بریدههایی از کتاب مغزی که خود را تغییر میدهد
۳٫۸
(۴۲)
لوریا که در سال ۱۹۰۲ بهدنیا آمده بود، متعلق به دوران انقلاب روسیه بود و بهشدت به روانکاوی علاقه داشت. او با فروید مکاتبه داشت و مقالاتی را دربارهی نوعی روش روانکاوی به نام «تداعی آزاد» نوشته بود. در این روش بیماران هرچه به ذهنشان میآید را بیان میکنند. هدف وی این بود که متدهای عینی را برای ارزیابی ایدههای فروید بهوجود آورد. وی در دههی سوم زندگیاش بود که اولین نمونهی آزمایشی دستگاه دروغسنج را اختراع کرد. هنگامیکه تصفیهی بزرگ دوران استالین آغاز شد، روانکاوی دانشی غیرمطلوب تشخیص داده شد و لوریا مورد تقبیح قرار گرفت. وی در انظار عمومی آنرا انکار کرده، قبول کرد دچار «اشتباهات ایدئولوژیکی» شده است. بعد هم برای دور ماندن از انظار عمومی به مدرسهی پزشکی بازگشت.
اما او روانکاوی را بهکلی کنار نگذاشت. بدون جلب توجه دیگران، جنبههایی از روانکاوی و روانشناسی را در عصبشناسی وارد کرد و بهاینترتیب پایهگذار نورو سایکولوژی (روانشناسی عصبشناختی) شد.
Mary
اخیراً کارهای باخی ریتا الهامبخش دانشمندی به نام اندی کلارک بوده تا با زبان طنز اعلام کند که «ما آدمهای رباتیکی هستیم که زایشی انسانی داشتهایم»؛ به این معنا که انعطافپذیری مغز به ما این امکان را میدهد که بهطور کاملاً طبیعی خود را با ماشینهایی مانند کامپیوتر و ابزار الکتریکی پیوند دهیم؛ اما مغز ما هم در واکنش به پیغام از طرف سادهترین دستگاهها، مانند عصای یک نابینا خود را بازسازی میکند. پلاستیسیتی خصیصهی ذاتی مغز ما از دوران ماقبل تاریخ است. مغز دارای سیستمی بسیار آزادتر از آن است که ما تصور میکنیم و طبیعت بسیار فراتر از حدوقوارهی خود ظاهر شده تا به ما کمک کند تا دنیای اطرافمان را درک کرده و در آن قدم بگذاریم. طبیعت به ما مغزی اعطاء کرده که با تغییر خود میتواند در دنیایی که مدام در حال تغییر است موجودیت خود را حفظ کند.
Mary
«ما آدمهای رباتیکی هستیم که زایشی انسانی داشتهایم»
Mary
ما با مغزی زاده شدهایم که بسیار انطباقپذیرتر، هدفمندتر و فرصتطلبتر از آن است که فکر میکنیم.
Mary
چیزی که ما از باخی ریتا آموختیم این است که موضوع پیچیدهتر از اینهاست و اینکه این نواحی از مغز پردازشگرهایی انعطافپذیرند که به یکدیگر متصلاند و میتوانند در صورت رسیدن یک نوع پیغام غیرمعمول آنرا پردازش کنند.
Mary
باخی ریتا با نشان دادن اینکه مغز ما بیشتر از آن انعطافپذیر است که نظریهی موضعی بودن مغز آنرا مطرح میکند، به ارائهی یک نظریهی صحیحتر کمک کرده که اجازهی وقوع چنین تغییراتی در مغز را میدهد. قبل از انجام اینکار توسط او، اکثر دانشمندان اعصاب اعتقاد داشتند که ما دارای یک «کورتکس بینایی» در لوب پسسری (مرکز پردازش اطلاعات دیداری در مغز) هستیم که پردازش بینایی را انجام میدهد و یک «کورتکس شنیداری» در لوب گیجگاهی که پردازش شنوایی را انجام میدهد.
