بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب روزهای بی‌آینه (خاطرات منیژه لشکری، همسر آزاده خلبان، حسین لشکری) | صفحه ۵ | طاقچه
کتاب روزهای بی‌آینه (خاطرات منیژه لشکری، همسر آزاده خلبان، حسین لشکری) اثر گلستان جعفریان

بریده‌هایی از کتاب روزهای بی‌آینه (خاطرات منیژه لشکری، همسر آزاده خلبان، حسین لشکری)

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۷از ۱۴۰ رأی
۴٫۷
(۱۴۰)
استکان چای را برداشت و یک قُلپ خورد و گفت: «داغه!» و استکان را گذاشت توی نعلبکی و شروع کرد به صحبت: «می‌دونی، اول باید بگم چرا من تو رو انتخاب کردم.» دوباره توی دلم گفتم: «چه پُررو، ‘تو رو’... شما هم نه! به این زودی به من می‌گه تو...»
میم.قاف
گفت: «نه خانم لشگری، آقای لشگری جزو اسیران مخفی بود، ما از اون‌ها جدا بودیم، ایشون رو ندیدم.»
Sajjad Nikmoradi
چهاردهم یا پانزدهم خردادماه سال ۱۳۷۴ بود. اداره اسرا و مفقودین اعلام کرد که صلیب سرخ جهانی حسین لشگری را دیده است و به او اجازه نامه نوشتن داده‌اند.
Sajjad Nikmoradi
می‌خواستم بدانم چرا همه اسرا آزاد شده‌اند و نیروی هوایی می‌گوید حسین لشگری زنده است، اما او را آزاد نمی‌کنند. همه جا یک جواب می‌دادند: «حسین لشگری را به خاطر تاریخ شروع جنگ نگه داشته‌اند.»
Sajjad Nikmoradi
شاید این روایتِ زندگی تلنگری باشد به آنان که از برابر حقایق تلخ می‌گریزند و با اندک باد ناموافق در پی نجات جان و مال خویش‌اند.
javad
روز جمعه، بیستم شهریور ۱۳۵۹، علی را بغل کرد و بوسید، بعد من را بوسید. گفتم: «حسین، دلم خیلی تنگ می‌شه.» گفت: «هر وقت دلت برای من تنگ شد، به پسرمون نگاه کن.»
فاطمه
گفت: «منیژه، من هیجده سال اسارت رو به خاطر این چیزها تحمل نکردم. من در اسارت ساخته شدم، رشد کردم. از کسی توقعی ندارم.» بعد مکثی طولانی کرد و ادامه داد: «البته، تو خیلی سختی کشیده‌ی. این زندگی حق تو نبود. وقتی آقای مارک، نماینده صلیب سرخ، عکس تو و علی رو دید گفت: ‘این پسر توئه.’ گفتم: ‘بله. اون در کلاس سوم تجربی تحصیل می‌کنه.’ گفت: ‘جوون برازنده‌ایه! مثل خودت قدبلنده.’ مارک دست گذاشت روی تو و گفت: ‘و این همسرته.’ گفتم: ‘بله.’ گفت: ‘اون هنوز منتظر بازگشت توئه.’ با افتخار گفتم: ‘بله.’ خیلی تعجب کرد. گفت: ‘زن جوان و زیبایی مثل اون چطور تونسته هیجده سال در بی‌خبری مطلق منتظر بمونه! این باورکردنی نیست! زن‌ها و مردهای ایرانی مثال‌زدنی‌اند.»
کاربر ۱۵۴۳۵۷۸
می‌خندید و می‌گفت: «نه، اون دنیا دیگه جنگ نیست. راحت کنار هم زندگی می‌کنیم.»
سیده زهرا محمدی
احساس می‌کردم چقدر خوب است که مرگ هست. مرگ اولِ آرامش و رهایی هر انسانی است از تمام هم و غم این دنیا.
سیده زهرا محمدی
همه جا یک جواب می‌دادند: «حسین لشگری را به خاطر تاریخ شروع جنگ نگه داشته‌اند.»
Sajjad Nikmoradi

حجم

۴۰۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

حجم

۴۰۱٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

قیمت:
۴۷,۰۰۰
تومان