بریدههایی از کتاب پنجرهی چوبی
۴٫۴
(۲۵۳)
- مهدی همان جا بود که چند ساعت پیش ترکش کرده بودم و با صورتِ از اشک شسته اش، شفاف و زلال به ما لبخند می زد. علی در چهره اش خیره شد و پرسید:
- گم شده بودی؟
- آره بابا...
- دیگه گریه نکن. من پیدات کردم!
هردو خندیدیم.
سلما
بودین. راستشو بگو شهید شده؟ جون یه دونه بچه ات... قول می دم صبوری کنم.
- نه به خدا... مجروحه... تو بیمارستانه، ولی...
- ولی چی؟
- این دفعه...
- این دفعه چی؟... چرا حرف نمی زنی؟... دست و پاش قطع شده؟
با حرکت سر انگار می گفت بیشتر از این ها...
دیگر توانم ازدست رفته بود. همان جا کنار دیوار روی زمین نشستم و برای لحظه ای توی دلم آرزو کردم کاش زودتر شهید می شد... مُردم از بس دلشورۀ آمدن و نیامدنش را کشیدم.
سلما
کنار پنجره رفتم و گفتم:
- چه چشم انداز قشنگی!
با لحنی طنزآلود گفت:
- ازنظر موقعیت استراتژیک به پای پنجرۀ چوبی اتاق شما نمی رسه!!
⸤ مُحباو¹²⁸ :) ⸣
«این جا را دوست دارم. این خطه از زمین را دوست دارم؛ چون ثواب بردن این جا دم دست است، چون گناه نکردن این جا خیلی آسان است، چون توبه کردن این جا جزء روزمره هاست. انگار شیطان هم جرئت آمدن پشت این خاک ریزها را ندارد.»
مامان محمدیاسین
دل آرام گیرد به یاد خدا
saqqa
وطن مثل مادر آدمه. هر چه قدر هم که مریض حال و از پا افتاده باشه، بازم برات عزیزه!
Parinaz
شعارهای مختلفی می داد. راجع به آزادی خلق
فآطمه
اجتنبوا عن مواضع التّهم...
میم.قاف
او آرام آرام از من دور می شد و من رفتنش را تماشا می کردم. او عمیق تر از آن بود که من به این زودی ها بتوانم کشفش کنم. یادم آمد زمانی داستانی خوانده بودم به نام:
«تویی که نمی شناختمت!»
سلما
- اگه آدم خودش رو قصاص قبل از جنایت کنه، اونوقت دیگه جنایتی اتفاق نمی افته!
⸤ مُحباو¹²⁸ :) ⸣
گفتم:
- هر وقت شما رو دیدم، داشتین مطالعه می کردین، خسته نمی شین؟
- مگه ماهی از آب خسته می شه؟
- چه جالب! یعنی شما با کتاب زنده اید؟
- طبیعتاً، کتاب از رکود ذهن و فسیل شدن آدم جلوگیری می کنه! آدم رو به جریان میندازه. درحالی که جسم آدم مجبوره یه جا ثابت بمونه؛ فکر و روح آدم رو پویا می کنه. احساس سکون و مرداب بودن به آدم دست نمی ده..
⸤ مُحباو¹²⁸ :) ⸣
اگه آدم خودش رو قصاص قبل از جنایت کنه، اونوقت دیگه جنایتی اتفاق نمی افته!
Parinaz
- هر وقت شما رو دیدم، داشتین مطالعه می کردین، خسته نمی شین؟
- مگه ماهی از آب خسته می شه؟
- چه جالب! یعنی شما با کتاب زنده اید؟
- طبیعتاً، کتاب از رکود ذهن و فسیل شدن آدم جلوگیری می کنه! آدم رو به جریان میندازه. درحالی که جسم آدم مجبوره یه جا ثابت بمونه؛ فکر و روح آدم رو پویا می کنه. احساس سکون و مرداب بودن به آدم دست نمی ده... .
سلام
اگرچه می دانستم علت اصلی را سانسور خواهد کرد و هرگز نخواهد گفت که سهم آلمان و دیگر کشورهای اروپایی در این جنگ افروزی چه قدر است و بمب های شیمیایی را چه کسانی به عراق تقدیم می کنند و این که ما می دانیم، علت این پذیرایی سخاوتمندانه از مجروحان ایرانی، چیزی نیست جز مشاهده و تحقیق دربارۀ نتایج و دستاوردهای همان بمب ها...
Shadi M
اگرچه می دانستم علت اصلی را سانسور خواهد کرد و هرگز نخواهد گفت که سهم آلمان و دیگر کشورهای اروپایی در این جنگ افروزی چه قدر است و بمب های شیمیایی را چه کسانی به عراق تقدیم می کنند و این که ما می دانیم، علت این پذیرایی سخاوتمندانه از مجروحان ایرانی، چیزی نیست جز مشاهده و تحقیق دربارۀ نتایج و دستاوردهای همان بمب ها...
Shadi M
- ... البته این جا کسی زیاد ملاقات نمیاد، فوق فوقش یه نفر، دو نفر... بعضی وقت ها هم اصلاً کسی همراه مریض نمیاد. طرف خودش با پای خودش میاد بستری می شه، بعد هم هروقت تونست رو پای خودش وایسه، مرخص می شه والسّلام. مثل ایران نیست که مریض می ره آپاندیس عمل کنه، فامیلش با مینی بوس پا می شن می رن بیمارستان برای ملاقات. تازه انگار اومدن پیک نیک، بساط پهن می کنن. آخر سر هم نگهبان باید بیاد به زور بندازدشون بیرون، وگرنه مریض بیچاره رو روانی می کنن...
Shadi M
مثل همیشه چشم هایش را از من دریغ کرده، به زمین دوخته بود. حتماً می دانست من خریدارم و بازارگرمی می کرد.
MAHDI
وقتی که نگاه تو به من دوخته شد
دل شعله به سر چو شمع افروخته شد
لختی به تماشای تو بنشستم و آه
در لحظه تمام عمر من سوخته شد
bh
فالله خیرٌ حافظاً وهو ارحم الراحمین.
فآطمه
دل آرام گیرد به یاد خدا
آیه
حجم
۲۴۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۵۱ صفحه
حجم
۲۴۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۵۱ صفحه
قیمت:
۷۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰۷۰%
تومان