بریدههایی از کتاب اسکار و خانم صورتی
نویسنده:اریک ایمانوئل اشمیت
مترجم:معصومه صفاییراد
انتشارات:انتشارات کتابستان معرفت
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۳از ۲۷۰ رأی
۴٫۳
(۲۷۰)
فراموش میکنیم که زندگی شکننده و ظریف و زودگذره؛ همه جوری وانمود میکنیم که انگار نمردنی هستیم.
نسیم رحیمی
- حالا برای چی باید برای خدا بنویسم؟
- کمتر احساس تنهایی میکنی.
- احساس تنهایی کمتر با کسی که وجود نداره؟
- به وجودش بیار.
بهسمت من خم شد.
- هربار که تو یهکم بهش فکر میکنی یهکم بیشتر به وجودش میاری؛ اگه همینطور ادامه بدی کامل
میشه؛ اون حالتو خوب میکنه.
شریفی
حالا برای چی باید برای خدا بنویسم؟
- کمتر احساس تنهایی میکنی.
- احساس تنهایی کمتر با کسی که وجود نداره؟
- به وجودش بیار.
بهسمت من خم شد.
- هربار که تو یهکم بهش فکر میکنی یهکم بیشتر به وجودش میاری؛ اگه همینطور ادامه بدی کامل
میشه؛ اون حالتو خوب میکنه.
Homa Sh
زندگی یک کادوی بامزهست؛ اولش زیادی تحویلش میگیریم فکر میکنیم زندگیِ ابدی رو بهدست آوردیم؛ بعد ارزشش رو از دست میده و اون رو مزخرف و کوتاه میبینیم؛ تقریباً میخواهیم بندازیمش دور! آخرش میفهمیم که نه یه کادو بلکه فقط یه امانته و تلاش میکنیم اونطور که شایستشه باهاش رفتار کنیم.
bluestar
برای هر جوابی ما باید یه "شاید" اولش بگیم؛ فقط سؤالهای بیمزه هستند که جوابهای مشخصی دارند.
- میخواهید بگید که "زندگی" جواب نداره؟
- میخوام بگم برای "زندگی" کلی راهحل وجود داره و بنابراین راهحل نداره.
- من هم همینطور فکر میکنم مامی صورتی! برای زندگی راهحلی وجود نداره مگر زندگیکردن
bluestar
- مردم از مرگ خوششون نمیاد چون از ناشناختهها میترسن؛ اما دقیقاً همینه! ناشناختهها چیاند؟ بهت توصیه میکنم اسکار نترس و اطمینان داشته باش!
به قیافهی خدا روی صلیب نگاه کن، اون درد فیزیکی رو تاب میاره اما درد روحی رو حس نمیکنه؛ چون باور داره... بدنش از میخها کمتر درد میکشه؛ تکرار میکنه... اونها منو اذیت میکنن اما من دردی ندارم؛ بفرما همینه! فایدهی ایمانداشتن، میخواستم این رو نشونت بدم.
bluestar
همه چیز رو برای خدا تعریف کن، تو نامهات ازش بخواه بیاد دیدنت.
- مگه اون حرکت هم میکنه؟
- بهوقتش، نه همیشه؛ خیلی بهندرت!
- برای چی؟ مگه اون هم مریضه؟
اینجا بود که فهمیدم، آهان... مامی صورتی نمیخواست اعتراف کنه که خدا تو هم حال و روزت خوب نیست!
bluestar
بعد دکتر دوسلدروف گفت:
- میخواهید بغلش کنید؟
مامانم گفت:
- من شجاعتش رو ندارم.
بعد پدرم ادامه داد:
- اون نباید ما رو توی این وضعیت ببینه.
اینجا بود که فهمیدم پدر و مادرم، دوتا ترسو هستن؛ بدتر، دوتا ترسو که من رو هم یه ترسو فرض کردن
bluestar
- باوشه ... خب من میتونم همهچی سفارش بدم؟ شکلات، بازی ...
- نه اسکار! خدا که بابانوئل نیست! میتونی چیزهای درونی ازش بخوای.
- مثلاً؟
- مثلاً شجاعت، صبوری، روشنکردن چیزها.
