بریده‌هایی از کتاب عشق ورای ایمان

چرا ما دلمان می‌خواهد تا ابد زنده باشیم؟ چون امید داریم فردا یا فرداها کسی پیدا شود که ما از دل و جان دوستش داشته باشیم. چون می‌خواهیم حتی اگر شده یک روز دیگر را در کنار کسی که دوستش داریم سپری کنیم. چون می‌خواهیم کسی را پیدا کنیم که لایق عشق ما باشد و در مقابل بداند چگونه باید ما را دوست داشته باشد و آن‌گونه که ما لایقش هستیم عاشق ما شود. به همین علت، وقتی کسی احساس می‌کند هیچ‌کس او را دوست ندارد، به شدت آرزوی مرگ می‌کند و تا وقتی که دوستان و اطرافیانش او را دوست دارند یا او اطرافیانش را دوست دارد، زندگی خواهد کرد. چون زندگی‌کردن همان عشق‌ورزیدن است. حتی عشق به حیوانی مثل سگ هم می‌تواند دلیلی برای زندگی کردن یک انسان باشد و در صورت از بین رفتن این رابطه، میل به زندگی هم در او ناپدید شود. عشق «انرژی زندگی» است. زندگی ابدی یعنی شناختن عشق.

باید به این باور رسید که ما به این دنیا آمده‌ایم تا در حد بی‌نهایت عشق بورزیم و به دنبال این احساس به رستگاری برسیم و زندگی به اندازۀ کافی این فرصت را به ما می‌دهد تا خودمان را وقف این مسیر کنیم.

برای وارد شدن به فردوس پروردگار باید قبلاً بهشت را در روحمان تجربه کنیم و روحی بهشتی داشته باشیم و خیلی از ما هنوز با این روح فاصله داریم.

هیچ‌چیز با عشق، سخت نیست. با وجود عشق، همۀ کارها آسان می‌شود.

می‌خواهید بدانید عناصر تشکیل‌دهندۀ عشق چه هستند؟ آن‌ها همان فضایلی هستند که ما هر روز در موردشان می‌شنویم. همان اعمالی که به عنوان پرهیزکاری و تقوا می‌شناسیم و هر لحظه در زندگی‌مان سعی می‌کنیم آن‌ها را عملی کنیم. درواقع همین اعمالِ به‌ظاهر کوچک، همین فضیلت‌های ساده، عالی‌ترین و برترین هدیۀ داده شده به بشر، یعنی «عشق»، را می‌سازند.

سخنوری و شیوایی کلام، موهبتی اصیل و متعالی است

«قانون و شریعت الهی براساس محبت انسان‌ها به هم تکمیل می‌شود و خدا عشق مطلق است.»

«خدا عاشق بندگانش است و او محبت بی‌پایان است»

حتی علم و دانایی هم تغییر خواهد کرد. ما از هر علمی بخش‌هایی را می‌دانیم و به ناچار بخش‌هایی را پیشگویی می‌کنیم تا مرور زمان حقیقت را آشکار کند.

«اگر من به زبان فرشتگان با شما گفتگو کنم اما در قلبم عشقی به شما نداشته باشم، فقط ناقوسی پرسروصدا یا سنجی بوده‌ام که به شدت به هم کوبیده می‌شود. اگر قدرت پیامبران را داشته باشم و از تمام رموز و دانش‌ها آگاهی داشته باشم یا حتی اگر ایمانی داشته باشم که با آن بتوانم کوه‌ها را جابجا کنم، اما فاقد عشق باشم، درواقع "هیچ هستم". اگر تمام آنچه را دارم ببخشم و جسمم را در آتش بسوزانم، اما عاشق نباشم، در قبال این کارها هیچ چیز نصیبم نخواهد شد.»

آیا می‌دانید معنی جنتلمن چیست؟ جنتلمن کسی است که کارهایش را با آرامش، ملایمت و دقت انجام می‌دهد. تمام این‌ها در تعریف عشق نهفته است. درواقع این هنر و راز عشق است. کسی که عشقی در قلبش دارد نمی‌تواند رفتاری غیر از این داشته باشد. اگر کسی جنتلمن نباشد رفتار و حرکاتش مملو از افاده و غرور است. کسی که در زندان روح و احساس خودش زندانی شده، قطعاً نمی‌تواند عاشق باشد.

چون می‌خواهیم کسی را پیدا کنیم که لایق عشق ما باشد و در مقابل بداند چگونه باید ما را دوست داشته باشد و آن‌گونه که ما لایقش هستیم عاشق ما شود.

باارزش‌ترین لحظات حضورمان در این دنیا، همان‌هایی است که عشق را در آن‌ها تجربه کرده‌ایم

تا ابد عاشق بودن، تا ابد زندگی‌کردن است.

در این دنیا چیزهای زیبای بسیاری وجود دارد. چیزهای مهمی که روح و جان ما را محظوظ می‌کنند و ما را به خود جذب می‌کنند اما دوامی ندارند.

زندگی خودش سراسر آموزش و یادگیری است. مدرسه‌ای است که تعطیلی ندارد.

عشق واقعی اصراری بر بزرگ‌نمایی نقاط ضعف دیگران ندارد بلکه برعکس دیگران را همان‌طور که هستند می‌پذیرد

حتماً متوجه شده‌اید که به محض آنکه گاردتان را پائین می‌آورید، زوایای پنهان روحتان خود را نشان می‌دهند و میدان را به دست می‌گیرند

کسی که در زندان روح و احساس خودش زندانی شده، قطعاً نمی‌تواند عاشق باشد.

عشق حتی خودش را هم نادیده می‌گیرد. عشق حتی از خودش هم پنهان می‌شود. از اینکه ازخودراضی باشد، دوری می‌کند.