Mary
مریگانکا سور که یک دانشمند عصبشناس است توانست توسط جراحی، مغز یک بچهراسو را دوباره سیمپیچی کند. بهطور طبیعی عصب بینایی از چشمها به کورتکس بینایی میرود، ولی وی توسط جراحی، عصب بینایی این بچهراسو را به کورتکس شنوایی او هدایت کرد و کشف کرد که بااینوجود بچه راسو یاد میگیرد که ببیند. با استفاده از الکترودهایی که در درون مغز این بچهراسو کار گذاشته شد، سور ثابت کرد که وقتی راسو به چیزی نگاه میکند نورونها در کورتکس شنوایی او برانگیخته شده و پردازش بینایی میکنند. کورتکس شنوایی که همان اندازه انعطافپذیر است که باخی ریتا همیشه تصور آنرا میکرده، خود را مورد بازسازی قرار داده و به همین دلیل ساختار کورتکس بینایی را پیدا کرده است.
Mary
تمرینهای توانبخشی سنتی معمولاً بعد از چند هفته به پایان میرسند، آنهنگام که در بیمار هیچ پیشرفتی مشاهده نمیشود و یا به وضعیت ثابتی میرسد و پزشک انگیزهی خود را برای ادامهی توانبخشی از دست میدهد؛ اما باخی ریتا بر اساس اطلاعاتی که از رشد عصب داشت اظهار کرد که بر اساس چرخهی آموزش، این عدم پیشرفت در یادگیری موقتی بوده و بخشی از پلاستیسیتی مغز است که در آن به دنبال هر مرحلهی یادگیری یک دورهی تثبیت وجود دارد. گرچه در دورهی تثبیت هیچگونه پیشرفت ظاهری در بیمار به چشم نمیخورد، تغییرات بیولوژیکی در درون بیمار در حال وقوع است و مهارتهای جدید در حال تبدیل شدن به اموری ظریف و خودکار هستند.
Mary
تمرینهای توانبخشی سنتی معمولاً بعد از چند هفته به پایان میرسند، آنهنگام که در بیمار هیچ پیشرفتی مشاهده نمیشود و یا به وضعیت ثابتی میرسد و پزشک انگیزهی خود را برای ادامهی توانبخشی از دست میدهد؛ اما باخی ریتا بر اساس اطلاعاتی که از رشد عصب داشت اظهار کرد که بر اساس چرخهی آموزش، این عدم پیشرفت در یادگیری موقتی بوده و بخشی از
Mary
بعد از وقوع سکتههای ویرانگر، مغز میتواند خود را بازسازی کرده و وظایف خود را انجام دهد.
Mary
مناطقی از مغز که این تکانههای الکتریکی را پردازش میکنند بیشتر از آن چیزی که دانشمندان علوم اعصاب دریافتهاند، همانند و همگون هستند
Mary
بخش اعظمی از مغز «چند حسی» است -به معنای اینکه مناطق حسی مغز این توانایی را دارند که سیگنالهای مربوط به بیش از یک حس را پردازش کنند.
دلیل این اتفاق ممکن است به قابلیت گیرندههای حسی ما برگردد که میتوانند انواع مختلف انرژی را از دنیای بیرونی برگردان کنند. مهم نیست که منبع این انرژیها چه باشد، چون همهی آنها به الگوهای الکتریکی برگردان شده و به اعصاب فرستاده میشوند. این الگوهای الکتریکی، زبانِ «جهانی» گفتگو در درون مغز است. درواقع هیچ تصویر، صدا، بو و یا حس لمسی وجود ندارد که بتواند داخل اعصاب ما حرکت کند
Mary
بخش اعظمی از مغز «چند حسی» است -به معنای اینکه مناطق حسی مغز این توانایی را دارند که سیگنالهای مربوط به بیش از یک حس را پردازش کنند.
Mary
در طی یکصدسال بعد نظریهی موضعی بودن مغز برجستگی بیشتری پیدا کرد؛ چرا که تحقیقات جدید نقشهی مغز را تصحیح کردند؛
اما متأسفانه خیلی زود در آن مبالغاتی صورت گرفت. جریان از یک سری زمینهسازی برای یافتن ارتباطها فراتر رفت (مشاهداتی مبنی بر اینکه آسیب به یک منطقهی خاص از مغز باعث میشود که اعمال خاصی انجام نشود) و به یک نظریهی کلی و جامع رسید که بیان میکرد هر یک از عملکردهای مغزی تنها توسط یک موضع سختافزاری در مغز انجام میشود؛ ایدهای که در عبارت «یک وظیفه، یک موضع» خلاصه میشد و معنایش این بود که اگر یک قسمت از مغز آسیب ببیند دیگر مغز قادر به سازماندهی دوبارهی خود و ترمیم بخش ازدسترفته نیست.
Mary
پل باخی ریتا در یک اقدام تقریباً تکروانه، ادعاهای مربوط به موضعی بودن حسها را رد میکند. کشفیات او بیان میکنند که حسهای ما ماهیت تغییرپذیر دارند و بعضی وقتها اگر یکی از آنها دچار آسیب شود، دیگری میتواند وظیفهی آنرا بر عهده بگیرد. فرآیندی که او بر آن نام «جانشینی حسی» گذاشته است.
Mary
فیلسوف فرانسوی، رنه دکارت (۱۶۵۰-۱۵۹۶) این موضوع را مطرح کرد که مغز و سیستم عصبی هم مانند یک تلمبه عمل میکنند. بر اساس استدلال وی اعصاب ما بهصورت کانالهایی واقعی هستند که از دستوپای ما به مغز رفته و برگشتهاند. او اولین فردی بود که طرز کار اعمال غیرارادی در بدن را توضیح داد.
Mary
ویلیام هاروی (۱۶۵۷-۱۵۲۸) که در زمینهی آناتومی در دانشگاه پادووا، همانجایی که گالیله در آن سخنرانی خود را انجام داد، تحصیل کرده بود کشف کرد که چگونه خون در سراسر بدن میچرخد و نشان داد که قلب مانند یک تلمبه عمل میکند، که البته یک ماشین کوچک است. در نتیجه بسیاری از دانشمندان زود این نتیجه را گرفتند که برای اینکه توضیح یک پدیده علمی باشد باید مکانیکی باشد -یعنی اینکه در حیطه قوانین مکانیکی حرکت قرار گیرد.
Mary
. این ایده که کل طبیعت شبیه به یک ماشین بزرگ است و اینکه اعضاء بدن ما نیز شبیه ماشین هستند، جایگزین ایدهی قدیمی یونانی شد که به مدت دو هزارسال حاکم بود. این ایده کل طبیعت را یک ارگانیسم زندهی بیکران تعریف میکرد و از نظرش اعضاء بدن انسان میتوانستند هر چیزی باشند بهجز ماشینهای بیجان؛ اما اولین موفقیت بزرگ درزمینهی «زیستشناسی مکانیکی» جدید دستاوردی عالی و بدیع در بر داشت.
Mary
نظریهی مغز شبیه به ماشین برای اولین بار در قرن هفدهم مطرح شد و ایدهای الهامبخش و هدایتگر در زمینهی عصبشناسی بود. این نظریه در آن زمان جایگزین مفاهیم مرموزی شد که در ارتباط با روح و بدن وجود داشت.
Mary
این مسیرهای نورونیِ «ثانویه» مسیرهایی مخفی بودهاند که «آشکار شدهاند»، در دسترس قرار گرفتهاند و استفاده مداوم از آنها باعث تحکیمشان میشود. در کل، تصور بر این است که «آشکار ساختن» مسیرها یکی از روشهای اصلی است که مغز پلاستیک با استفاده از آن خود را دوباره سازماندهی میکند.
Mary
حجم
۴۲۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۴۵۹ صفحه
حجم
۴۲۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۴۵۹ صفحه
قیمت:
۱۰۳,۰۰۰
۳۰,۹۰۰۷۰%
تومان