بریدههایی از کتاب برقلههای ناامیدی
۴٫۰
(۴۱)
خواب فراموشی است: ماجراهای زندگی، پیچیدگیها و دلمشغولیهای آن کاملاً رنگ میبازد و هر بیداری شروعی تازه است، امیدی نو.
پویا پانا
هر آن کس که گفته خوابیدن مترادف امید است، شهودی ژرف داشته، نه فقط از اهمیت هولناک خواب، بلکه از بیخوابی.
پویا پانا
نمیتوان بدون میل جنسی درکی از عشق داشت
پویا پانا
هر عشق واقعی قلهای است که میل جنسی نمیتواند مانع بالیدن آن شود.
پویا پانا
مردانی که خالصانه و با همۀ وجود عاشقاند از دوستداشتن همزمان چندین زن ناتواناند.
پویا پانا
دیدن کسانی که هرگز ناامید نمیشوند مایۀ شگفتی است.
پویا پانا
عشق برای زیستشناسان تمایلات جنسی محض است بیهیچ دلبستگیای و برای باورمندان به متافیزیک، احساس وحدت کیهانی.
پویا پانا
چرا خودکشی نمیکنم؟ چون همان اندازه که از مرگ بیزارم، از زندگی نیز بیزارم. مرا باید در دیگی جوشان بیندازند!
پویا پانا
علت خودکشی تنها تزلزل درونی است، نه دلیل بیرونی.
پویا پانا
علت خودکشی تنها تزلزل درونی است، نه دلیل بیرونی.
پویا پانا
نمیدانم چهچیز درست است و چهچیز غلط؛ چهچیز مُجاز است و چهچیز ممنوع. من نه میتوانم داوری کنم و نه ستایش. جهان هیچ ملاک معتبر اصول پایداری ندارد. در شگفتم از مردمی که هنوز درگیر نظریههای شناختاند. راستش را بخواهید نسبیت شناخت برایم پشیزی نمیارزد. بههمین سادگی، چون جهان سزاوار دانستن نیست. گاهی حس میکنم انگار دانشی کامل دارم و تهوتوی جهان را درآوردهام؛ گاهی هم جهان اطرافم با عقل جور درنمیآید. در پی آن، همهچیز تلخ میشود، در من تلخی اهریمنی و هولناکی است که حتی مرگ را بیمزه میکند. حالا برای نخستین بار چه سخت است توضیح این تلخی. شاید به این خاطر که وقتم را با تلاش بهمنظور تأسیس مبنای نظری برای چیزی تلف میکنم که درواقع در حوزهای پیشانظری ریشه دارد. در این لحظه نه به چیزی باور دارم و نه امیدی. تمام اشکال و تعابیری که مایۀ فریبندگی زندگی است برایم بیمعناست. نه دلبستۀ آیندهام و نه گذشته، اکنون نیز به کامم شوکران است. نمیدانم ناامیدم یا نه، چراکه فقدان امید الزاماً دال بر ناامیدی نیست. مرا هر چیزی میتوان نامید، چراکه چیزی برای باختن ندارم. پاکباختهام! پیرامون من گلها غنچه میکنند و عندلیبان نغمه سر میدهند! چقدر دورم از همهچیز.
پویا پانا
تا آنجا که به خودم مربوط است، از انسان بودن استعفا میدهم. دیگر نه میخواهم و نه میتوانم انسان باشم. چه باید بکنم؟ خدمت به نظامی اجتماعی و سیاسی؟ بدبخت کردن زنی؟ دنبال نقصان نظامهای فلسفی گشتن؟ جنگیدن برای آرمانهای زیباییشناسی و اخلاقی؟ اینهمه بسیار ناچیز است. من انکار میکنم انسان بودنم را، حتی به قیمت تنها ماندن. اما آیا من همین حالا هم تنها نیستم، در این جهانی که دیگر هیچ انتظاری از آن ندارم؟ ورای آرمانها و فرمهای مبتذل امروزی میشود در فراآگاهی زیست.
آنجا که سرمستی ابدیت به دغدغههای این جهان خاتمه میدهد و بودن همانقدر ناب و مجرد است که نبودن.
پویا پانا
دانستن، طاعون زندگی است و آگاهی زخم بازی است بر قلب آن.
پویا پانا
تنها کسانی شادند که هرگز فکر نمیکنند یا بهعبارتی فقط به ضروریات محض زندگی فکر میکنند و فکرکردن به این چیزها عین فکرنکردن است. اندیشیدن واقعی به دیوی میماند که چشمۀ زندگی را گلآلود میکند یا بیماریای که باعث گندیدن ریشههای زندگی میشود. همواره اندیشیدن، پرسشگری، تردید به تقدیر خود، احساس ملال زندگی، خستگی از زندگی و اندیشیدن تا سرحد از نفس افتادن و از ماجرای زندگی خود ردی از دود و خون بهیادگار گذاشتن همه و همه یعنی آنقدر غمگیناید که تفکر و تأملتان همچون نفرینی نمایان میشود که به تنفر بیامان میانجامد. در این جهان، که نباید افسوس چیزی را خورد، چه بسیار چیزها مایۀ افسوساند؛ اما از خودم میپرسم آیا جهان به افسوسخوردن من میارزد؟
پویا پانا
اندوه دریچهای است به یک راز، رازی چنان سرشار که اندوه همواره رازگونه باقی میگذارد. اگر راز مقیاسی داشته باشد، اندوه به دستۀ رازهای بیکران تعلق دارد، رازهای بدون مرز، بینهایت.
پویا پانا
هر انسانی نه فقط زندگیاش، بلکه مرگش را بهدوش میکشد. زندگی تنها مشقتی طولانی و کشدار است.
بهنظرم اندوه نشان از این مشقت دارد. آیا وقتی از اندوه مثل مار بهخود میپیچیم نمودی از مشقت نیست؟
پویا پانا
اندوه حالتی طاقتفرسا نیست. برای درک ماهیت آن باید به تناوب وقوعش، در پی لحظات خرسندی، توجه کرد. چرا در پی همآغوشی اندوه میآید؟ چرا پس از نوشخواری فراوان یا اوقات خوشگذرانی مفرط دچار اندوه میشویم؟ چرا شادیهای بزرگ برایمان اندوه بهبار میآورند؟ زیرا از این مازاد، تنها احساس فقدان و تکافتادگی محتومی میماند که بهشدت به احساسات منفی میانجامد.
پویا پانا
وضعیت انسان ناامید اساساً متفاوت است. حتی با حل همۀ مسئلهها چیزی از بیقراریاش کاسته نمیشود، چراکه دلهرۀ او از ذات هستیاش سرچشمه میگیرد. ناامیدی وضعیتی است که در آن بیقراری و بیتابی نسبتی ذاتی با وجود دارد. ناامیدان نه از مسئلهای، بلکه از آتش و عذاب درونی خود در رنجاند. تأسفبار است که هیچچیز در این جهان حلشدنی نیست. اما کسی در این جهان نبوده و نخواهد آمد که به این علت خودکشی کند.
پویا پانا
انزوا محیطی مناسب برای جنون است.
پویا پانا
این جهان ارزش قربانیشدن بهنام یک ایده یا عقیده را ندارد.
پویا پانا
حجم
۱۶۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۲۸ صفحه
حجم
۱۶۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۲۸ صفحه
قیمت:
۷۳,۲۰۰
۳۶,۶۰۰۵۰%
تومان