بریدههایی از کتاب اسکار و خانم صورتی
نویسنده:اریک ایمانوئل اشمیت
مترجم:معصومه صفاییراد
انتشارات:انتشارات کتابستان معرفت
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۳از ۲۷۰ رأی
۴٫۳
(۲۷۰)
«فقط خدا حق داره بیدارم کنه!»
ماهی یک برکهی کاشی
پانوشت: سه روز آخر ... اسکار یه کاغذ بالای سر تختش گذاشته بود؛ فکر کنم مربوط به تو میشه، نوشته بود:
«فقط خدا حق داره بیدارم کنه!»
fateme.msz
نوشتن یه دروغه که همهچیزو خوب نشون میده؛ یه کلک آدم بزرگونهس
zahra_askari
من حس میکنم یه مدل دیگهای بیمارستان وجود داره که آدمها واسه اینکه درمان بشن
اونجا نمیرن، برای مُردن میرن!
آیدا
همه چیز رو برای خدا تعریف کن، تو نامهات ازش بخواه بیاد دیدنت.
- مگه اون حرکت هم میکنه؟
- بهوقتش، نه همیشه؛ خیلی بهندرت!
- برای چی؟ مگه اون هم مریضه؟
اینجا بود که فهمیدم، آهان... مامی صورتی نمیخواست اعتراف کنه که خدا تو هم حال و روزت خوب نیست!
forooghsoodani
زندگی یک کادوی بامزهست؛ اولش زیادی تحویلش میگیریم فکر میکنیم زندگیِ ابدی رو بهدست آوردیم؛ بعد ارزشش رو از دست میده و اون رو مزخرف و کوتاه میبینیم؛ تقریباً میخواهیم بندازیمش دور! آخرش میفهمیم که نه یه کادو بلکه فقط یه امانته و تلاش میکنیم اونطور که شایستشه باهاش رفتار کنیم.
کتابخوار
برای زندگی راهحلی وجود نداره مگر زندگیکردن.
کتابخوار
- جذابترین سؤالها، سؤال باقی میمونند؛ اونا مثل یه راز میمونند! برای هر جوابی ما باید یه "شاید" اولش بگیم؛ فقط سؤالهای بیمزه هستند که جوابهای مشخصی دارند.
- میخواهید بگید که "زندگی" جواب نداره؟
- میخوام بگم برای "زندگی" کلی راهحل وجود داره و بنابراین راهحل نداره.
کتابخوار
- حالا برای چی باید برای خدا بنویسم؟
- کمتر احساس تنهایی میکنی.
- احساس تنهایی کمتر با کسی که وجود نداره؟
- به وجودش بیار.
bluestar
تو داشتی سپیده رو میساختی! باید سخت بوده باشه ولی دستبردار نبودی؛ هوا روشن میشه، هوای سفید و خاکستری و آبی رو فوت میکردی و شب رو عقب میدادی و دنیا رو زنده میکردی؛ ولش نمیکردی، من فهمیدم که فرق تو با ما اینه که تو خستگی سرت نمیشه، همش سرت تو کاره.
mobtalaaa
تو اسکار کوچولو ... استخونبندیت خیلی ریزه و خیلی هم جوندار نیستی؛ اما مطمئناً دلبری ربطی به استخون و گوشت نداره، مربوط به مهربونیِ قلبت میشه که تو خیلی ازش داری.
azar
فکر میکنم ماها دربارهی زندگی هم همین اشتباه رو میکنیم؛ فراموش میکنیم که زندگی شکننده و ظریف و زودگذره؛ همه جوری وانمود میکنیم که انگار نمردنی هستیم.
azar
هربار که تو یهکم بهش فکر میکنی یهکم بیشتر به وجودش میاری؛ اگه همینطور ادامه بدی کامل
میشه
m.sh
زندگی یک کادوی بامزهست؛ اولش زیادی تحویلش میگیریم فکر میکنیم زندگیِ ابدی رو بهدست آوردیم؛ بعد ارزشش رو از دست میده و اون رو مزخرف و کوتاه میبینیم؛ تقریباً میخواهیم بندازیمش دور! آخرش میفهمیم که نه یه کادو بلکه فقط یه امانته و تلاش میکنیم اونطور که شایستشه باهاش رفتار کنیم.
ar
فکرهات رو براش بنویس! فکرهایی که نمیتونی بگی، فکرهایی که آزارت میدن، که جا خوشکردن و سنگینی میکنن، از حرکتت جلوگیری میکنن، جای فکرهای نو رو گرفتن؛ تو باید ذهنت رو از فکرهای بوگندو خالی کنی، اگه نمیتونی دربارهاش حرف بزنی، بنویس!
ar
فراموش میکنیم که زندگی شکننده و ظریف و زودگذره؛ همه جوری وانمود میکنیم که انگار نمردنی هستیم.
ar
تلاش کردم با مامان بابام صحبت کنم که زندگی یک کادوی بامزهست؛ اولش زیادی تحویلش میگیریم فکر میکنیم زندگیِ ابدی رو بهدست آوردیم؛ بعد ارزشش رو از دست میده و اون رو مزخرف و کوتاه میبینیم؛ تقریباً میخواهیم بندازیمش دور! آخرش میفهمیم که نه یه کادو بلکه فقط یه امانته و تلاش میکنیم اونطور که شایستشه باهاش رفتار کنیم.
من که صد سالمه میدونم چی باید بگم؛ هرچی پیرتر میشیم میل بیشتری برای زندگیکردن نشون میدیم؛ باید ریزبین و هنرمند بشیم! مهم نیست که دیگه قطعاً مثل ده یا بیستسالگی از زندگی لذت نمیبریم؛ اما تو صدسالگی، وقتی که دیگه نمیتونیم از جامون تکون بخوریم بیشتر از عقلمون استفاده میکنیم.
Melika_SA
«هر روز طوری به دنیا نگاه کنید که انگار اولینباره!»
Melika_SA
- مامی صورتی! من این احساس رو دارم که توی فرهنگلغت پزشکی فقط یه سری چیزهای خاص هست؛ چیزهایی که میتونه به بعضی آدمها مربوط بشه، اما چیزهایی که به همه مربوط هستند وجود نداره: زندگی، مرگ، باور، خدا.
- اونها حتماً باید توی فرهنگلغت فلسفی باشن اسکار! اگه تو چیزهایی که دنبالشی راحت پیدا کنی، ارزشش رو واست از دست میده. توی اون فرهنگ لغت جوابهای متفاوتی واسه هر سؤال وجود داره.
- چطور ممکنه؟
- جذابترین سؤالها، سؤال باقی میمونند؛ اونا مثل یه راز میمونند! برای هر جوابی ما باید یه "شاید" اولش بگیم؛ فقط سؤالهای بیمزه هستند که جوابهای مشخصی دارند.
- میخواهید بگید که "زندگی" جواب نداره؟
- میخوام بگم برای "زندگی" کلی راهحل وجود داره و بنابراین راهحل نداره.
- من هم همینطور فکر میکنم مامی صورتی! برای زندگی راهحلی وجود نداره مگر زندگیکردن.
Melika_SA
زندگی یک کادوی بامزهست؛ اولش زیادی تحویلش میگیریم فکر میکنیم زندگیِ ابدی رو بهدست آوردیم؛ بعد ارزشش رو از دست میده و اون رو مزخرف و کوتاه میبینیم؛ تقریباً میخواهیم بندازیمش دور! آخرش میفهمیم که نه یه کادو بلکه فقط یه امانته و تلاش میکنیم اونطور که شایستشه باهاش رفتار کنیم.
نگار
حجم
۵۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۵۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان