تغيير قبل از آنکه در خلقت پديدار گردد در روح ايجاد میشود
MARY
. ـ باری، پلی که بسته شود ديگر به پل بودن خويش پايان نمیتواند داد مگر اين که فرو ريزد.
MARY
گرچه از طريق اتحاد خويشاوندیهای بیشماری هم با همهی عالم دارد، شايد حتی يک پيوند خونی هم نداشته باشد.
MARY
به نظرم چنين میرسيد که پنداری از همهی اقران خويش آن هم نه به فاصلهای اندک بلکه به مسافتی بیپايان دور افتادهام و اگر بميرم بيشتر علت آن از بیکسی من است تا گرسنگی.
MARY
هزاران بار با خود گفتم: «اين گرسنگی من است». گويی میخواستم خويشتن را متقاعد کنم که من و گرسنگیام دو وجود کاملاً مجزا هستيم و همچون دلدادگان که بار سنگين خاطرات را از خود دور میکنند من نيز میتوانم آن را دور کنم. اما متأسفانه و در واقع ما يکی بوديم و وقتی که برای خود توضيح دادم که: «اين گرسنگی من است». به راستی گرسنگی من بود که سخن میگفت و مرا ريشخند میکرد
MARY
طبيعت بشری که با لذات قابل تغيير و همچون گرد و غبار نااستوار است، نمیتواند مانع و رادع را تحمّل کند، و چنانچه خود را به چيزی مقيّد سازد، به زودی شروع میکند تا ديوانهوار حدود و قيود آن را درهم ريزد و اينکه همه چيز را از هم بپاشد و ويران کند، از ديوار گرفته تا حدود و ثغور و حتی خودش را هم از پا بيندازد.
MARY
نه، نه، هر آرمان و آرزويی را نمیتوان برآورده ساخت.
هر رويايی که شکوفه میکند بهره نخواهد داد.
MARY
به نظر من داشتن مخاطب حتی از ماهيّت تحقيق و موضوع تفحص مهمتر بود.
MARY
نگاه کن! سرنوشت من هم همينطور بوده است. به همين علت، وقتی که تنها هستم گريه میکنم، پس بيا جلو که گريه کردنِ دستهجمعی لذت بيشتری دارد؟
MARY
پيش کشيدن اين بحث با او، يا با ديگری نتيجهای ندارد. میدانم که صحبت از اين مقوله به کجا میرسد. البته ايرادهايی میگيرد، ولی عاقبت موافقت میکند. موافقت بهترين سلاح دفاعی است، و آن وقت موضوع منتفی میشود. ديگر اين چه کاری است که نبش قبر به عمل آيد؟
MARY