بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب رونالدو ظهور یک برنده | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب رونالدو ظهور یک برنده

بریده‌هایی از کتاب رونالدو ظهور یک برنده

نویسنده:مایکل پارت
انتشارات:نشر گلگشت
امتیاز:
۴.۱از ۹۰ رأی
۴٫۱
(۹۰)
خانواده آنها توان خرید تلویزیون نداشتند و همیشه برای تماشای مسابقه‌های فوتبال به خانه همسایه‌ها دعوت می‌شدند. بعد کریستیانو حرکاتی را که در بازی دیده بود تمرین می‌کرد.
:)
کریستیانو روی پاهایش پرید و فریاد زد: «من می‌خوام بازی کنم!» و به طرف خیابان دوید. بچه ها خندیدند، آدلینو، پسری که توپ داشت کریستیانو را پس زد و گفت: «تو خیلی بچه ای! باید حداقل شش ساله باشی.» بچه های دیگر خندیدند و بالای تپه رفتند. کریستیانو نا امید به بالکن برگشت و لگدی به دیوار زد: «من بچه نیستم! تقریبا شش سالمه!» و دوباره لگدی به دیوار کوبید. لحظه‌ای فکر کرد، بعد نشست کفش‌ها و جوراب‌هایش را در آورد و با جورابش توپی برای خود درست کرد. ایستاد، توپ جورابی را انداخت و با روی پا ضربه‌ای به آن زد و وقتی بالا آمد توپ را با دست گرفت. درست مانند پسر بزرگتری که توپ فوتبال داشت. به این کار ادامه داد، آنقدر این کار را ادامه داد که بعد از روزها حتی با چشمان بسته می‌توانست آن را انجام دهد.
:)
از پشت سرش صدای سوتی شنید، برگشت، پدرش در حال برگشتن از آندورینا بود. خوزه دینیس دست تکان داد ساک ورزشی اش را روی زمین انداخت و دستانش را مانند عقابی بزرگ باز کرد. کریستیانو فریاد زد «پدر!» و طرف پایین تپه شروع به دویدن کرد. وقتی رسید اجازه داد پدرش او را در آغوش بکشد. هیچ حسی بهتر از این برای کریستیانو در دنیا وجود نداشت. خوزه دینیس، پسر کوچکش را به سینه فشار می‌داد، بعد نگاهش به پاهای برهنه‌اش افتاد.
beni.survive
قد کریستیانو از سنش بلند تر بود و به کفشهای جدیدی احتیاج داشت.
:)
خانه آویروها بسیار کوچک بود. خوزه دینیس ماشین لباس شویی را روز سقف گذاشته بود و همیشه می‌گفت اتاق شستشوی‌شان بهترین چشم انداز را در تمام مدیرا دارد. کریستیانو رونالدو پنج ساله در خانه کوچک همراه مادرش دولورس، پدرش خوزه دینیس، دو خواهرش الما و کاتیا و برادرش هوگو زندگی می‌کرد. آنها در قسمت روستایی نشین فونچال بزرگترین شهر مدیرا بودند. یک اتاق برای پدر و مادر بود و یک اتاق برای تمام بچه‌ها. تنها منبع نور پنجره‌ای در یکی از اتاق ها و سوراخ‌های روی سقف بود که پولی برای تعمیرشان نداشتند. اتاق سوم جایی بود که خانواده در آن جمع می‌شد، دستشویی کوچکی هم در گوشه آن قرار داشت.
:)
کارلوس کیروش، که در دهه‌ی نود مربی اسپورتینگ بود، حالا دستیار سر الکس فرگوسن در منچستر یونایتد شده‌بود. چند سالی می‌شد که آنها
امیر
صدای ترمز ماشینی از بیرون شنیده شد. کریستیانو تکانی خورد.
کاربر ۷۵۶۷۹۵

حجم

۳۴۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

حجم

۳۴۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
۳۶,۰۰۰
۲۰%
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد