بریدههایی از کتاب سیزده دلیل برای اینکه ... (ویراست جدید)
۳٫۵
(۲۲۹)
الکس، این نوار دربارهی این نیست که چرا کاری رو کردی که دلت خواسته بود. دربارهی تأثیر کاریه که کردی. واضحتر اینکه، دربارهی تأثیریه که رو من گذاشت.
saeed1991
دیدن دعوای پسرها که بههم مشت میزدن تا کسی فکر نکنه بچهننه هستن برای من سخت بود. اعتبارشون براشون مهمتر از صورتشون بود.
afsaneh_&_fatemeh
متأسفانه، آدم نمیتونه دست به انتخاب بزنه و دقیقاً یه نقطه رو نشونه بگیره. وقتی با زندگی آدمها بازی میکنین، با کل زندگیش بازی کردین.
armind
«کلی، لازم نیست همهش مراقبم باشی.»
ولی من مراقبت بودم، هانا. خودم میخواستم. میتونستم کمکت کنم، ولی هر بار که جلو میاومدم، پسم میزدی.
صدای هانا رو میشنوم که باز میگه: «پس چرا بیشتر سعی نکردی؟»
armind
چند بار اینجا ایستاده بودم و به این فکر میکردم که هانا بیکر منو دوست نداره؟
نمیدونستم چه حسی به من داره. اصلاً نمیدونستم واقعاً کی بود. فقط هرچی دیگران گفته بودن باور کردم. میترسیدم اگه بفهمن هانا رو دوست دارم همین چیزها رو دربارهی منم بگن.
Raana
میخواستم دکمهی خاموشکردن واکمن رو بزنم و کل گفتوگو رو به عقب برگردونم. برگردم به گذشته و هشدار بدم. نمیشه گذشته رو از نو نوشت.
علی
گاهی هیچ کاری از دست آدم برنمیآد، جز اینکه فراموش کنه
armind
گمون کنم مسئله دقیقاً همینه. هیچکی دقیقاً نمیدونه چه تأثیری رو زندگی بقیه داره. خیلی وقتها اصلاً خبر نداریم.
علی
اگه بتونین فکرهای بقیه رو بشنوین، چیزهایی رو میشنوین که واقعی هستن و چیزهایی که کاملاً بیربطن و اصلاً نمیفهمین کدومشون کدومه. دیوونه میشین. کدومش راسته؟ کدومش نیست؟ هزار فکر هست، ولی اصلاً یعنی چی؟
Moongirl
معمولاً وقتی تصور عمومی از یه نفر عالیه، آدم باید منتظر باشه که اون تصویر از هم بپاشه. همه منتظرن که با یه اشتباه حیاتی خودش رو نشون بده.
شیلا در جستجوی خوشبختی
میخواستن نسبت ایکس به پی رو یادمون بدن، انگار اینجور چیزها یادمون میداد با خودمون و دیگرون مهربون باشیم. میخواستن بدونیم منشور کبیر آزادی کی امضا شده ـ اصلاً مهم نبود تو منشور چی نوشته بود و چی نه ـ نه اینکه دربارهی جلوگیری از بارداری حرف بزنیم.
درس تنظیم خانواده داشتیم، ولی همهش مسخرهبازی بود.
علی
♫ ولی چهجور قرصی؟ چند تا؟ نمیدونم. خیلی هم فرصت ندارم بفهمم... چون فردا میخوام تمومش کنم.
مهدی بهرامی
تونی میگه: «میخواست دوچرخه رو بده به من. دیگه لازمش نداشت. وقتی پرسیدم چرا، شونه بالا داد. چیزی نگفت، ولی همهچی معلوم بود. من متوجهاش نشدم.»
یاد اطلاعاتی که تو مدرسه به بچهها داده بودن، افتادم. «بخشیدن وسایل شخصی.»
مهدی بهرامی
ولی فقط جای زخم که نیست. مشت تو دل و رودهس، کشیده به صورته. خنجریه که به پشتم خورده؛ چون همهی شما بهجای چیزیکه میدونستین واقعیت داره، حرف مفت رو باور کردین.
"nda"
اگه خودکشی تو اماکن عمومی یا جلوی چشم شاهد اتفاق نیفتاده باشه، هیچ خبری ازش منتشر نمیشه و هیچ پدرمادری نمیخوان مردم بفهمن که فرزندشون، بچهای که خودشون بزرگ کردن، جون خودش رو گرفته. بههمینخاطر سعی میکنن بگن که تصادفی بوده. برای همین هیچکی نمیفهمه تو جامعه واقعاً چه اتفاقی داره میافته.
armind
فکر میکنی کنترلش دستته، ولی نیست. تا وقتیکه من "فقط شوخی میکنم" هیچی دست خودت نیست.
armind
نوار شمارهی چهار: طرف دوم
دوست داشتین افکار دیگران رو بشنوین؟
♫ البته که دوست داشتین. همه میگن آره، البته تا وقتیکه متوجهی نتیجهش بشین.
♫ مثلاً اگه بقیه هم بتونن فکرهای شما رو بشنون چی؟ اگه همین الان فکرهاتون رو بشنون...؟
Moongirl
جاستین، عزیزم، تو اولین بودی. اولین دستی که تو دستم گرفتم؛ ولی یه پسر معمولی بودی. نه که بخوام بدجنسی کنم، نه. یه چیزی توی تو بود که دلم میخواست دوستت باشم. تا حالا هم نفهمیدم چی، ولی یه چیزی بود... و خیلی هم عمیق بود.
saeed1991
ولی گاهی هیچ کاری از دست آدم برنمیآد، جز اینکه فراموش کنه.»
yasamin
قبل از اینکه برم خونه باید آروم میشدم. اگه پدرمادرم میدیدن با چشم گریون برگشتم، سؤالپیچم میکردن. اون هم سؤالهای بیپاسخ.
مهدی بهرامی
حجم
۲۱۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
حجم
۲۱۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۱۸,۰۰۰۷۰%
تومان