بریدههایی از کتاب پیش از سقوط
۳٫۷
(۲۶)
«علم بدون مذهب ناقص است و مذهب بدون علم بیبصیرتی است.»
zohreh
«مردم طوری پول، پول میکنن انگار که دارن از یه وسیله حرف میزنن. درحالیکه پول یه وسیله نیست، پول بیخیالیه. باعث میشه فکر و خیال نکنی.»
Eli
«....... پولی که نتونی ازش استفاده کنی، هیچ ارزشی نداره.»
zohreh
اینکه با گذر عمر ظاهر افراد تغییرات زیادی میکند امری بدیهی است، اما درواقع تغییر در ویژگیهای اخلاقی انسانهاست که شخصیت آنها را توصیف میکند
کتاببان
چه مأموران اف بیآی بودند و چه نبودند، کیپلینگ پول را به سمت خود جذب میکرد. او خصوصیتی داشت که توضیحش دشوار است. پولدارها به او نگاه میکردند و سقفی با دو در میدیدند. آنها پولشان را تصور میکردند که از یکی از آن درها وارد میشود و چندین برابرش از در دیگر خارج میشود.
zohreh
زندگی مجموعهای است از تصمیمها و عملکردها، زندگی تنها همان کارهایی است که تو در حق دیگران انجام میدهی، و دیگران در حق تو انجام میدهند.
و بعد، روزی همهچیز به پایان میرسد.
nina61
حقیقت امری درونی و شخصی است و اینکه انسانی که به او ظلم شده، نه از سر وظیفهی اخلاقی، بلکه به خاطر حق مسلمی که دارد، باید حقایق را فاش کند.
محسن غضنفری
در خانه هر روز به مدت نیم ساعت خودش را با طناب به یک طرف استخر میبست و سعی میکرد که شنا کند. علاوه بر آن هر روز نود دقیقه وزنه برداری میکرد و نیم ساعت میدوید. بعد از آن وقتی خودش را در آینه میدید، دیگرانسانی فناپذیر نبود، انرژی مطل
zohreh
دور کمرش طنابی بسته بودند که تلاش میکرد او را به درون خلیج سرد و عمیق و تاریک بکشاند، اما او به طناب اهمیتی نمیداد، گویی که اگر نسبت به باری که با خود میکشد بیتوجه باشد، سنگینیاش را خنثی میکند.
zohreh
«الان باید فقط نگران پسرا بود. مگه میرن دنبال خونه زندگی خودشون؟ ما که بچه بودیم به محض اینکه به سن رأی دادن میرسیدیم از خونه پرتمون میکردن بیرون. بعضی وقتا حتی زودتر. میگفتن فقط در این صورت پسرا مرد میشن.»
zohreh
رسوایی لایبر رو یادت رفته؟ یه کلاه برداری چند میلیارد دلاری.
خبرنگار برگشت به دادستان کل انگلیس گفت، این بانک از قوانین سرپیچی کرده، چرا برخورد محکمی نمیکنید؟ داستان کل کشور جواب داد من نمیدونم برخورد محکم یعنی چی!
zohreh
«هیچ کس بالاتر از قانون نیست.»
zohreh
انگار که چراغی درون ذهنش او را به سمت این ایده هدایت میکرد: هرگز تنها نباش.
zohreh
هر روز همچون روز قبل برای صرف قهوه و شیرینی به بازار روز میرفت و مابقی ساعات روز را در کارگاهش با قلموها و رنگها میگذراند و بعد از اتمام کار آنچه که میدید آن قدر هیجان انگیز بود که دلش میخواست فریاد بزند. او میدانست که گام بلندی به جلو برداشته است. کارش را همچون رازی از دیگران پنهان کرده بود و آثارش را همچون جعبهای پر از جواهر که در زیر زمین سنگلاخی دفن شده باشد، از چشم دیگران پنهان نگاه داشته بود.
zohreh
او با از سر گرفتن نقاشی، خودش را از مصیبتی عظیم که همان زندگانی پیشینش بود نجات داده بود.
zohreh
حس ایمان در وجودش زنده شد:
همهچیز امکان پذیر است.
هر چیزی قابل دستیابی است.
فقط کافیست آن را با همهی وجودتان بخواهید.
zohreh
گیل تکانهای مترو را دوست داشت، زمانی که گوشهی فلزی به فلز دیگر برخورد میکرد و صدایی از آن برمیخواست. او عمیقاً باور داشت که زندگیاش در زیرزمین به پایان نمیرسد. به طور غریزی آموخته بود که به مرگ اعتماد داشته باشد، نه اینکه از آن بترسد. افراد زیادی را از دست داده بود، چهرههایاشنای بسیاری که در آن جهان منتظر او بودند، اگر حقیقتاً جهان دیگری وجود داشت و تنها سکوت و تاریکی مطلق نبود، اما حتی همان سکوت و تاریکی هم به نظرش بد نمیآمد، حداقل پایانی بر زندگی مشقتبارش بود. حداقل یک بار برای همیشه به سؤالی همیشگی پاسخ داده میشد، چرا که تورات به وضوح در مورد زندگی پس از مرگ صحبت نکرده است.
nina61
وارهول، فهمیده بود که زندگی انسان، تنها همان داستانی است که او در مورد خودش میگوید. او میدانست که بازآفرینی، ابزاری در دست هنرمند است.
sara MQ
با خودش فکر میکند که آیا دوربینها وسیلهای برای پیشرفت انسان هستند و یا انسان در خدمت پیشرفت آنها است؟ ما آنها را با خود حمل میکنیم، از جایی به جایی دیگر میکشیم. شب و روز، از هرچیزی که میبینیم عکس میگیریم. ما معتقدیم که این دنیای ماشینی و پیشرفته را برای خدمت به خودمان ساختهایم، اما از کجا معلوم که ما برای خدمترسانی به آن اینجا نیستیم؟ دوربین باید فقط یک دوربین باشد و میکروفون باید در خدمت ما باشد. اما ما بیست و چهار ساعت در روز، از فردی به فرد دیگر میرویم و به غول گرسنهی رسانهای غذا میدهیم. ما در قالب حرکاتی همیشگی اسیر شدهایم، انگار که باهم مسابقه گذاشتهایم تا همهی این حرکات را به یک فیلم تبدیل کنیم.
sara MQ
«افتضاحه. کانالهای خبری همیشه تظاهر به بیطرفی میکنن، انگار که طرفدار هیچ کس نیستن، اما به گزارشها دقت کن، ببین که قهرمانها چه کسایی هستن. کارگرا؟ ابداً. پدر یک خانوادهی مذهبی که دوبرابر کار میکنه تا بچهاش بتونه بره مدرسه؟ جوکه! رئیسجمهور مملکت یه مرد هرزه ست، اما صداشو در نمیارن. بعد میگن اخبار بیطرفانه ست. من اینو قبول ندارم. مثل روز برام روشنه.»
sara MQ
حجم
۴۵۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۹۶ صفحه
حجم
۴۵۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۹۶ صفحه
قیمت:
۷۷,۵۰۰
۵۴,۲۵۰۳۰%
تومان