بریدههایی از کتاب زمین بر پشت لاکپشت ها
۳٫۹
(۱۰۶)
برام عجیب بود چرا میخوام ببوسمش و چطور میشه فهمید چرا میخوای با یکی باشی، چطور میشه گره از این کلاف خواستنها باز کرد.
setayesh
ستارهی صدر که در فاصلهی دویستوسی سال نوری از ما قرار داره و بعد از اون هم ستارهی ناوی قرار داره که پانصدوپنجاه سال نوری از ما فاصله داره. اینهایی که گفتم نهتنها نشون میده ما به اونها نزدیک نیستیم، بلکه به این معنیه که اونها به همدیگه هم نزدیک نیستند. تا جایی که ما میدونیم، ناوی احتمالاً پونصد سال نوری پیش منفجر شده.»
گفتم: «چه جالب. پس داریم به گذشته نگاه میکنیم.»
«دقیقاً.»
setayesh
«شاید تو اون چیزی هستی که نمیتونی نباشی.»
setayesh
«مسئله اینه که کسی رو که از دست میدی، میفهمی درنهایت همه رو از دست خواهی داد.»
setayesh
یونانیها حتا اسمی برای رنگ آبی نداشتن. از نظر اونها این رنگ وجود نداشت و چون کلمهای براش نداشتن، نمیدیدنش.
setayesh
دوست ندارم بیدلیل از کلمهی عشق استفاده کنم. این احساس اینقدر خوب و کمیابه که نباید با استفادهی بیشازحد کمارزشش کنیم.
setayesh
«میتوانم همهی چیزهایی را که در مورد زندگی آموختهام را در سه کلمه جمعبندی کنم: ادامه پیدا میکند.»
Mary gholami
«در زندگی به جایی میرسید که دیدن زیبایی جهان برایتان کافیست. نیازی نیست عکسش را بگیری یا نقاشیاش کنی یا حتا به بیادش بیاوری. خودش کافی است.»
Mary gholami
«خودم را دوست دارم. هرچه تنهاتر و هرچه بیدوستتر و هرچه آزادتر باشم، احترام بیشتری برای خودم قائلم.»
Mary gholami
جملهای از شارلوت برونته: «خودم را دوست دارم. هرچه تنهاتر و هرچه بیدوستتر و هرچه آزادتر باشم، احترام بیشتری برای خودم قائلم.»
fateme fijani
هر دو داشتیم به یه آسمون مشترک نگاه میکردیم که شاید خودش خیلی صمیمانهتر از نگاهکردن به چشم طرف مقابل باشه. همه بلدن به چشم آدم نگاه کنن، اما کم پیش میآد کسی پیدا شه که دنیا رو دقیقاً همونجوری ببینه که تو میبینی.
💮rosy💮
از لحاظ شمارش سلولی، بدن انسانها پنجاهدرصد میکروبی محسوب میشه و این یعنی حدود نیمی از سلولهای تشکیلدهندهی بدن ما اصلاً متعلق به ما نیستن.
Aa
کمکم داشتم یاد میگرفتم که زندگیت، داستانی در مورد توئه، نه داستانی که خودت تعریف کنی.
البته تظاهر میکنی نویسندهی داستانت هستی. مجبوری
Aa
حالا دیگه هککردن کامپیوتر مهم نیست، مهم هککردن روح انسانهاست.
samira
دچار افکاری میشم که دکتر کارن سینگ بهشون میگه افکار "مزاحم"، ولی بار اولی که این حرف رو زد، فکر کردم میگه "مهاجم" که بهنظرم بهتر هم هست، چون این افکار درست مثل علفهای هرز مزاحم هستن و از یه سرزمین دوردست وارد محیط زندگی من میشن، به من حمله میکنن و بعد ناگهان همهجا رو میگیرن.
کاربر ۱۸۱۵۵۹۱
وحشت واقعی این نیست که ترسیده باشی، اینه که چارهای جز ترسیدن نداشته باشی.
کاربر ۱۸۱۵۵۹۱
همه بلدن به چشم آدم نگاه کنن، اما کم پیش میآد کسی پیدا شه که دنیا رو دقیقاً همونجوری ببینه که تو میبینی.
کاربر ۱۸۱۵۵۹۱
همیشه یهچیزِ یهنفرِ دیگه بودم.
کاربر ۱۸۱۵۵۹۱
من و دیویس زیاد حرف نمیزدیم و زیاد بههم نگاه نمیکردیم، اما اینها مهم نبود، چون هر دو داشتیم به یه آسمون مشترک نگاه میکردیم که شاید خودش خیلی صمیمانهتر از نگاهکردن به چشم طرف مقابل باشه. همه بلدن به چشم آدم نگاه کنن، اما کم پیش میآد کسی پیدا شه که دنیا رو دقیقاً همونجوری ببینه که تو میبینی.
میرالماسی
بدترین قسمت تنهابودن اینه که به تمام اون وقتهایی فکر میکنی که آرزو میکردی کاش همه دست از سرت بردارن. بعد که این کار رو کردن و به حال خودت رها شدی، میفهمی چندان از همنشینی با خودت راضی نیستی.
شاداب
حجم
۲۰۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۳۰ صفحه
حجم
۲۰۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۳۰ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
۱۶,۵۰۰۷۰%
تومان