بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پرنده‌های انجیر: داستان مقاوت مسلمانان بوسنی و هرزگووین | طاقچه
کتاب پرنده‌های انجیر: داستان مقاوت مسلمانان بوسنی و هرزگووین اثر سینان آکوز

بریده‌هایی از کتاب پرنده‌های انجیر: داستان مقاوت مسلمانان بوسنی و هرزگووین

نویسنده:سینان آکوز
انتشارات:نشر روزگار
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۷از ۱۱ رأی
۴٫۷
(۱۱)
به نظر من دنیای بدون رویا مثل باغچه بدون گل است
مادربزرگ علی💝
هرکس صبر کند به اندازه توانش سنگها را آب خواهد کرد
مادربزرگ علی💝
صورتم را به سمتش برگرداندم، لحن صدایش مانند لالائی بود. حالا متوجه می شدم که عشق تا چه حد عجیب، آتشین و چیزی است شبیه مه، گمان نمی‌کردم که تا این حد بتواند نگاه انسان را تغییر دهد.
مادربزرگ علی💝
" برخی ازمردها قدرنشناسند سوادا. به خاطر اونها بیهوده روزهای خوبمان را هدر می‌دهیم. حتی اگر مثل خورشیدی هم بر اونها بتابیم باز هم نمی‌تونند روشنائی ما رو ببینند. این مردها از نیت خوب ما سوء استفاده می‌کردند و می‌کنند. تو هم مواظب خودت باش، خیلی ساده هستی.‌”
مادربزرگ علی💝
صدای تلویزیون را قطع کردم. در حالی که قلبم به شدت می‌تپید، گفتم" این خیلی ترسناکه خاله.‌” خاله‌ام گفت" حالا دیگه، جنگ به پشت در رسیده است.‌” " چه طور ممکنه جنگ شروع شده باشه؟ در قرن بیستم، در قلب اروپا جنگ شروع شده؟ اصلا نمی‌توانم حرفهائی رو که می‌زنی قبول کنم.‌” خاله‌ام گفت" توی این زندگی هرچیزی امکان داره. تو می‌دانی کتابهای تاریخ چه طور نوشته می‌شوند. کتابهای تاریخ پر از جنگهائی است که بشر نمی‌تواند باورشان کند.‌”
مادربزرگ علی💝
"به او گفتم که در قلبم برای دو مرد جایی نیست.‌” در یک آن خاله‌ام از شدت خنده منفجر شد،‌” آه خدای من، بزرگیت رو شکر، چقدر خندیدم، چقدر خندیدم... ببینم تو این حرف ها رو از کی یاد گرفتی؟" " از کی قرار بود یاد بگیرم، طبیعیه که از تو" خاله‌ام بدون آن که کلمه‌ای بگوید، بر جا میخکوب شد. چند ثانیه‌ای با دقت به من نگاه کرد.‌” از من؟" با شگفتی حرف می‌زد. " بله از تو یاد گرفتم. مگر تو نبودی که هر شب تا صبح با نامزدت آصم از این حرف ها می‌زدی؟" خاله‌ام ناز بالشت کوچکی را که روی مبل بود را برداشت و به سمتم پرتاب کرد.‌” نکنه تو هرشب به حرفهای ما گوش می‌کردی؟" " خاله جون مثل این که یادت رفته توی یکی از اون خونه‌های قوطی کبریتی تیتو زندگی می‌کنیم. من هم چه بخواهم چه نخواهم حرفهای شما را می‌شنیدم. تازه حرفهای دیگری رو هم شنیدم.‌”
مادربزرگ علی💝
ای فرشته‌های فرود آمده از آسمان روی شهر زنبق های سفید چرا چنین تشنه مرگ هستید بروید، هم اکنون بروید من به اندازه کافی زجر کشیده‌ام بسیار بیش از آنچه که مستحقش بودم بیش از این نمی‌توانم تحمل کنم نه بیشتر از این نمی‌توانم تحمل کنم...
mohsen azimi
ازکودکی تاکنون مردان زیادی را دیده بودم اما تاکنون بانتظار مرد رویاهایم ایستاده بودم. از یک ماه قبل تا کنون پاروهایم را به کناری گذاشته و خود را به آب انداخته و خود را در جریان عشق رها کرده بودم...
دایه مکفی
واقعیت این بود که‌این صرفا یک جنگ نبود، چرا که در هیچ جنگی زن ها تا این حد مورد ستم واقع نشده بودند. این یک نسل کشی و پاکسازی قومی‌بود که تلاش می شد تا با باردار کردن زن های بوسنیایی در نسلهای بعدی تغییراتی ایجاد کنند، و افسوس که بدترین قسمت ماجرا هم همین بود...
MSadra
حرف زدن خطرناک.... سکوت گناه است...
mohsen azimi

حجم

۱۸۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۱۸۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد