بریدههایی از کتاب اسکار و خانم صورتی
نویسنده:اریک ایمانوئل اشمیت
مترجم:معصومه صفاییراد
انتشارات:انتشارات کتابستان معرفت
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۳از ۲۷۰ رأی
۴٫۳
(۲۷۰)
به کدوم احساس نزدیکی میکنی؟ خدایی که هیچ احساسی نداره یا خدایی که با رنج آدمها رنج میکشه؟
میشه گفت کتابخوان
- چطوره برای خدا بنویسی؟
- نه، شما دیگه نه، مامی صورتی!
- چرا من نه؟
- شما نه! شما که دروغگو نبودید!
- ولی دروغ نمیگم!
- خب، برای چی باهام دربارهی خدا حرف میزنید؟ من قبلاً بابانوئل رو باور کردم، یکبار گول خوردم کافیه!
ماهی یک برکهی کاشی
رازتو بهم گفتی: «هر روز طوری به دنیا نگاه کنید که انگار اولینباره!»
🍂پاییزه🍂
زندگی یک کادوی بامزهست؛ اولش زیادی تحویلش میگیریم فکر میکنیم زندگیِ ابدی رو بهدست آوردیم؛ بعد ارزشش رو از دست میده و اون رو مزخرف و کوتاه میبینیم؛ تقریباً میخواهیم بندازیمش دور! آخرش میفهمیم که نه یه کادو بلکه فقط یه امانته و تلاش میکنیم اونطور که شایستشه باهاش رفتار کنیم.
نویسندهکوچك.
خوب فکر کن اسکار... به کدوم احساس نزدیکی میکنی؟ خدایی که هیچ احساسی نداره یا خدایی که با رنج آدمها رنج میکشه؟
(:Ne´gar:)
اسکار! مریضی هم مثل مردن یه امتحانه، جریمه نیست.
narges
حق داری اسکار! فکر میکنم ماها دربارهی زندگی هم همین اشتباه رو میکنیم؛ فراموش میکنیم که زندگی شکننده و ظریف و زودگذره؛ همه جوری وانمود میکنیم که انگار نمردنی هستیم.
Morteza Hejazi
- جذابترین سؤالها، سؤال باقی میمونند؛ اونا مثل یه راز میمونند! برای هر جوابی ما باید یه "شاید" اولش بگیم؛ فقط سؤالهای بیمزه هستند که جوابهای مشخصی دارند.
- میخواهید بگید که "زندگی" جواب نداره؟
- میخوام بگم برای "زندگی" کلی راهحل وجود داره و بنابراین راهحل نداره.
- من هم همینطور فکر میکنم مامی صورتی! برای زندگی راهحلی وجود نداره مگر زندگیکردن.
Baseer Koushan
شما که خدا نیستید
Friba
سه روز آخر ... اسکار یه کاغذ بالای سر تختش گذاشته بود؛ فکر کنم مربوط به تو میشه، نوشته بود:
«فقط خدا حق داره بیدارم کنه!»
امیر
- مردم از مرگ خوششون نمیاد چون از ناشناختهها میترسن؛ اما دقیقاً همینه! ناشناختهها چیاند؟ بهت توصیه میکنم اسکار نترس و اطمینان داشته باش!
به قیافهی خدا روی صلیب نگاه کن، اون درد فیزیکی رو تاب میاره اما درد روحی رو حس نمیکنه؛ چون باور داره... بدنش از میخها کمتر درد میکشه؛ تکرار میکنه... اونها منو اذیت میکنن اما من دردی ندارم؛ بفرما همینه! فایدهی ایمانداشتن، میخواستم این رو نشونت بدم.
noir
رازتو بهم گفتی: «هر روز طوری به دنیا نگاه کنید که انگار اولینباره!»
Qeziii
- از مامان بابام متنفرم!
- خب، خیلی ازشون متنفر باش!
- شمایید که دارید این حرفو بهم میزنید مامی صورتی؟!
- آره! ازشون خیلی متنفر باش! این عذابت میده! وقتی که این تنفر رو تمومش کنی، تازه میفهمی بیخود اینهمه خودت رو اذیت کردی؛
faezehswifti
- اونها از تو نمیترسن اسکار ... از مریضی میترسن ...
- مریضی من، جزئی از منه! اونا جور دیگهای رفتار میکنن، واسه اینکه من مریضم؛ اونا فقط وقتی اسکار رو دوست دارن که سالم باشه.
MARY
اونها منو اذیت میکنن اما من دردی ندارم؛ بفرما همینه! فایدهی ایمانداشتن، میخواستم این رو نشونت بدم.
زهرا
رازتو بهم گفتی: «هر روز طوری به دنیا نگاه کنید که انگار اولینباره!»
Azar
- فقط یه کاری بود که ما نکردیم، پگی میترسید با این کار بچهدار بشیم؛ شما چی فکر میکنید؟
Lucifer
من اسکارم، ده سالمه، تو خونه گربه و سگ رو آتیش زدم (فکر کنم حتی ماهی گلی هم کباب کرده باشم!) اولینباره که برات نامه مینویسم چون تا حالا بهخاطر درسهام وقت نداشتم.
باید همین اول بهت بگم که من حالم از نوشتن به هم میخوره، وقتی که دیگه واقعاً مجبور باشم مینویسم؛ چون نوشتن یه چیز الکیه، یه چیز تزئینی. مثل لبخند زورکی، حلقهی گل و روبان و منگوله و این چیزها؛ نوشتن یه دروغه که همهچیزو خوب نشون میده؛ یه کلک آدم بزرگونهس، مدرکش؟ بفرما، اول نامهم رو دوباره بخون:
«من اسکارم، ده سالمه، تو خونه گربه و سگ رو آتیش زدم (فکر کنم حتی ماهی گلی هم کباب کرده باشم!) اولینباره که برات نامه مینویسم چون تا حالا بهخاطر درسهام وقت نداشتم.»
میتونستم خیلی راحت بهجای اینها بنویسم:
«بهم میگن کلهتخممرغی، هفتساله به نظر میرسم، بهخاطر سرطانم تو بیمارستان زندگی میکنم و هیچوقت نوشتهای برات نفرستادم چون فکر نمیکنم حتی وجود داشته باشی!»
ROHAM
من که صد سالمه میدونم چی باید بگم؛ هرچی پیرتر میشیم میل بیشتری برای زندگیکردن نشون میدیم؛ باید ریزبین و هنرمند بشیم! مهم نیست که دیگه قطعاً مثل ده یا بیستسالگی از زندگی لذت نمیبریم؛ اما تو صدسالگی، وقتی که دیگه نمیتونیم از جامون تکون بخوریم بیشتر از عقلمون استفاده میکنیم.
میم
تقصیر شما نیست که مجبورید دربارهی بیماریهای جدید به مردم بگید، مریضیهایی با اسمهای عجیبغریب و غیرقابل درمان؛ به خودتون استراحت بدید، راحت باشید؛ شما که خدا نیستید، شما که به طبیعت دستور نمیدید، شما فقط یه تعمیرکارید؛ پاهاتون رو از گاز بردارید و خودتون رو از این فشار راحت کنید دکتر دوسلدروف! اینقدر خودتون رو مهم نبینید، وگرنه توی این کار خیلی دووم نمیآرید؛
میم
حجم
۵۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۵۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان