خداحافظی دو ساعت طول میکشد و مهمانی یک ساعت است
سیّد جواد
زن میگوید: «آقا پسرتونه؟»
بابا میزند پشتم و میگوید: «غلام شماست!»
چهقدر از این تعارف بیزارم. چرا از خودش مایه نمیگذارد؟ «غلام شماست.» انگار میگوید: الاغ شماست!
سیّد جواد
شعر باید پدر مادردار باشه.
سیّد جواد
میفهمی چی میگم یا زیرنویس میخوای؟
سیّد جواد
مامان حرفش را قیچی میکند: «بسه کیکاووس! فلسفهبافی نکن!»
در فرهنگ لغتِ خانوادهی ما، این یعنی: «هر غلطی که دلت میخواد بکن، فقط هرچه زودتر جون بِکن!» و بابا درحالیکه به طرف در میرود، میگوید: «چشم تیمسار! چرا بیخود حرص میخوری!»
مامان خیلی داغ کرده.
سیّد جواد
مهرداد که تازه گواهینامه گرفته، بدش نمیآید خودنمایی کند و رُخی به سوسن نشان بدهد. پسرهی هیز چشم از خواهر ما برنمیدارد. اگر مهمانشان نبودیم و نان و نمکشان را نخورده بودیم کاری میکردم به قورباغه بگوید سیبزمینی.
سیّد جواد
اشاره به کراوات من کرد که ناجور بود و اصلاً به کت و شلوار تنگم نمیآمد. شده بودم شبیه سگی که کجکج راه میرود و قلادهاش از گردنش آویزان است. راستش من از کراواتزدن خوشم نمیآید. اما مامان آنرا اجباری کرده و به شدت آنرا مایهی آبرو و حیثیت خانواده میداند!
سیّد جواد
چه گل خوشبویی! سوراخهای دماغ آدم باز میشود.
سیّد جواد
قند توی دل سوسن آب میشود. دخترهی آدم ندیده!
سیّد جواد
خداحافظی دو ساعت طول میکشد و مهمانی یک ساعت است
"Shfar"