- باوشه، ببینم چی میشه.
bluestar
- فکرهات رو براش بنویس! فکرهایی که نمیتونی بگی، فکرهایی که آزارت میدن، که جا خوشکردن و سنگینی میکنن، از حرکتت جلوگیری میکنن، جای فکرهای نو رو گرفتن؛ تو باید ذهنت رو از فکرهای بوگندو خالی کنی، اگه نمیتونی دربارهاش حرف بزنی، بنویس!
bluestar
- حالا برای چی باید برای خدا بنویسم؟
- کمتر احساس تنهایی میکنی.
- احساس تنهایی کمتر با کسی که وجود نداره؟
- به وجودش بیار.
بهسمت من خم شد.
- هربار که تو یهکم بهش فکر میکنی یهکم بیشتر به وجودش میاری؛ اگه همینطور ادامه بدی کامل
میشه؛ اون حالتو خوب میکنه.
bluestar
زندگی یک کادوی بامزهست؛ اولش زیادی تحویلش میگیریم فکر میکنیم زندگیِ ابدی رو بهدست آوردیم؛ بعد ارزشش رو از دست میده و اون رو مزخرف و کوتاه میبینیم؛ تقریباً میخواهیم بندازیمش دور! آخرش میفهمیم که نه یه کادو بلکه فقط یه امانته و تلاش میکنیم اونطور که شایستشه باهاش رفتار کنیم.
azar
- میخوای پیش من بخوابی؟
دخترها عجیب و غریبند. من اگه میخواستم این حرف رو بزنم، باید قبل اینکه بگم ساعتها، هفتهها و ماهها توی دهنم مزهمزه میکردم؛ اما اون خیلی راحت و طبیعی اینها رو گفت.
azar
همه چیز رو برای خدا تعریف کن، تو نامهات ازش بخواه بیاد دیدنت.
- مگه اون حرکت هم میکنه؟
- بهوقتش، نه همیشه؛ خیلی بهندرت!
- برای چی؟ مگه اون هم مریضه؟
اینجا بود که فهمیدم، آهان... مامی صورتی نمیخواست اعتراف کنه که خدا تو هم حال و روزت خوب نیست!
azar
زندگی یک کادوی بامزهست؛ اولش زیادی تحویلش میگیریم فکر میکنیم زندگیِ ابدی رو بهدست آوردیم؛ بعد ارزشش رو از دست میده و اون رو مزخرف و کوتاه میبینیم؛ تقریباً میخواهیم بندازیمش دور! آخرش میفهمیم که نه یه کادو بلکه فقط یه امانته و تلاش میکنیم اونطور که شایستشه باهاش رفتار کنیم.
من که صد سالمه میدونم چی باید بگم؛ هرچی پیرتر میشیم میل بیشتری برای زندگیکردن نشون میدیم؛
👑Nargess Ansari👑
جذابترین سؤالها، سؤال باقی میمونند؛ اونا مثل یه راز میمونند! برای هر جوابی ما باید یه "شاید" اولش بگیم؛ فقط سؤالهای بیمزه هستند که جوابهای مشخصی دارند.
👑Nargess Ansari👑
به قیافهی خدا روی صلیب نگاه کن، اون درد فیزیکی رو تاب میاره اما درد روحی رو حس نمیکنه؛ چون باور داره... بدنش از میخها کمتر درد میکشه؛ تکرار میکنه... اونها منو اذیت میکنن اما من دردی ندارم؛ بفرما همینه! فایدهی ایمانداشتن
👑Nargess Ansari👑
حالا برای چی باید برای خدا بنویسم؟
- کمتر احساس تنهایی میکنی.
- احساس تنهایی کمتر با کسی که وجود نداره؟
- به وجودش بیار.
بهسمت من خم شد.
- هربار که تو یهکم بهش فکر میکنی یهکم بیشتر به وجودش میاری؛ اگه همینطور ادامه بدی کامل
میشه؛ اون حالتو خوب میکنه.
👑Nargess Ansari👑
ماها دربارهی زندگی هم همین اشتباه رو میکنیم؛ فراموش میکنیم که زندگی شکننده و ظریف و زودگذره؛ همه جوری وانمود میکنیم که انگار نمردنی هستیم.
👑Nargess Ansari👑
ماشینها قابل تعویضاند.
- آره... بدبختانه نه مثل پدر مادرها...
بانيشا
حجم
۵۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۵۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان