بریدههایی از کتاب جانسخت و کمشانس
۳٫۵
(۱۵)
مسایلی که برای یک انسان اهمیت ندارد ممکن است به جان فرد دیگری تا سر حد مرگ آسیب برساند.
farez
باید بگویم آدم های زنده بیشتر مرا می ترسانند. همیشه به نظرم اینطور رسیده که هیچ چیز ترسناک تر از یک انسان نیست، زیرا یک مکان هر چقدر هم مخوف باشد تنها یک منظره است و این اهمیتی ندارد که روح ها چقدر ترسناک باشند چون آنها هم اثری از انسان های مرده اند. همیشه فکر می کردم ترسناک چیزی که آدم ها می توانند بهشان فکر کنند این است که انسان های زنده چه در سر دارند.
sahar
"نمی دانم. انگار من از دنیای دیگر یا یک همچون چیزی آمده ام.زندگی من اینجوری بوده. من توانایی تصمیم گیری درباره ی مسایل ساده را هم ندارم و جسمم جدا از فکرم به راه خودش می رود"
Tonoske
نمی توانستم گریه کنم. حتی الان هم نمی توانم. تابحال نتوانسته ام یک دل سیر گریه کنم.
Tonoske
_امروز روز گریه ی توست. ادامه بده، گریه کن
Tonoske
او در آنجا مانند بچه گربه ای کز کرده بود. وقتی دید به سمت او می روم شاد شد.
Tonoske
باید بگویم آدم های زنده بیشتر مرا می ترسانند. همیشه به نظرم اینطور رسیده که هیچ چیز ترسناک تر از یک انسان نیست، زیرا یک مکان هر چقدر هم مخوف باشد تنها یک منظره است و این اهمیتی ندارد که روح ها چقدر ترسناک باشند چون آنها هم اثری از انسان های مرده اند. همیشه فکر می کردم ترسناک چیزی که آدم ها می توانند بهشان فکر کنند این است که انسان های زنده چه در سر دارند.
marzieh
خونسرد است، همه چیز را در زندگی به شادی و راحتی برگزار می کند و کمترین حس مسوولیت پذیری ندارد.
Tonoske
دید خوبی به شاخه های درختان داشتم که به ردیف در دو طرف خیابان قد کشیده بودند. مردان و زنان لباس های نو و دست دوم را که در خیابان فروخته می شد دید می زدند، خوش بودند و سر وصدای زیادی به راه می انداختند. کنار کافه یک میوه فروشی بود که انواع سبزیجات و صیفی ها با رنگ ها ی زیبا و خیره کننده زیر نور کنار هم چیده بود. بسیار چشم نواز بودند. خرمالو، فلفل، هویج، کلم. رنگ هایی که خدا در طبیعت خلق کرده به گونه ای هستند که انسان از تماشایشان سیر نمی شود.
Tonoske
گفتم: فکر می کنم هوا دارد سردتر می شود.
ساکایی گفت: آره اینطور به نظر می رسید. می دانی هیچ وقت از تماشای زیبایی های این فصل خسته نمی شوم. هر چند بار ببینم کم است.
با تعجب اندیشیدم چه زمان روزی خواهد رسید که او از زیبایی خزان خسته شود.
Tonoske
ساکایی گفت: در ماه نوامبر آسمان همیشه گرفته است. خیلی غمگین به نظر می رسد. آدم با دیدنش احساس تنهایی می کند. کدام ماه را از همه بیشتر دوست دارید؟
_نوامبر
Tonoske
همه چیز بیش از حد انتظار بود. به شدت خسته بودم و میل به خواب در درونم می جوشید. پلک هایم خود به خود بسته می شدند.
Tonoske
_می دانی به من خیلی خوش گذشت. ما همخانه های خوبی بودیم من هرگز گمان نمی کردم بتوانم با کسی زندگی کنم. تو آدم بسیار خوش شانسی هستی. می توانم ببینم که زندگی عجیبی در پیش خواهی داشت. شرط می بندم اتفاقات خاصی برایت رخ می دهد. اما نباید خودت را به خاطر آنها سرزنش کنی. باید در زندگی سرسخت باشی. خب؟ اهمیتی ندارد چه اتفاقی بیفتد. سرت را بالا بگیر و به کارت ادامه بده.
Tonoske
از اینکه به آدم های اطرافم حسادت می کردم حس بدی داشتم. زیرا به نظر می رسید به همه خوش می گذرد. همه ی آنهایی که برای آبتنی آمده بودند. زنان مسن، بچه های کوچک به همراه مادرانشان، آدم هایی که هر روز به بدن هایشان کرم های جورواجور می زدند و زندگی های طبیعی و معمولی داشتند.
Tonoske
مردم فکر می کنند تنهایی یک "تصمیم شخصی "محسوب می شود. حال چه تصمیم خودشان باشد چه تصمیم اطرافیان.
اما این امر واقعا حقیقت ندارد. دوره های مختلف زندگی مانند تغییر فصل می مانند. همه چیز به آن بستگی دارد. قدرت انسان در این مواقع به هیچ دردی نمی خورد. بهتر است به دنبال راه دیگری باشیم تا بتوانیم به قدر کافی از زندگی لذت ببریم و در هر صورت زمان موعود روزی فرا خواهد رسید.
Tonoske
داشت کم کم گریه م می گرفت.
Tonoske
حجم
۷۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۰۶ صفحه
حجم
۷۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۰۶ صفحه
قیمت:
۵۲,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد