بدون واهمه،
یک شب بیا به خانهی من
تمام راه پُر است از چراغ چشمانم!
دختر دریا
ما میوهی کالیم،
- که بر روی درختیم
میچیندمان دست اجل،
- وقتِ رسیدن
plato
زندگی بازی نیست
زندگی،
برگ پژمردهی پاییزی نیست
زندگی،
بوتهی خشک کویر
ریشهی پوک درخت،
خزهی خیس قنات،
یا کلوخ لب جوی،
خس و خاشاک بیابانها، نیست
زندگی،
زیستن است
دختر دریا
لحظهها میگذرند
تا کی از حادثه باید ترسید؟
لحظهها میگذرند
چشم و دستِ من و تو،
تشنهی یکدگرند
همچو باران و کویر
مثل باران باشیم
و بباریم، بباریم آنقدر
تا پَلَشتی و پلیدیها
محو گردد همه از روی زمین
صبح،
خورشید بتابد روشن
چهرهی شهر، پُر از گل گردد
تا کی از حادثه باید ترسید؟
لحظهها را دریاب
دختر دریا
به قدر بخشش خویش
- از درخت،
میوه بخواه!
دختر دریا
کویر،
تشنهتر از من نیست
کسی نیامده تا آفتاب چشمانم
دختر دریا
جایی برای گریه کردن هم ندارم
کو شانهای تا بر سرِ آن سر گذارم؟
دختر دریا
بدون واهمه،
یک شب بیا به خانهی من
تمام راه پُر است از چراغ چشمانم!
alireza pourakbar
سیمرغ
از اینکه ماندهام اینجا، عجیب دلتنگم
بیا و رنگ بزن بر جهانِ بیرنگم!
شکستنیترم از شیشه و نسیم سحر
مزن به صورتِ جان سیلی و مزن سنگم
برای ماندن و رفتن از این هوای غریب
همیشه با دل درویش خویش در جنگم
خوشا ستاره و باران خوشا سرودِ نسیم
کجاست شوخی چشم تو تا کند شنگم
تو آب و آتش و آئینهای من اما آه
به درک چشم تو ای مهربانترین، منگم
رفیعتر ز حد کوه قاف و سیمرغ است
مکان عاشق و معشوق و من ببین لنگم
کویر و وحشت ماراست و تشنگی و سراب
چهگونه دست دهد وصل دوست؟ دلتنگم
Shayan ms