بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فیضاً له | صفحه ۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب فیضاً له

بریده‌هایی از کتاب فیضاً له

نویسنده:ناصر فیض
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۶۸ رأی
۳٫۸
(۶۸)
از غم هجر مکن ناله و فریاد، که دوش یک‌نفر شد به همین شکل دهانش سرویس
♡sana.m♡
از روان‌بخشی عیسی نزنم پیش تو دم ای که با هر نگهی از همه جان می‌طلبی
♡sana.m♡
از آن می‌ها که قطعاً می‌بَرَد زنگِ غم از دل‌ها الا یا ایها الساقی، أدر کأساً و ناولها [این بیت از یزید ملعون نیست. از من است.]
♡sana.m♡
حافظا، می خور و رندی کن و خوش باش، ولی دیگران را به چنین مفسده ترغیب مکن [در نسخه‌های دیگر به‌جای ترغیب، «تحریک»، «تشویق»، «تحقیر» و «تشجیع» هم آمده است.]
f_altaha
داشتم دلقی و صد عیب مرا می‌پوشید صد و یک عیب که شد دلق من از کار افتاد
احمد سبحان
لبت شکّر به مستان داد و چشمت می به می‌خواران برای عضوهای دیگرت برنامه‌ریزی کن
taha
از غم هجر مکن ناله و فریاد، که دوش یک‌نفر شد به همین شکل دهانش سرویس [منظور در زمان حافظ است که امیر مبارزالدین دهان‌ها را سرویس می‌کرده است.]
sh.sh
آسایش دو گیتی تفسیرِ این دو حرف است: تفسیر حرف اول، تفسیر حرف دوم
کاربر ۲۰۸۹۳۲۳
صوفیان واسِتدند از گروِ می همه رخت بنده از شرم شدم پشت درختی پنهان [نه، شما بودید شرم نمی‌کردید؟]
کاربر ۲۳۸۹۱۸۷
حافظا، می خور و رندی کن و خوش باش، ولی دیگران را به چنین مفسده ترغیب مکن [در نسخه‌های دیگر به‌جای ترغیب، «تحریک»، «تشویق»، «تحقیر» و «تشجیع» هم آمده است.]
کاربر ۲۳۸۹۱۸۷
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر لیلی آمد دم در، گفت: «بیا، برق آمد»
manemadarzad!
مشکل خویش برِ پیر مغان بردم دوش گفت: «دنیا شده از مشکل پر، این هم روش» [من از جوانی مشکلاتم را با پیر مغان مطرح می‌کردم.]
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم چند کفش خوب حتماً با خودت آنجا ببر
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
تیری که زدی بر دلم از غمزه، خطا رفت اما به کس از شرم نگفتم که کجا رفت
میرزا
به آب روشن می عارفی طهارت کرد و رفته‌رفته به این کار زشت عادت کرد
میرزا
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی تا خاطرم شود جمع عقل تو نیست کامل [در عیش کوش و مستی، هنگام تنگدستی، این هم می‌شود.]
mohadese
دیری‌ست که دلدار پیامی نفرستاد ویران شود این خانه که وای‌فای ندارد
AmirmohammadYavari
میان عاشق و معشوق فرق بسیار است یکی همین که به عاشق سبیل می‌آید [همه فرق‌ها را خب نمی‌توان ذکر کرد. مخصوصاً وقتی خانواده اینجا نشسته باشد.]
amirali Esmaeilpour
مشکل خویش برِ پیر مغان بردم دوش گفت: «دنیا شده از مشکل پر، این هم روش»
amirali Esmaeilpour
در دلم بود که با دوست نباشم هرگز چه کنم دختر همسایه ما خوشگل بود [اگر بجای «همسایه ما»، «زن‌دایی من» بود، چه‌بسا مشکل شرعی هم نداشت.]
amirali Esmaeilpour

حجم

۵۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۵۸٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۲,۹۵۰
تومان