بریدههایی از کتاب رونالدو ظهور یک برنده
۴٫۱
(۸۴)
«میدونی، همیشه یکی هست که کار رو برات سخت کنه، سوال اینجاست که چطور مقابلش عکس العمل نشون بدی.»
:)
از پشت سرش صدای سوتی شنید، برگشت، پدرش در حال برگشتن از آندورینا بود. خوزه دینیس دست تکان داد ساک ورزشی اش را روی زمین انداخت و دستانش را مانند عقابی بزرگ باز کرد.
کریستیانو فریاد زد «پدر!» و طرف پایین تپه شروع به دویدن کرد. وقتی رسید اجازه داد پدرش او را در آغوش بکشد. هیچ حسی بهتر از این برای کریستیانو در دنیا وجود نداشت.
ilia refahi
کریستیانو چنگالش را زمین گذاشت: «سیر شدم!» همه به بشقابش که هنوز غذا در آن بود نگاه کردند. دولورس باکالائو درست کرده بود. غذای سنتی پرتغال تشکیل شده از نوعی ماهی، سیب زمینی و تخم مرغ. اما این هفته پولی برای خرید ماهی نداشتند، پس غذا بدون ماهی بود و کریستیانو با وجود اینکه پنج ساله بود فرق یک بشقاب پر از سبزیجات را با باکالائو می دانست.
خوزه دینیس و دولورس دو سر میز نشسته بودند و چهار بچه در دو طرف آن. کریستیانو کنار پدر بود.
دولوروس در حالی که به همسرش نگاه می کرد گفت: «غذاتو تموم کردی؟»
کریستیانو سری تکان داد و با توپی که زیر پایش بود بازی کرد.
خوزه دینیس در حالی که چنگالی پر از سبزیجات در دست داشت گفت: «اگر می خوای بازی کنی، به انرژی نیاز داری و میدونی، نمی تونی از هوا انرژی بگیری. باید سبزیجات بخوری.»
دولورس گفت: «دو تیکه سیب زمینی و دوتیکه تخم مرغ بخور و لیوان شیرت رو تموم کن.» کریستیانو کمی تخم مرغ و سیب زمینی در دهانش گذاشت و قبل از اینکه آن را بجود کمی دیگر تپاند. شمردن بلد بود و معنی کمی را میدانست. صورتش شبیه همستر شده بود، دهانش آنقدر پر بود که به سختی میتوانست بجود.
beni.survive
«یه لحظه صبر کن! موضوع هم تیمیهات هستن، درسته؟ ولی میدونی؟ اینجا هیچ پسری نیست که به خوبی تو بازی کنه.»
کریستیانو گفت: «میدونم، برای همین عصبانیم.»
-از هم تیمیهات؟
- نه از دست خودم. برای اینکه از اونا عصبانییم.
me
دولورس در آشپز خانه بود و سبزیجات خرد میکرد. صدایی که از دستشویی میآمد چی بود؟ چاقو را زمین گذاشت و سمت درِ بسته دستشویی رفت و فریاد زد: «اون تو چی کار میکنی؟»
کریستیانو جواب داد: «تمرین میکنم!»
beni.survive
«یکی از خصوصیات کریستیانو که کمتر به آن توجه میشود، شجاعت و شهامت اوست. شهامت در فوتبال، مانند زندگی، از راههای زیادی خود را اثبات میکند. اما شهامتِ حرکتِ رو به جلو، بدون توجه به مشکلات وسختیها، شهامتی است که کریستیانو به خوبی میشناسد. بازیکنان بسیار کمی چنین شهامتی دارند. عدهای بر این باورند که بزرگترین شهامت در فوتبال، شهامت در گرفتن توپ است. اما مهم ترین نوع آن، شهامت نگه داشتن توپ است. این چیزی است که رونالدو دارد. چیزی که تمام بازیکنان بزرگ فوتبال دارند.»
:)
فوتبال همیشه او را خوشحال میکرد. این راه فرار بود- راهی برای فراموشی افسردگی و سایهها. خیابان درخشان و پرنور بود. بازی در خیابان خوشبختی مطلق بود. آنجا می توانست ساعت ها بازی کند و زندگی سخت خانه را فراموش کند.
:)
یک تاکسی بوق زنان نزدیک میشد و آدلینو و کریستیانو از سر راهش کنار رفتند. بعد از اینکه ماشین رد شد بازی ادامه پبدا کرد و به محض اینکه کریستیانو صاحب توپ شد دو مدافع به او حمله ور شدند. باید راهی برای عبور از آنها پیدا میکرد، دروازه در بالای زمین بود پس به همان سمت شروع به حرکت کرد. ماشین قراضهای کنار زمین بود، کریستیانو در یک لحظه توپ را به ماشین کوبید و دوباره آن را گرفت و به این ترتیب دو مدافع را جا گذاشت.
آدلینو هاج و واج کریستیانو را نگاه کرد و پرسید: «چطور یک همچین چیزی به ذهنت میرسه؟!»
کریستیانو جواب داد: «راه دیگهای نداشتم.»
beni.survive
باید از خانه بیرون می رفت. سمت پنجره دوید و به خیابان مقابل خانهشان نگاه کرد که طبق معمول پسرهایی در حال حرکت به خیابان لومبینو بودند. طرف اتاقش دوید، توپ را برداشت و مقابل پنجره برگشت. بوی رازیانه و کلم را از آشپزخانه حس میکرد و میدانست تا لحظاتی دیگر مادر او را صدا میکند. نمیخواست غذا بخورد، میخواست بازی کند. فوتبال همیشه او را خوشحال میکرد. این راه فرار بود- راهی برای فراموشی افسردگی و سایهها. خیابان درخشان و پرنور بود. بازی در خیابان خوشبختی مطلق بود. آنجا می توانست ساعت ها بازی کند و زندگی سخت خانه را فراموش کند.
beni.survive
. اگر شاگرد دیگری بود، او را برای تنبیه به دفتر مدرسه میفرستاد. اما در مورد زندگی کریستیانو میدانست: فقیر با پدری دائمالخمر، جای خوشحالی بود که به مدرسه میآمد، حتی با وجود اینکه به تنها چیزی که فکر میکرد فوتبال بود.
:)
حجم
۳۴۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه
حجم
۳۴۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه
قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان