بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم اثر اسلاونکا دراکولیچ

بریده‌هایی از کتاب کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم

۴٫۱
(۲۴۳)
بوروکراسیِ غول‌آسای دولت ــ سیستمی که فقط برای نگه داشتن کمونیست‌ها در رأس قدرت ساخته شده و هر حرکت خودانگیخته‌ای را (فرقی نمی‌کند که در حمایت از صلح باشد، یا محیط زیست، یا فقط در طلبِ شغل) تهدیدی برای حکومت تلقی می‌کندــ به‌خوبی از پس خاتمه دادن به هر نوع اعتراضی برمی‌آید. معترضان را «اوباش» قلمداد می‌کند و به مجازاتی در خورِ همان اوباش می‌رساند.
❤ محمد حسین ❤
، آیا آنها خبر دارند؟ آیا راه و وسیله‌ای دارند که قضیه را کشف کنند؟ آیا کسی ــ خدا نه، یک بوروکرات حزبی، که در این مملکت همان‌قدر قدرت داردــ آن بالا حساب گناهان مرا دارد؟ و در نامه اعمال من آیا کوچک‌ترین اشتباه‌ها هم ثبت می‌شود؟
ایران
در یوگسلاوی، سردبیر هر نشریه، که باید مورد تأیید مراجع متعددی از جمله کمیته مرکزی حزب کمونیست باشد، معمولاً مأمور سانسور آن نشریه نیز هست. چنین کسی به خاطر حفظ شغل خودش هم که شده باید مراقب باشد نشریه‌اش «گاف»ی ندهد، با این‌حال نظارت این سردبیر کافی محسوب نمی‌شود. اس‌دی‌بی نیز بخش ویژه‌ای دارد که کارش نظارت بر رسانه‌هاست. رفیق‌ـ بازرس‌هایی مثل میم مراقبند که نشریات، تلویزیون و رادیو همان «خط»ی را دنبال کنند که حزب مقرر کرده. ضمنا وظیفه دارند دبیرانِ نشریات و روزنامه‌نگاران را به‌دقت تحت نظر داشته باشند، و هر وقت لازم می‌دانند آنها را، کمابیش مؤدبانه، تحت فشار بگذارند.
❤ محمد حسین ❤
«مایه تعجبه جونم، اما بدون که آدم‌ها توی جنگ هم باید زندگی کنن و دووم بیارن. تازه، فکر می‌کنی ما چطور این‌همه مدت دووم آوردیم تا دوره کمونیستها بگذره؟»
Travis
آنچه شهرهای ما را کشته و نابود کرده دهه‌های متمادیِ بی‌تفاوتیِ خودمان است، اعتقاد راسخمان است به این‌که دیگری ــ دولت، حزب، «بالایی‌ها»ــ اختیار شهر را دارند و مسئول حفظ و نگهداری آن هستند. نه ما. چطور ممکن است اختیارِ شهر دست ما باشد وقتی اختیارِ زندگی خودمان را نداریم؟
Travis
آنچه کمونیسم به ما القا کرده بود، دقیقا همان سکون و بی‌حرکتی بود، این بی‌آیندگی، بی‌رؤیایی، ناتوانی از تصور زندگی به شکلی دیگر
اکرم ملایی
آنچه کمونیسم به ما القا کرده بود، دقیقا همان سکون و بی‌حرکتی بود، این بی‌آیندگی، بی‌رؤیایی، ناتوانی از تصور زندگی به شکلی دیگر. تقریبا امکان نداشت بتوانی به خود دلگرمی بدهی که این دورانی گذراست، خواهد گذشت، باید بگذرد. برعکس، یاد گرفته بودیم فکر کنیم هر کاری هم که بکنیم، وضع همیشه همان‌جور می‌ماند. نمی‌توانیم تغییرش بدهیم. به نظر می‌رسید گویی آن سیستمِ قادر مطلق، خودِ زمان را هم اداره می‌کند. به نظر می‌رسید کمونیسم ابدی است، ما به زندگی در آن محکوم شده‌ایم، خواهیم مرد و فروپاشی آن را نخواهیم دید. ما انقلابی نبودیم که سعی کنیم آن را ویران و سرنگون کنیم. با این عقیده بار آمده بودیم که تعدیل آن سیستم، برای آنکه نهایتا از درون تغییر کند نیز محال است.
❤ محمد حسین ❤
آدم ناچار است با قدرت ارتباط مستقیم داشته باشد؛ راه گریزی وجود ندارد. به همین دلیل سیاست هرگز انتزاعی نمی‌شود. به صورت نیرویی خشن، بی‌رحم و آشکار باقی می‌ماند که تمام چند و چون زندگی ما را تعیین می‌کند: چه بخوریم، چطور زندگی کنیم و کجا کار کنیم. چنین حکومتی مثل یک مرض، طاعون، یک بیماری همه‌گیر، هیچ‌کس را مستثنی نمی‌کند. تناقض در اینجاست که این دقیقا همان روشی است که دولت توتالیتر با آن دشمنانش را می‌پرورانَد: شهروندان سیاسی‌شده.
Mohammad Abdollahi
این نسلِ جدید بود که دشمنِ حکومت شد. خیلی ساده، آنها حاضر نبودند بپذیرند استانداردهای زندگیشان، به اسمِ ایدئولوژی که به آن اعتقادی نداشتند، و گُلوب نمادِ آن بود، روزبه‌روز پایین و پایین‌تر برود. داستان شکست کمونیست‌ها از این قرار بود: وقتی زمانِ اولین انتخاباتِ آزاد، در ماه مه ۱۹۹۰، رسید، این نسل جوان، یکپارچه بر علیه گُلوب رأی داد، بر علیه کمبودها، محرومیت‌ها، استانداردهای دوگانه، و وعده‌های دروغ. در سراسرِ اروپای شرقی در واقع ضدیت با کمونیست‌ها بود که آنها را پای صندوق‌های رأی کشاند، نه هواخواهی از دموکرات‌ها،
Mehdi Esfahanian
راستش، گمان می‌کنم تنها راهِ بوییدنِ باد همین است که صورتت را در ملافه‌های شسته‌ای که تازه خشک شده‌اند فرو کنی.
❤ محمد حسین ❤

حجم

۲۰۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۸۶ صفحه

حجم

۲۰۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۸۶ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
تومان