بریدههایی از کتاب عطر گلهای احساس
۴٫۰
(۲)
دفتر اسرار دل را میگشایم
برگههای تنهایی را ورق میزنم
روی صفحه دلدادگی مکث میکنم
زیر لحظههای پنهانی با سرخی چشمانم خط میکشم
بارها و بارها کلماتش را مرور میکنم
با رسیدن به نامت قلبم را به زمان میبخشم و در تاریخ سیر میکنم
عکس خاکگرفتهات را از روی طاقچه خیال برمیدارم آن را با اشک هجر میشویم
با شرمساری به نگاهت چشم میدوزم و به خاطر ناگفتههای گفتنی عذر تقصیر میطلبم.
Mohsen7080
من خیالم به گرهزدن قطرات باران احساسم با رودخانه خشکیده تمنای توست
mah.gh
پیری بهانه خوبی برای پشت پا زدن به عشق نیست
پیری کولهباری از تجربه عشق است با هزار زخم مرهم دیده
با هزار جان نیمسوخته
با هزار فرصت به پایان رسیده
با هزار اشک ریخته
با هزار آه از دل برآمده
پیری آغاز عشق است در اوج تکاملش در آخرین نفسهای به جا مانده.
leila13
کاش میدانستی نگاهت روحم را جابهجا و از برزخ تمنا به بهشت غنا راهی میکند
کاش در این دنیای پر ازعجایب و ازدحام فرصتی برای چشم اشکبارم میگذاشتی
کاش قاموسنامه عشق را یکبار ورق میزدی و درمان دردم را علاجی مییافتی
کاش نگاهی به پشت سرت میانداختی تا بدرقه چشمانم را ببینی و بیرون رفتن جان از بدنم را دریابی
کاش اجازه مکثی به گامهایت می دادی تا با قدمهایم همسفر شوند
کاش روزگار مرا به همراهیات فرامیخواند و عطش به جانزدهام را سیراب میکرد
کاش ...
taghche
تو رفتهای اما هنوز برگ برگ خاطراتم با یاد تو پر میشود
محمد هاشمی
نذر کردم و هزار نذر که از پیشم نروی
نذرم برآورده شد و نرفتی
درد دوریت را نچشیدم ولی چه سود که ماندنت بیش از رفتنت هجر بود و من در گدازههای این هجر به ظاهر وصل سوختم و چون آهویی تیرخورده از صیاد به خود پیچیدم.
شاید باید میرفتی
شاید دلسپردنت در رفتنت بود نه در ماندنت.
jana
پاورچین پاورچین از تلاطم کودکیام فاصله میگیرم
هیاهوی بالارفتن از پلکان شادیام را آرام میکنم
باورهای ناشناخته دیگران را باور میکنم
ترکهای ترمیمپذیر قوری احساسم را شکسته میبینم
به جای چای، قهوه تلخ مینوشم
بالش خوشخیالیام را با تصور سختیهای از راه نرسیده پاره میکنم
خود را در سردرگمی موجهای افکار واهی غرق میکنم
ترانه خوشبختیام را از زمزمههای زیر لب حذف میکنم
با رنگ ناامیدی لبخند را از روی بادبادک شادیام محو میکنم غمهای نیامده را بر قلبم حک میکنم
با ذرهبین ترس همه خوشیها را ناخوش میبینم
دست رد به سینه آرامش میزنم
و با آهی جانسوز فریاد میزنم
ای کاش زیر پوستین بزرگ شدهام کودک میماندم.
leila13
بالهای قلبم را گشودم
و در آسمان احساسم به پرواز درآمدم
ابرهای تیره منیت را کنار زدم
میان هزاران راه کهکشانی پیش رو راه تو را پیش گرفتم
تو همان خورشید بودی که گرمای وجودت از دور به من آرامش میبخشید و از نزدیک بال وپرم را میسوزاند
و من این سوختن را بر آن آرامش ترجیح دادم.
Moon
شاید گاهی خیالت را به ذهن دعوت کنم
شاید گاهی گذری بر مهربانیات بیندازم و بر بیوفاییت خط بکشم
شاید باز هم گوشهایم را بر شنیدههای تلخت ببندم و دلم را به ناگفتههای شیرینت خوش کنم
شاید باز هم فریب نگاه افسونگرت را به جان بخرم و پلکهایم را
در مقابل نگاه شیطانیات برهم گذارم
همه اینها بسته به آن دارد که خود را قانع کنم تا چتر
بیاحساسیام را جمع کنم و زیر باران عشق، سدی از بیتفاوتی
بر عقل ببندم
شاید هم نه، باید این بار ارزشت را بسنجم و برای همیشه چون دفتر مشق خطخطیات کنم، نه اینکه مثل دفتر انشاء با جان و دل بخوانمت.
Moon
تا پاییز عطر گلهای احساست را به دست باد نداده دریاب این بستان را
رها کن پروانههای در بندت را
بشکن این دیوار را.
:)
حجم
۲۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۶ صفحه
حجم
۲۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۶ صفحه
قیمت:
۲۲,۰۰۰
تومان