بریدههایی از کتاب پرتقال در جعبه ابزار
۴٫۲
(۵۷)
آقای الکترونیکی معتقد بود: «تنها فایده معلم ادبیات بودن اینه که وقتی میخوای کارتبهکارت کنی دقت لازمت نیست. صفرم زیاد بزنی، موجودی نداری.»
einlam
آدم اگر نفسش را بشناسد، هیچوقت به آن اعتماد نمیکند.
einlam
آدمها تاریخ انقضا دارند. یکروز از خواب بیدار میشوند و میبینند خراب شدهاند. دیگر خوش نمیگذرد. وقت خوش نیست. بیهوده توی تاریخ کش میآیند و در بستر زمان طول میکشند. الکی طول میکشند.
einlam
انسان دقیق که میشود میبیند گاهی برای نداشتههای دیگران هم باید خدا را شکر کند.
einlam
آدمها تاریخ انقضا دارند. من شخصاً تاریخ انقضایم پنجم دبستان بود و به مورخِ آن روزِ سردِ زمستانیِ کلاس پنجم، منقضی شدم و حالا هم بوی تعفنِ «تویتاریخماندگی» گرفتهام. نزدیک به بوی بدی که سحرها از کانال کولر میآید.
Sahar B
پناه میبرم به خدا از متصلالمضطربیِ مادرِ ایرانی. پناه میبرم به خدا. که در اوقات فراغتش هم غصه میخورد.
faezeh
طنز، سنگری است برای پناه گرفتن از شرّ انواع دروغ و دورویی. طنز، وطن انسانهایی است که از غیرنماییِ خود خستهاند. میخواهند خودشان باشند حتی اگر «خود» شان کوچک است. اگر دوباره دیدی کسی در مرز دیوانگی و دلقکبازی اقامت کرده بود، مسخره و ملامتش نکن. بهشت یک درِ پشتی دارد برای ورود دلقکها.
marzieh
تنها آرزوی پدر و مادرم این بود که من یک مهندسفیلسوفِ صدراییِ عارفْمسلکِ سبکِ قاضیِ نجارِ متشرعِ برقکارِ خیّرِ لولهبازکنِ متمدنِ گرافیستِ متدینِ پزشکِ طراح دکورهایداخلی بشوم و من حتی نتوانستم این تنها آرزویشان را جامه عمل بپوشانم و هیچ به آن نپوشاندم.
moon shine
از رابطه خالی از صمیمیتم با قانون دوم نیوتن؛ در نتیجه «استاتیک» و «دینامیک». از فقدان کمترین میزان محبت به «ترمودینامیک». همه آنچه من از شش واحد ترمودینامیک و شش واحد سیالات فهمیدم این بود که: «گاز هم گازهای نجیب!»
Abolfazl
خیلیها در نوشته دنبال نتیجهاند اما شاید نوشتن خودش نتیجه اضطرار باشد
einlam
پناه میبرم به خدا از متصلالمضطربیِ مادرِ ایرانی. پناه میبرم به خدا. که در اوقات فراغتش هم غصه میخورد.
einlam
آقای الکترونیکی معتقد بود: «تنها فایده معلم ادبیات بودن اینه که وقتی میخوای کارتبهکارت کنی دقت لازمت نیست. صفرم زیاد بزنی، موجودی نداری.»
Peyman N
من در این خانواده، مثل پرتقالی در جعبه ابزار؛ همینقدر غریب. خصومتِ سرنوشت با یک انسان باید خیلی جدی باشد که او را در چنین وضعیتی قرار دهد.
محمدرضا
صبح جمعه، وقتی آقای لولهبازکنی بعد از پنج دقیقه اجرای مراسم فنرزنی، بیمقدمه به بابا گفت: «۱۲۵ هزار تومن» ما وارد غروب جمعه شدیم.
Aysan
اگر دوباره دیدی کسی در مرز دیوانگی و دلقکبازی اقامت کرده بود، مسخره و ملامتش نکن. بهشت یک درِ پشتی دارد برای ورود دلقکها.
امین
هرکس باید شجاعتِ تصمیمگیری داشته باشد و پای توابع انتخابش هم بایستد.
einlam
معصوم خانم، زنگ را از تشریفات و تجملات همسایگی میداند و شدیداً از آن پرهیز میکند. اما هیجانانگیزترین ویژگیاش این است که «یاالله یاالله» را وسط اتاق، بیخ گوش صاحبخانه میگوید
Abolfazl
آدمها تاریخ انقضا دارند. یکروز از خواب بیدار میشوند و میبینند خراب شدهاند. دیگر خوش نمیگذرد. وقت خوش نیست. بیهوده توی تاریخ کش میآیند و در بستر زمان طول میکشند. الکی طول میکشند.
°•SOMY•°
مادربزرگم منزلمان میزبان بود. نه آنکه بدنش شبیه ذوزنقه است و پاهایش پرانتزی و تا مینشیند توی وسایل نقلیه موتوری هفتاد آیتالکرسی میخواند، آن نه. آنیکی را میگویم که برای عزرائیل سلام و صلوات میفرستد و قرآن میخواند، تا با حضرتش دوست شده، آنجناب راحت جانش را بگیرد. به ذهن پیرزن رسیده طرح رفاقت با عزرائیل بریزد از طریق تاباندن تسبیح و ذکر گرفتن برای سلامتیاش.
محمدرضا
پناه میبرم به خدا از متصلالمضطربیِ مادرِ ایرانی. پناه میبرم به خدا. که در اوقات فراغتش هم غصه میخورد.
محمدرضا
حجم
۴۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۷۰ صفحه
حجم
۴۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۷۰ صفحه
قیمت:
۲,۳۵۰
تومان