بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پرتقال در جعبه ابزار | صفحه ۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب پرتقال در جعبه ابزار

بریده‌هایی از کتاب پرتقال در جعبه ابزار

امتیاز:
۴.۲از ۵۶ رأی
۴٫۲
(۵۶)
. تنها آرزوی پدر و مادرم این بود که من یک مهندس‌فیلسوفِ صدراییِ عارف‌ْمسلکِ سبکِ قاضیِ نجارِ متشرعِ برق‌کارِ خیّرِ لوله‌بازکنِ متمدنِ گرافیستِ متدینِ پزشکِ طراح دکورهای‌داخلی بشوم و من حتی نتوانستم این تنها آرزوی‌شان را جامه عمل بپوشانم و هیچ به آن نپوشاندم.
Ms.vey
آدم‌ها تاریخ انقضا دارند. یک‌روز از خواب بیدار می‌شوند و می‌بینند خراب شده‌اند. دیگر خوش نمی‌گذرد. وقت خوش نیست. بیهوده توی تاریخ کش می‌آیند و در بستر زمان طول می‌کشند. الکی طول می‌کشند.
مهدیس 🌙
در بیست‌وچهار سالگی مأموریت تازه‌ای تعریف شد: «آدم، باید آدم باشه مامان‌جون.»
مهدیس 🌙
خودم را به زور از زیر آوار اعداد و سلطه حساب‌گری بیرون کشیده بودم، اما انگار هیچ‌کجا جایم نبود. آدمی که نه در نظم ریاضی خانه دارد نه در میان حروف؛ رنج بی‌خانمانی می‌کشد
مهدیس 🌙
مادرم با شنیدن خبرِ مرگِ آرزویش و دیدن قاطعیتِ من در تغییر رشته، تحکم کرده بود: «حالا که فوق‌دکترا نگرفتی؛ حداقل یه کاری بکن تو این یه‌چیزی بشی.» «یک چیزیِ»‌ مادرم یعنی گرفتن نوبل ادبیات.
مهدیس 🌙
پناه می‌برم به خدا از متصل‌المضطربیِ مادرِ ایرانی.
مهدیس 🌙
انسان دقیق که می‌شود می‌بیند گاهی برای نداشته‌های دیگران هم باید خدا را شکر کند.
مهدیس 🌙
دوست خوبم، آقای آدورنو می‌گفت: «آن‌کس که دیگر خانه‌ای ندارد، در نوشتن خانه می‌کند.» مادرم بدون کمترین آشنایی با تئودورِ عزیز، جمله ماندگاری تقدیم تاریخ کرد: «آن‌کس که دیگر عرضه‌ای ندارد، در خانه نوشتن می‌کند.»
مهدیس 🌙
مؤدبانه‌ترین معنای نویسندگی در قاموسش یعنی شکستی عظیم و همه‌جانبه.
مهدیس 🌙
آدم اگر نفسش را بشناسد، هیچ‌وقت به آن اعتماد نمی‌کند. از وقتی با خودت صادق بشوی، شفاف و شکننده می‌شوی. شکنندگی برای مرد خوب نیست. اما بچۀ ناخواستۀ صداقت است. یک شب، فقط یک شب که با خودت صادق باشی، فردایش صاحب یک روح شکننده شده‌ای. از وقتی اراده می‌کنی ادا در نیاوری، بدبین می‌شوی. ناامن می‌شوی. مدام فکر می‌کنی دیگران دارند بازی می‌کنند و نمایش اجرا می‌کنند و چیزی که نمی‌فهمند، می‌گویند. مرز صداقت و حسادت گم می‌شود. خیلی وقت است تنها جایی که امن و آرامم، یک فضای نیم‌متر در نیم‌متر، پیش لپ‌تاپ خاموش.
brm
اگر دوباره دیدی کسی در مرز دیوانگی و دلقک‌بازی اقامت کرده بود، مسخره و ملامتش نکن. بهشت یک درِ پشتی دارد برای ورود دلقک‌ها.
brm
غرّشِ دو پرانتز که یک ذوزنقه روی آن سوار شده، از آشپزخانه به گوش می‌رسد: «مرد، سر بچه کلاه نذار.»
brm
امکانات خوش‌بودن بیشتر شد و استعداد خوشی خشک.
brm
. نفوذی در کلامش بود که مختص انسان‌های هیچ‌کاره است
brm
قلّتِ قوّتِ قلم را با شدّتِ صداقت تلافی کرده‌ام. بی‌خیال ملاحظات معمول و مراعات‌های مرسوم، از حماقت و حقارت و عذابم در این سال‌ها، لخت و عور نوشته‌ام. و از تجربه‌ها و تلخی‌ها و فقر و فقدان‌ها. و نگفته‌ای نگذاشته‌ام به بهانه‌ای. آن خطوط خام، انتقام من است از تمدن تکنیکی و جبر کثیف و نَشُسته‌ای که با اصالت دادن به هوش ریاضی و گونه‌ای از زندگی دائرمدار چرخش چرخ‌دنده‌ها، ادامه مسیر را در راهی خلاف میلم ممکن کرده بود. محدود و محصور کرده بود. و مرا در دو راهیِ معاد و معاش و علاقه و ادامه دربه‌در کرده بود. علاقه در ادبّیت و شرط ادامه در صنعت: ن و التکنولوژی! روضه فقر و جبر.
brm
بنا به عادت بکری از کودکی ـ که با زحمت زیاد از تجاوزِ تکامل مصون نگه داشتمش ـ موقع مشق و مطالعه وسط گل قالی موضع‌گیری می‌کنم. این حرکت همواره واکنش‌های جدی مادرم را در پی داشته است. من را به‌خاطر خراب‌کاری در تنها اتاق مهمانی‌اش شدیداً ملامت می‌کند و با لحن انتقام‌جویانه‌ای ـ که مادرانْ خنده‌دار ادا می‌کنند ـ می‌گوید: «پس کی می‌ری سر خونه زندگی‌ت؟» و هنوز این کلام منعقد نشده، از ناکجا برایم بادام هندی می‌آورد. درحالی‌که من قبلاً همه‌جای خانه را شخم زده، اثری از بادام، ولو کوهی، ندیده بودم. تا چه رسد به هندی
brm
از وقتی اراده می‌کنی ادا در نیاوری، بدبین می‌شوی. ناامن می‌شوی. مدام فکر می‌کنی دیگران دارند بازی می‌کنند و نمایش اجرا می‌کنند و چیزی که نمی‌فهمند، می‌گویند. مرز صداقت و حسادت گم می‌شود. خیلی وقت است تنها جایی که امن و آرامم، یک فضای نیم‌متر در نیم‌متر، پیش لپ‌تاپ خاموش. طنز، سنگری است برای پناه گرفتن از شرّ انواع دروغ و دورویی. طنز، وطن انسان‌هایی است که از غیرنماییِ خود خسته‌اند. می‌خواهند خودشان باشند حتی اگر «خود» شان کوچک است. اگر دوباره دیدی کسی در مرز دیوانگی و دلقک‌بازی اقامت کرده بود، مسخره و ملامتش نکن. بهشت یک درِ پشتی دارد برای ورود دلقک‌ها.
محمدرضا
عمده دعوای ما در دهه اول زندگی با ابوی بر سر این بود که چایی را با دو قند بخوریم نه سه‌تا. یا وقتی اتو می‌کشیم، دست‌مان را بگذاریم روی پریز و از برق بکشیم که پریز به فنا نرود. راهنمایی، در اوج بحران‌های بلوغ، روشن بودن کولر عمده چالشِ بین‌نسلی ما شد تا هم‌الان.
Aysan
اولین‌بار که در خلال شوخی و به‌طور ضمنی از علاقه‌ام به نویسندگی و تغییر رشته حرف زدم؛ ناراحتی شدید مادرم، در ناپدید شدن حجم عظیمی از آلبالو خشکه و تمبر هندی تبلور پیدا کرد. مادرم همیشه از بیماری فشار خون رنج می‌کشید. من هم از اینکه آلبالوخشکه و تمبر هندی صرفاً به مصارف دارویی می‌رسید، رنج می‌کشیدم. البته مرز محو و مبهمی میان مصارف دارویی و مصارف دل‌به‌خواهی‌اش بود.
Aysan

حجم

۴۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۷۰ صفحه

حجم

۴۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۷۰ صفحه

قیمت:
۲,۳۵۰
تومان
صفحه قبل۱
...
۵
۶
صفحه بعد