
بریدههایی از کتاب ترانههای خیام به انتخاب و روایتِ صادق هدایت
۴٫۳
(۲۴)
آورد به اِضطرارم اوّل به وجود،
جز حیرتم از حیات چیزی نفزود،
رفتیم به اِکراه و ندانیم چه بود
زین آمدن و بودن و رفتن مقصود!
:-)
طبیعت بیاعتنا و سخت کار خود را انجام میدهد. یک دایهی خونخوار و دیوانه است که اطفال خود را میپروراند و بعد با خونسردی خوشههای رسیده و نارس را درو میکند. کاش هرگز به دنیا نمیآمدیم، حالا که آمدیم، هر چه زودتر برویم خوشبختتر خواهیمبود:
نا آمدگان اگر بدانند که ما،
از دهر چه میکشیم، نایند دگر. (۲۸)
خرم دل آنکه زین جهان زود برفت،
و آسوده کسی که خود نزاد از مادر. (۲۳)
FerFerism
هرچند که رنگ و روی زیباست مرا،
چون لاله رخ و چو سَرْو بالاست مرا،
معلوم نشد که در طَرَبخانهی خاک
نقّاشِ ازل بهرِ چه آراست مرا؟
:-)
بهشت موعودی که مردم را به امیدش گول میزنند! چرا به امید موهوم از آسایش خودمان چشم بپوشیم؟
کس خلد و جحیم را ندیدهاست، ای دل،
گویی که از آن جهان رسیدهاست؟ ای دل.
دهقان غذاخوار
این آرزوی نیستی که خیام در ترانههای خود تکرار میکند آیا با نیروانهی بودا شباهت ندارد؟ در فلسفهی بودا دنیا عبارت است از مجموع حوادث بههمپیوسته که تغییرات دنیای ظاهری در مقابل آن یک ابر، یک انعکاس و یا یک خواب پر از تصویرهای خیالی است:
احوال جهان و اصل این عمر که هست
خوابی و خیالی و فریبی و دمی است. (۱۹۰)
FerFerism
نا آمدگان اگر بدانند که ما،
از دهر چه میکشیم، نایند دگر. (۲۸)
خرم دل آنکه زین جهان زود برفت،
و آسوده کسی که خود نزاد از مادر. (۲۳
majid001
یک بازیگرخانهی غریبی است. مثل خیمهشببازی یا بازی شطرنج، همهی کاینات روی صفحه گمان میکنند که آزادند. ولی یک دست نامرئی که متعلق به یک ابله یا بچه است مدتی با ما تفریح میکند. ما را جابهجا میکند، بعد دلش را میزند، دوباره این عروسکها یا مهرهها را در صندوق فراموشی و نیستی میاندازد:
ما لعبتکانیم و فلک لعبتباز،
از روی حقیقتی نه از روی مجاز... (۵۰)
خیام میخواسته این دنیای مسخره، پست غمانگیز و مضحک را از هم بپاشد و یک دنیای منطقیتری روی خرابهی آن بنا بکند:
گر بر فلکم دست بدی چون یزدان،
برداشتمی من این فلک را ز میان... (۲۵)
FerFerism
برای خیام ماورای ماده چیزی نیست. دنیا در اثر اجتماع ذرات به وجود آمده که بر حسب اتفاق کار میکنند. این جریان دایمی و ابدی است، و ذرات پیدرپی در اشکال و انواع داخل میشوند و روی میگردانند.
دهقان غذاخوار
گویند بهشتِ عَدْن با حور خوش است،
من میگویم که: آب انگور خوش است
دهقان غذاخوار
گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود،
فردا باشد بهشت همچون کفِ دست!
دهقان غذاخوار
ای دوست بیا تا غمِ فردا نخوریم،
وین یکدمِ عمر را غنیمت شمریم؛
فردا که ازین دیْر کُهَن درگذریم؛
با هفتهزارسالگان سربهسریم.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
این کوزهگر دهر چنین جام لطیف،
میسازد و باز بر زمین میزندش! (۴۳)
به حقیقت مطلب کاری نداریم ولی مجلس این کوزهگر دیوانه را به قیافهی احمق و خونخوارش که همهی همّ خود را صرف صنایع ظریف میکند ولی از روی جنون آن کوزهها را میشکند، فقط قلم آقای درویش نقاش توانسته روی پردهی خودش مجسم بکند.
دهقان غذاخوار
بنظر میآید که شوپنآور از فلسفهی بدبینی خودش به همین نتیجهی خیام میرسد: «برای کسی که به درجهای برسد که ارادهی خود را نفی بکند. دنیایی که به نظر ما آن قدر حقیقی میآید. با تمام خورشیدها و کهکشانهایش چیست؟ هیچ.»
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
چون مُرده شوم، خاکِ مرا گُم سازید،
احوالِ مرا عبرتِ مردم سازید؛
خاک تن من به باده آغشته کنید،
وَز کالبدم خشتِ سَرِ خُم سازید.
شاخه نبات
ای آنکه گزیدهی تو دین زرتشت،
اسلام فکندهای تمام از پس و پشت؛
تا کی نوشی باده و بینی رخ خوب؟
جایی بنشین عمر خواهندت کشت.
Matin
هرچند که رنگ و روی زیباست مرا،
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا؛
معلوم نشد که در طربخانهی خاک،
نقّاشِ اَزَل بهرِ چه آراست مرا!
Matin
گویند: بهشت و حور و کوثر باشد،
جوی می و شیر و شهد و شکّر باشد؛
پر کن قدح باده و بر دستم نه،
نقدی ز هزار نسیه بهتر باشد.
Amir Rahmati
ای بیخبران، جسم مجسم هیچ است،
وین طارم نهسپهر ارقم هیچ است (۱۰۱)
شاخه نبات
نیکی و بدی که در نهادِ بشر است،
شادی و غمی که در قضا و قدر است،
با چرخ مکن حواله کاندر رَهِ عقل،
چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است.
کاربر ۱۵۰۳۷۶۸
دیوژن معروف روزی در شهر آتن با فانوس روشن جستوجوی یک نفر انسان را مینمود و عاقبت پیدا نکرد. ولی خیام وفت خود را به تکاپوی بیهوده تلف نکرده و با اطمینان میگوید:
گاوی است بر آسمان، قرین پروین،
گاوی است دگر بر زبرش جمله زمین؛
گر بینایی چشم حقیقت بگشا:
زیرو زبر دو گاو مشتی خر بین.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
ای بس که نباشیم و جهان خواهدبود،
نی نام زِ ما و نه نشان خواهدبود؛
زین پیش نبودیم و نَبُد هیچ خَلَل،
زین پس چو نباشیم همان خواهدبود.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
خیام با منطق مادی و علمی خودش انسان را جامِ جم نمیداند. پیدایش و مرگ او را همانقدر بیاهمیت میداند که وجود و مرگ یک مگس:
یک قطرهی آب بود و با دریا شد،
یک ذرّهی خاک و با زمین یکتا شد،
آمد شدن تو اندرین عالم چیست؟
آمد مگسی پدید و ناپیدا شد.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
من بی می ناب زیستن نتوانم،
بیباده، کشیدِ بارِ تن نتوانم،
من بندهی آن دَمَم که ساقی گوید:
«یک جام دگر بگیر» و من نتوانم.
شاخه نبات
من دامن زهد و توبه طی خواهمکرد،
با موی سپید، قصد می خواهمکرد،
پیمانهی عُمْرِ من به هفتاد رسید،
این دم نکنم نشاط کی خواهمکرد؟
Matin
خیام، اگر ز باده مستی، خوش باش؛
با لالهرخی اگر نشستی، خوش باش؛
چون عاقبتِ کار جهان نیستی است،
انگار که نیستی، چو هستی خوش باش.
Amir Rahmati
فصلِ گُل و طَرْفِ جویْبار و لبِ کِشْت،
با یک دو سه تازه دلبری حورسرشت؛
پیش آر قَدَح که بادهنوشانِ صَبوح،
آسوده ز مسجدند و فارغ ز بهشت.
Amir Rahmati
هنگام صبوح ای صنمِ فرخْپی
برساز ترانهای و پیش آور می؛
کافکند به خاک صد هزاران جَم و کیْ
این آمدنِ تیرمه و رفتنِ دی.
ashkan aminian
تا چند حدیث پنج و چار ای ساقی
مشکل چه یکی چه صد هزار ای ساقی
خاکیم همه چنگ بساز ای ساقی
بادیم همه باده بیار ای ساقی
sina.jabbari
دین عبارت است از مجموع احکام جبری و تکلیفاتی که اطاعت آن بیچون و چرا بر همه واجب است و در مبادی آن ذرهای شک و شبهه نمیشود بخود راه داد. و یک دسته نگاهبان از آن احکام استفاده کرده مردم عوام را اسباب دست خودشان مینمایند. ولی خیام همهی این مسایل واجبالرعایهی مذهبی را با لحن تمسخرآمیز و بیاعتقاد تلقی کرده و خواسته منفرداً از روی عمل و علل پی به معلول ببرد.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
امروزه اگر کسی بطلان افسانههای مذهبی را ثابت بنماید چندان کار مهمی نکردهاست، زیرا از روی علوم خودبهخود باطل شدهاست. ولی اگر زمان و محیط متعصب خیام را در نظر بیاوریم بیاندازه مقام او را بالا میبرد.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
حجم
۰
تعداد صفحهها
۲۲۲ صفحه
حجم
۰
تعداد صفحهها
۲۲۲ صفحه