بریدههایی از کتاب مردان مجنون زنان لیلی (جلد اول)
۴٫۰
(۵)
روزی مهمان از تنها فرزند خانواده، که ده سال بیشتر نداشت، پرسید: «نامت چیست؟»
کودک پاسخ داد: «پدر و مادرم هر دو به من میگویند نکن، اسم من نکن است.»
سیّد جواد
همیشه با خودت آشتی باش
Aysan
زندگی همیشه درگیر یک تضاد است؛ هم جدی است؛ هم جدی نیست.
Aysan
صداقت و روراستی، بهترین سیاست شماست
سیّد جواد
روزی دو قورباغه که با هم ازدواج کرده بودند، در کنار برکهای نشسته بودند و پشه شکار میکردند. مدت کمی به شکار مگسها و پشهها پرداختند و با خود گفتند: «ما خیلی زرنگیم که روی زمین نشستهایم و پرندگان هوا را شکار میکنیم.»
لکلکی که در هوا چرخ میزد حرفشان را شنید، به طرف آنها شیرجهای زد و هر دو را به نوک گرفت و به هوا بلند شد و گفت: «هر پرندهای، شکار قورباغه نیست!»
سیّد جواد
روزی استادی در حال احتضار بود و داشت نفسهای آخرش را میکشید. شاگردانش در اطرافش جمع شدند. یکی از شاگردان پرسید: «استاد! دوست داریم در این لحظات جملاتی نغز از شما بشنویم.» استاد گفت: «برایم شیرینی شهد توت بیاورید. شاگرد دیگر بهسرعت اتاق را ترک کرد و اندکی شیرینی شهد توت خرید و بازگشت. شاگرد، شیرینی را به استاد داد و گفت: «استاد این همان کیکی است که شما دوست دارید، نوش جان بفرمایید!» استاد شیرینی را برداشت و آهسته شروع به خوردن کرد. شاگرد دوباره به استاد گفت: «استاد من! اکنون که شیرینی را نوش جان کردید، چند کلام جانفزا به شاگردان بگویید تا توشهی راه زندگیشان شود.»
استاد رو به شاگردانش کرد و گفت: «شیرینی بسیار خوشمزهای بود.» و چند لحظهی بعد جان به جانآفرین تسلیم کرد.
سیّد جواد
روزی زنی به بازار رفت و یک قوری چینی خرید. در راه بازگشت به منزل فکر کرد: «اگر این قوری در منزل از دستم بیفتد و بشکند چه میشود؟» بعد با خودش گفت: «خب باید دوباره بیایم بازار و آنرا بند بزنم. دکان چینیبندزن نزدیک است، پس بهتر است همین حالا قوری را به وی بدهم تا برایم بند بزند و خیالم از این بابت راحت شود.» زن هرچه فکر کرد، دید بهترین راه همین است. سپس قوری چینی زیبا و تازهاش را بر زمین زد، سپس تکههایش را جمع کرد، نزد چینیبندزن برد و آنرا درست کرد و به خانه آورد و ماجرا را برای همسرش تعریف کرد. مرد فقط باتعجب به چشمهای همسرش نگاهی کرد و آب دهانش را قورت داد!
سیّد جواد
دو شاگرد در باغ استادشان به نیت ورزش درونگری و مراقبه، قدم میزدند. آنها به کشیدن سیگار خو گرفته بودند؛ برای همین تصمیم گرفتند از استاد برای کشیدن سیگار در باغش اجازه بگیرند.
روز بعد دو شاگرد، در باغ یکدیگر را ملاقات کردند، یکی از آن دو با حس و حالی عجیب، دود هوا میداد و شاگرد دیگر در تعجب بود که چرا استاد به او اجازه نداده است. خواست که به سراغ استاد برود و از وی علت را جویا شود. در همین هنگام، دوستش از او پرسید: «از استاد چه درخواستی کردی؟» شاگرد گفت: «از استاد خواستم که اجازه دهند در زمان مراقبه سیگاری بکشم، اما ایشان درخواستم را رد کردند.» دوستش گفت: «ایراد کار تو همینجاست. من از استاد پرسیدم، آیا اجازه میدهند هنگام سیگار کشیدن، مراقبه کنم؟» و ایشان با لبخند موافقت کردند!
سیّد جواد
داستان عاشقانهی «لیلی و مجنون» بهانهای است برای طرح مباحثی در حوزهی عشق، خانواده و روابط زناشویی و رفتارهای بالغانهی زن و شوهرهای امروزی. شاید بپرسید: «لیلی و مجنون که هرگز بههم نرسیدند و ازدواج نکردند؟!»
در این کتاب، فرض را بر این گذاشتهایم که این دو بههم رسیدهاند و در گذران زندگی و تجربهی واقعیتهای آن، با مسائل و مشکلات و بحرانهایی مواجه میشوند و میکوشند علاوه بر تکیه بر قابلیتهای عشق خود، بالغانه و خردمندانه به زندگیشان بنگرند و مسائلشان را حل کنند.
سیّد جواد
این امضاها و مهریهها نیست که شروع و پایان مسیر زندگی را روشن و مشخص میکنند، بلکه این مهر و امضای عشق است که مدت پایداری روابط زن و مرد را تعیین میکند.
سیّد جواد
حجم
۲۵۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۹۲ صفحه
حجم
۲۵۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۹۲ صفحه
قیمت:
۷۹,۹۰۰
تومان