«من متأسفم دیوید، من حتی تو را برای این موضوع سرزنش هم نمیکنم. این اشتباه خودِ من بود. من اونقدر شیفتهی تو بودم که نمیتونستم خیلی چیزها رو ببینم.
pegah
هنوز هم در تلاشم که بفهمم میخواهم با زندگیم چیکار کنم.
pegah
وقتی نتونی به چیزها نزدیک بشی و مجبور باشی همهچیز رو از پشت سر آدمها ببینی، وقتشه بیایی بیرون.
Moti
من، بهعنوان مرد این خونه، دستور میدم که هر روز از ازدواجمون، ماهعسل باشه.»
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
من نمیتوانستم چیزهای فراتر از درخشش خودبینانهای که از من در نقاشیها و در نگاهش بود، ببینم.
zohreh
صدای لوری از زمزمه هم ضعیفتر بود. گفت: «اگه بخوام رُک بگم، بزرگترین تهدید ازدواج شما شوهرتون نیست. حرفهای آدمیه که نمیدونم چطور خطابش کنم، همون مشاوری که شما رو به اینجا کشونده؛ شما و همسرتون رو به اینجا کشونده؛ اون یه تهدیده.»
❥ⓕⓣⓜⓗ❥
یک بار که داشتم پولهایی را که از دوستانش طلب داشت، حساب میکردم، به من گفت: «دوستی برام بیشتر از پول اهمیت داره.»
«این نیت تو کاملاً شایان تحسینه عشق من؛ اما متأسفانه روابط دوستانهی تو نانی سر سفرهی ما نخواهد گذاشت.»
f_altaha
او به خودش میگوید سرنوشت من هم مثل مادرم خواهد بود؛ من هم مثل مادرم تا تهش میروم. او آنقدر دیر زندگیاش را ترک کرد که بهخاطر نداشت قبل از اینکه «خانم خانه» بشود، چه کسی بوده است.
«خانم خونه.»
Roya
«ازدواج عجولانه...» دوستانش به او هشدار داده بودند؛ اینکه از آشنایی آندو و پیشنهاد ازدواج دیوید به او، فقط سه ماه و پانزده روز گذشته و این زمان کوتاهی است برای اینکه آنها یکدیگر را خوب بشناسند.
کاربر ۹۸۹۰۲۲