بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سرزمین مامورهای مخفی؛ داستان‌هایی از پشت دیوار برلین | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سرزمین مامورهای مخفی؛ داستان‌هایی از پشت دیوار برلین

بریده‌هایی از کتاب سرزمین مامورهای مخفی؛ داستان‌هایی از پشت دیوار برلین

۴٫۱
(۴۱)
اشتازی ارتش داخلی بود که تحت نظر دولت کار می‌کرد. وظیفه‌اش دانستن همه‌چیز راجع به همه‌کس و با استفاده از هر ابزاری که می‌خواست بود. می‌دانست مهمانانتان کیستند، می‌دانست به چه کسی تلفن می‌کنید و می‌دانست آیا سروگوش همسرتان می‌جنبد یا نه. بوروکراسی‌ای بود که در تمام جامعه‌ی آلمان شرقی پخش‌شده بود؛ آشکارا یا مخفیانه، کسی در هر مدرسه، هر کارخانه، هر بار و هر ساختمان مسکونی بود که گزارش همکاران و دوستان خود را به اشتازی می‌داد. اشتازی چنان به جزئیات وسواس پیداکرده بود که از پیش‌بینی پایان کمونیسم و همراه با آن پایان کشور غافل مانده بود. بین سال‌های ۱۹۸۹ و ۱۹۹۰ زیرورو شده بود؛
shahram naseri
تشر زد: «خانم، شما بی‌کار نیستید.» جولیا گفت: «معلومه که بی‌کارم. پس برای چی اینجام؟» - اینجا اداره‌ی کاره، نه اداره‌ی بی‌کاری. شما بی‌کار نیستید، شما جویای کارید.» جولیا نترسیده بود: «من دنبال کارم، چون بی‌کارم.» زن چنان بلند فریاد زد که مردم داخل صف قوز کردند: «گفتم که، شما بی‌کار نیستید! جویای کارید!» و بعد با حالتی تقریباَ عصبی ادامه داد: «ما تو جمهوری دموکراتیک آلمان بی‌کاری نداریم!»
تی‌تی
برآورد می‌شود در رایش سومِ هیتلر به ازای هر دو هزار شهروند یک مأمور گشتاپو وجود داشت و در شوروی زمان استالین یک مأمور کا. گ. ب برای هر ۵۸۳۰ نفر. در جمهوری دموکراتیک آلمان یک مأمور اشتازی یا خبرچین به ازای هر شصت‌وسه نفر وجود داشت. اگر خبرچین‌های پاره‌وقت را هم حساب کنیم، برخی تخمین‌ها به نسبتی معادل یک خبرچین برای هر ۶/۵ نفر می‌رسند.
Emad
عجیب‌ترین سلول یک یوغ چوبی داشت، چیزی شبیه به دستگاهی در یک نمایشگاه روستایی. زندانی کاملاً خم می‌شد، سر و دست‌هایش از شکاف می‌گذشت و بعد یوغ دورشان بسته می‌شد. جلوی سرش یک سطل فلزی آب مثل آخور آویزان بود. دیوارها و سقف سیاه بود و خطوط میخ‌داری رویش قرار داشت. خانم پاول توضیح داد که زندانی پابرهنه بود و در این وضعیت قفل شده بود. میخ‌ها کف پایش فرو می‌رفت. بعد آب از لوله‌ی آویزان از سقف روی سرش می‌چکید. در نهایت زندانی آن‌قدر درد می‌کشید که از هوش می‌رفت و سرش فرو می‌افتاد. به آب داخل سطل جلوی صورتش می‌خورد که یا از درد هشیارش می‌کرد یا خفه می‌شد.
وحید
با صدای نرمش می‌گوید: «خب، وقتی تحقیقات در مورد یک نفر شروع می‌شد، این به این معنی بود که مظنون به فعالیتای دشمنانه بوده...» این منطق تمام و کمال دیکتاتوری است؛ ما در مورد شما تحقیق می‌کنیم، پس شما دشمن هستید. می‌گوید: «ما تو تمام حوزه‌هایی که گفتم دنبال دشمن می‌گشتیم؛ تو کارخونه‌ها، تو ادارات دولتی، کلیسا، مدرسه‌ها و غیره. در واقع با گذشت زمان کارای بیشتر و بیشتری داشتیم چون تعریف "دشمن" به مراتب گسترده‌تر شده بود.»
وحید
تصمیم این بود که این کار روز بعد و پس از اعطای دستوراتِ لازم، اجرایی و به مرزبانان ابلاغ شود. اما به محض این که شابووسکی این را گفت دیگر دیر شده بود. چند ساعت پس از اشتباه او ده هزار نفر در ایست بازرسی پل برونهولمر، پیاده یا سوار بر اتومبیل‌های ترابانت خود پشت دیوار ازدحام کردند. نورافکن‌های نوار مرگ هرم نفس‌ها و دود اگزوزها را روشن می‌کرد. سمفونی‌ای از بوق ماشین‌ها به پا بود. مرزبانان دست به ماشه ایستادند اما هیچ دستوری نیامد. در نهایت سرپرست آن‌ها تصمیم گرفت به مردم اجازه‌ی عبور دهد ولی فقط به یک شرط. نگهبانان می‌بایست مهر خروج را بر سمت چپ عکس گذرنامه‌ی سمج‌ترین‌ها (افرادی که اول صف بودند) بزنند تا بعداً بتوان آن‌ها را شناسایی و از ورود مجددشان ممانعت کرد. مردم این را نمی‌دانستند و اهمیتی هم نمی‌دادند. روانه‌ی برلین غربی شدند. وقتی چند نفر نخست با قوطی‌های آب‌جوی غربی برگشتند تا نشان دهند کجا بودند نگهبانان کوشیدند جلوی ورود آن‌ها را به خانه بگیرند اما دیگر دیر شده بود، همه چیز تمام شده بود و مردم شرق و غرب از دیوار بالا می‌رفتند، می‌گریستند و روی دیوار می‌رقصیدند.
وحید
این سازمان هرکسی را که می‌خواست دستگیر، زندانی و بازجویی می‌کرد. تمام بسته‌های پستی را در اتاق‌های مخفی در طبقات بالای دفاتر پست وارسی می‌کرد. (نامه‌ها نسخه‌برداری می‌شد و چیزهای ارزشمند به سرقت می‌رفت) و روزانه ده‌هاهزار تلفن را شنود می‌کرد. در اتاق هتل‌ها شنود کار گذاشته بود و جاسوسی دیپلمات‌ها را می‌کرد. دانشگاه‌ها، بیمارستان‌ها و مراکز ورزشی مجزای خود را داشت و برنامه‌های آموزش تروریستی برای لیبیایی‌ها و اهالی آلمان شرقی عضو جناح ارتش سرخ برگزار می‌کرد. در جای جای حومه‌ی شهر پناهگاه‌های مخفیانه برای اعضای خود ساخته بود که در صورت وقوع جنگ جهانی سوم مورد استفاده قرار گیرد. برخلاف سازمان‌های مخفی امنیتی در کشورهای دموکراتیک، اشتازی تکیه‌گاه قدرت حکومتی بود. بدون آن و بدون باج سبیل دادن برای پشتیبانی شوروی، رژیم SED دوام نداشت.
وحید
«فکر می‌کنم آخر کار اشتازی اون‌قدر اطلاعات داشت که همه رو دشمن می‌دونست چون همه تحت نظر بودن. فکر می‌کنم نمی‌دونستن کی با اوناست و کی علیه اوناست یا نکنه همه خفه‌خون گرفتن.»
yazdaan
ما یه دولت سوسیالیستی داشتیم که حتی لازم نبود واسه دارو پول بدی. دارم بهت می‌گم اصلاً سر در نمی‌آرم. الان همه‌چی احمقانه‌ست.»
yazdaan
این سرمایه‌داری، نمی‌تونی تصور کنی چه گهی سرهم می‌کنه.»
yazdaan
«اشتباهی که جمهوری دموکراتیک کرد این بود که مردم رو وادار کرد موضع بگیرن. شما یا هوادار مایید یا دشمن ما. و اگه به این نتیجه می‌رسیدین که دشمن هستید باید از خودتون می‌پرسیدین: من اینجا چه کار می‌کنم؟ اونا می‌خواستن همه‌چیز رو تو الگوی محدود خودشون بگنجونن اما زندگی به این سادگیا قالب نمی‌گیره.»
Mo0onet
بیشتر کار دایره‌ی ایکس بر ضد برلین غربی بود. این واحد اطلاعات حساس یا سری را از مأمورانی که در غرب داشت جمع می‌کرد و آن را برای ضربه‌زدن افشا می‌کرد. سند جعل می‌کرد و تکه‌های ضبط‌شده را به هم می‌چسباند تا مکالماتی بسازد که هرگز اتفاق نیفتاده بود و چهره‌ی اشخاص را در فضای عمومی لکه‌دار کند و شایعاتی درباره‌ی افراد غربی بر سر زبان‌ها می‌انداخت، از جمله این شایعه‌ی ویرانگر که فردی با آن‌ها همکاری می‌کرد
Mo0onet
حافظه، مثل خیلی چیزهای دیگر، غیرقابل اطمینان است. نه تنها به خاطر چیزهایی که پنهان می‌کند و تغییر می‌دهد بلکه به خاطر آن‌چه فاش می‌کند.
Mo0onet
مردمی که تنها وجه اشتراکشان حس آشنای مشترکِ میل به خروج بود
Mo0onet
سرم مثل سگی که تلویزیون تماشا می‌کند بی‌حرکت است. سر در نمی‌آورد اوضاع از چه قرار است، ولی اطمینان دارد چیز جالبی است.
zara
از خودم می‌پرسم چه کسی در اشتازی این کارها را می‌کرد. این نقشه‌های باج‌گیری به فکر چه کسی می‌رسید؟ آیا آن‌ها را برای تأیید به مقامات بالاتر می‌فرستادند؟ آیا برگه‌های کاغذ با حروف اول اسم و مهر "تأیید شد" برمی‌گشت: به هم زدن یک ازدواج، نابود کردن یک شغل، زندانی کردن یک همسر، گرفتن یک بچه؟ آیا شیوه‌های جدید داخلی را برای هم بازگو می‌کردند: «پنج راه جدید و متفاوت برای شکستن قلب؟
Mo0onet
«الان که فکر می‌کنم می‌بینم یه جور ساده‌لوحی تو این فکر بود که الان می‌بینمش؛ اون موقع ما فکر می‌کردیم که دولت و حزب یه چیزن و اشتازی یه چیز دیگه.»
Mo0onet
در جمهوری دموکراتیک آلمان مردم مجبور بودند مجموعه‌ای از گزاره‌ها را حقیقت بدانند
Mo0onet
در جمهوری دموکراتیک آلمان مردم مجبور بودند مجموعه‌ای از گزاره‌ها را حقیقت بدانند
Mo0onet
؛ زوج‌های طلاق‌گرفته‌ای که هنوز در یک خانه بودند یا تازه عروس و دامادهایی که با خانواده‌شان زندگی می‌کردند. هرچیز دیگری هم که قحط بود همیشه و همیشه می‌شد آب‌جو و اشناپس خرید. مردم سر کار مست بودند، بعد از کار مست بودند، در خانه‌شان مست بودند و سعی می‌کردند در جایی که فرار از آن ممکن نبود با دیگران سر کنند.
Mo0onet

حجم

۳۰۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۷۴ صفحه

حجم

۳۰۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۷۴ صفحه

قیمت:
۷۵,۰۰۰
تومان