بریدههایی از کتاب تسوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش
۴٫۱
(۲۴)
بعضی فکرها هستند، حالا هرچه که هستند، دوست داری فقط مال خودت باشند.
elnaz_21
"چیز دیگری هم که از کارکردن برای بقیه یاد گرفتم، این بود که اکثر آدمهای دنیا هیچ مشکلی با دستور شنیدن ندارند. راستش خیلی هم خوشحال میشوند که بکن نکن بشنوند. ممکن است غر هم بزنند ولی احساس واقعیشان این نیست. فقط عادت کردهاند غر بزنند. اگر بهشان بگویی خودشان فکر کنند، تصمیم بگیرند و مسئولیتش را هم بپذیرند، گیج و ویج میمانند. پس به این نتیجه رسیدم که میتوانم ازش یک کار و کاسبی درآرم. ساده است.
کلوچه کتابخوان
درد است که باعث رشد تفکر میشود. این موضوع ربطی به سن و سال ندارد
farnaz Pursmaily
طولی نکشید که بوی تازه قهوه در آپارتمان پیچید- بویی که شب را از روز جدا میکند.
_Fariba_
درد است که باعث رشد تفکر میشود. این موضوع ربطی به سن و سال ندارد
shj
بدن آدمیزاد این قدر شکننده است. سیستم پیچیدهای است که میتواند با یک چیز خیلی پیش پا افتاده از کار بیفتد، و در بیشتر موارد، وقتی از کار افتاد، به سادگی سرپا نمیشود.
کلوچه کتابخوان
«هر آدم زندهای شخصیت دارد. فقط شخصیت بعضی از آدمها بیشتر از بقیه توی چشم است.»
کتاب 1984
میتوانی خاطراتت را مخفی کنی، آنها را سرکوب کنی اما نمیتوانی تاریخی که باعث آنها شده را پاک کنی." سارا مستقیم به چشمهایش خیره شده بود"دست کم لازمه که آن را به یاد بیاوری. تو نمیتوانی گذشته را پاک کرده یا تغییر دهی. مثل این میماند که خودت را نابود کنی."
elnaz_21
آدمهایی هم که جان سالم به در میبرند یک وظیفهای دارند. وظیفهی ما این است که همهی زورمان را بزنیم که به زندگی ادامه بدهیم. ولو زندگی بیعیب و ایراد هم نباشد.
نیتا
بعضی چیزها توی زندگی آن قدر پیچیدهاند که به هیچ زبانی نمیشود توضیحشان داد.
کلوچه کتابخوان
«بعضی چیزها توی زندگی آن قدر پیچیدهاند که به هیچ زبانی نمیشود توضیحشان داد
کلوچه کتابخوان
طولی نکشید که بوی تازه قهوه در آپارتمان پیچید- بویی که شب را از روز جدا میکند.
کلوچه کتابخوان
" موتسارت و شوبرت جوان مرگ شدند ولی موسیقیشان تا ابد زنده است. میخواهی این را بگویی؟"
"یک مثالش میتواند همین باشد."
" این جور استعدادها همیشه استثناست. بیشتر این آدمها مجبورند تاوان نبوغشان را بدهند- با قبول کردن زندگیهای کوتاه و جوان مرگی. آنها با ریسک کردن زندگیشان معامله شیرینی میکنند. معامله با خداست یا شیطان، نمیدانم."
کلوچه کتابخوان
هرگز از صمیم قلب خواهان استعداد یا نبوغ نداشتهای نبود، یا هیچ وقت عشقی آتشین در دل نداشت. هرگز به کسی حسادت یا رشک نبرده بود.
cuttlas
آدمها عوض میشوند. و اصلا هم مهم نیست که یک زمانی چقدر به هم نزدیک بودیم و چقدر باهم ندار بودیم؛ شاید هیچ کدام ما هیچ چیز مهمی از همدیگر نمیدانستیم."
elnaz_21
گفت"هنوز هم نمیدانم که درد ناشی از آن ماجرا هنوز توی قلبت هست یا توی مغزت. یا شاید هم هر دو. اما فکر میکنم هنوز هم خیلی واضح در وجودت هست.
elnaz_21
مهم نبود چطور اما باید سارا را مالِ خود میکرد. ولی این تصمیمی نبود که فقط به اراده خود او بستگی داشته باشد. تصمیمی بود که باید توسط دو نفر گرفته میشد، میان یک قلب و قلبی دیگر. چیزی باید داده میشد و چیزی گرفته میشد.
کلوچه کتابخوان
هر قدر هم که با کسی صادق باشی، باز چیزهایی هست که نمیتوان فاش کرد.
کلوچه کتابخوان
میشود روی خاطرها سرپوش گذاشت ولی تاریخ را نمیشود قایم کرد.
کلوچه کتابخوان
قلب آدمیزاد مثل شب پره است. بیصدا منتظر چیزی میماند و وقتش که شد، یک راست به سویش میپرد.
کلوچه کتابخوان
حجم
۲۶۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
حجم
۲۶۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان