بریدههایی از کتاب راز مادرم
۴٫۳
(۱۵۷)
شاید عشق چیزیست که مردم وقتی ارزشش را میفهمند که بهسختی به دست بیاید.
منصوره
عشق تنها چیزی است که آن را بیشتر از وقتی دادی دوباره دریافت میکنی.
هانیه
عشق تنها چیزی است که آن را بیشتر از وقتی دادی دوباره دریافت میکنی.
هانیه
«همیشه اگه از کسی میخواهی کاری انجام بده در جهت منافع شخصی خودش صحبت کن.»
هانیه
همیشه فکر میکردم آدمهای شجاع آنهایی هستند که نمیترسند. با دیدن فرانچسکا و دخترش فهمیدم افراد شجاع هم مثل بقیه میترسند اما آنها فقط باوجود ترس عمل میکنند.
هانیه
خندهدار است، چطور میشود روح نزدیکانتان را در بعیدترین مکانها احساس کنید.
هانیه
تا وقتی پدر و مادرمان زنده هستند، در وجودمان هنوز احساس کودکی میکنیم.
هانیه
«خب زیبایی همیشگی نیست، داشتن دانش هم خوبه اما پول شکمِ گرسنه رو سیر میکنه. من اگه پول داشته باشم میتونم هر چیزی رو که میخوام یاد بگیرم. میتونم کتاب و معلم داشته باشم. پول به شما حق انتخاب میده، بهتون آزادی عمل میده و توانایی این رو میده که از دیگران مراقبت کنید. آره من پول رو انتخاب میکنم.»
هانیه
گفتن اینکه چطور ما تبدیل به آدمهایی شدیم که اینطور رفتار میکنیم سخت است
هانیه
عشق چیزیست که مردم وقتی ارزشش را میفهمند که بهسختی به دست بیاید.
هانیه
مادرم مردم را در قالب گروهها و دستهها قضاوت نمیکند او به فردیت اعتقاد دارد.
هانیه
امید بهترین استراتژی است
mh.mirvakili
در سال ۲۰۱۲ از یادواشم که موزه هولوکاست در اورشلیم است دیدن کردم آنجا یک درخت سیب است و پلاکی دارد که بهافتخار فرانچسکا هالامایوا و دخترش هلناست. افرادی که یهودی نبودند اما بااینحال زندگی خود را به خطر انداختند تا جان یهودیان را در دوران هولوکاست نجات دهند. این گروه با عنوان «درستکاران جهان» در اسرائیل شناختهشدهاند.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
در سال ۲۰۱۲ از یادواشم که موزه هولوکاست در اورشلیم است دیدن کردم آنجا یک درخت سیب است و پلاکی دارد که بهافتخار فرانچسکا هالامایوا و دخترش هلناست. افرادی که یهودی نبودند اما بااینحال زندگی خود را به خطر انداختند تا جان یهودیان را در دوران هولوکاست نجات دهند. این گروه با عنوان «درستکاران
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
» عشق تنها چیزی است که آن را بیشتر از وقتی دادی دوباره دریافت میکنی.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
همهی ما جای خود را در جهان پیدا میکنیم اما برای همیشه پیوندی بین ماست که فاصلهی زمان و مکان آن را نمیتواند از بین ببرد.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
تمام طول روز انگار شب است، آرزوی دیدن آفتاب را دارم.
یادم میآید که از پنجرهی اتاقخوابم گرمای درخشان و خوشایند آفتاب به صورتم میخورد. چطور قبلاً فکر میکردم آفتاب آزاردهنده است و برای خوابیدن پردهها را میکشیدم؟
من و مادرم یک مراسم روزانه داریم. او از من میخواهد چشمهایم را ببندم و تصاویر زیبایی را که توصیف میکند تجسم کنم. مسحور صدایش میشوم.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
با نگاه کردن در آینه، تمرین میکنم نگاهم مهربان باشد. فقط مهربانی بهقدر کافی و سادگیِ طبیعیِ بیتکلف به همراه اعتمادبهنفس میتواند مردم را جذب کند. تلاش ساختگی برای بیشازحد مهربان بودن مردم را میترساند.
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
مادرم باورنکردنیترین زنی است که میشناسم.
او نازکدل و درعینحال آهنین اراده است.
او مهربان و درعینحال بر اصولش مصمم است.
او یک مادر دوستداشتنی است ولی درعینحال زندگی من را به خاطر دیگران به خطر انداخت.
ننه قمر
معتقدم که شخصیت او باارزشتر از یکتکه کیک است.
ننه قمر
حجم
۱۱۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۵۰ صفحه
حجم
۱۱۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۵۰ صفحه
قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان