاثیر لندن است، پس من در اینجا شاد خواهم بود.»
پروین
سفر من به پایتخت طول کشید. لندن در مقایسه با گلاسگو خیلی بزرگ بود. خانه‌های آن تمامی نداشت. بالاخره قطار تکانی خورد و ایستاد. همه درها باز شد و مسافرانی که تا چند دقیقه پیش آرام بودند به تکاپو افتادند، سراسیمه کت‌ها را روی شانه می‌انداختند و همه کیف‌ها و چمدان‌ها را جمع می‌کردند. همانطور که مردم از واگن به سکو می‌رفتند و به قسمت بازرسی بلیط هجوم می‌بردند، همه چیز برای من پرتنش می‌شد. با خود گفتم اگر این رفتار دیوانه‌وار در لندن عادی باشد چطور با آن کنار بیایم؟ ریموند کجاست؟
پروین
نقشه کشیدیم تا از خانواده‌هایمان و ارزش‌های سختگیرانه آنها دور شویم و به آفریقای جنوبی برویم و در آنجا زندگی جدیدی را آغاز کنیم. در آفریقا اگر ذره‌ای شانس می‌آوردیم می‌شد کسب درآمد کنیم. قرار بر این بود که ریموند زودتر برود و در آنجا مستقر شود و بعد با من تماس بگیرد تا به آنجا بروم. من باید در لندن شغلی برای خودم پیدا می‌کردم تا برای آینده کمی پس‌انداز کنم. هیچ کدام از مادرها از دسیسه ما خبر نداشتند.
پروین
من و ریموند از همه طرف مخالفت‌هایی داشتیم. مادر ریموند سارا که حتی بیشتر از مادر من بر خانه خود حاکم بود هم، با این پیوند مخالف بود. مطمئن هستم که او مرا زن بدکاره‌ای می‌دانست که برای پسر دردانه‌اش دام پهن کرده و می‌خواهد او را به فساد بکشاند و برای اینکار سال‌ها «تجربه‌اش» را کار می‌بندد. او دشمنی ترسناک بود
پروین
او خیلی مشتاق و پر شور و حرارت بود و حتی برای من شعر هم می‌گفت. هیچ وقت فکر نمی‌کردم که روزی عاشق چنین فرد رمانتیک و عاشق‌پیشه‌ای شوم، اما دلربایی او و حس عمیق صمیمیتی که در او بود نمی‌گذاشتند که او را نادیده بگیرم. دوستی ما را به هم معرفی کرده بود. من در آن زمان بیست و چهار سال داشتم و او نوزده ساله بود، یک شکاف زمانی بین ما بود.
پروین

حجم

۴۶۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

حجم

۴۶۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۵۲ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان