بریدههایی از کتاب دورترین کرانه (دریای زمین ۳)
نویسنده:ارسولا. کی. لوژوان
مترجم:پیمان اسماعیلیان
انتشارات:انتشارات قدیانی
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۸از ۱۲ رأی
۴٫۸
(۱۲)
تنها یک چیز می تواند راه انسانی سیاه دل را سد کند. آن هم انسانی دیگر است. شکوه و برتری مایه شرمندگی است. تنها روح و نفس ماست که ظرفیت پلیدی و هم ظرفیت غلبه بر پلیدی را دارد.
Azadehana
تنها در مرگ است که نوزایی معنا می گیرد. توازن به معنای سکون نیست، توازن در جنبش است؛ شدنی بی پایان و همیشگی.
ساغر موسوی
انسان با وجود تمام کوچکی و آسیب پذیری، چقدر ترسناک و مهیب است
ساغر موسوی
آنان را که بیش از همه می توان آزرد، آنان که آسیب پذیرترند: آنان که عشقی و دلی سپرده اند و چیزی بازپس نگرفته اند: آنان هستند که نام های حقیقی یکدیگر را بر زبان می رانند. آنان که دلی صاحب وفا دارند، آنان که حیات می بخشند...
ساغر موسوی
هیچ سیاهی و ظلمتی تا ابد نمی پاید. حتی در ظلمت نیز ستارگان هستند...
ساغر موسوی
که در راه عشق به یکدیگر جان باخته بودند، در خیابان ها از کنار یکدیگر بی اعتنا می گذشتند و به راه خود می رفتند.
ساغر موسوی
مرگ بهایی است که برای زندگی مان می پردازیم؛ برای تمام زندگی
ساغر موسوی
انگار گذشته، غفلت از آینده است. انسان تقدیرش را نمی سازد: آن را می پذیرد یا انکارش می کند. درخت قیس اگر ریشه در اعماق نداشته باشد، برگ و بری نمی دهد.
ساغر موسوی
«البته در معصومیت قدرتی علیه پلیدی وجود ندارد. اما برای خیر چرا..
کاربر ۱۸۸۰۵۲۹جواد
ـ از آنها می ترسی زیرا از مرگ می ترسی و حق هم داری: آخر مرگ چیز وحشتناکی است و باید از آن ترسید.
ساحر با بیان این جملات تکه چوبی در آتش انداخت و به اخگرهای ریز زیر خاکسترها فوت کرد. زبانه ای کوچک بر شاخه های باریک خاربن پدیدار شد و چشم سر و دل آررن را روشن ساخت.
گد افزود: «زندگی نیز پدیده ای وحشتناک است و باید از آن ترسید و در عین حال بزرگش داشت.»
shahryar_shon
آررن اژدهایان را دید که چگونه به هوا پر می کشند و با باد بامدادی دور می زدند. با دیدن این صحنه دلش از فرط شوق در سینه به تپش درآمد، شوق از اینکه به مقصد رسیده بودند، شوقی که چون درد در وجودش می دوید. تمام شکوه فناپذیری در آن پرواز نهفته بود. زیبایی شان برساخته از توانی هولناک، سَبعیتی به غایت و وقاری ناشی از خرد بود. آخر اینان مخلوقاتی اندیشه ورز، قادر به سخن گفتن و مالک خردی کهن بودند: در الگوهای پروازشان نوعی انضباط و هماهنگی وحشیانه و ارادی به چشم می خورد.
آررن چیزی نمی گفت و فقط فکر می کرد: «مهم نیست پس از این چه خواهد شد؛ من اژدهایان را در نسیم بامدادی دیده ام.»
shahryar_shon
حیات تنها در وجودی فناپذیر و میرا یافت می شود، آررن! تنها در مرگ است که نوزایی معنا می گیرد. توازن به معنای سکون نیست، توازن در جنبش است؛ شدنی بی پایان و همیشگی.
shahryar_shon
اگر در وضعیت دیگری بود خندهای میکرد؛ سرانجام دریافته بود که صید بودن، و نه صیاد بودن، در پیش بودن و طعمه قرار گرفتن چه حسی داشت. احساس تنهایی بود و احساس رهایی.
shahryar_shon
حجم
۲۲۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۳۷۳ صفحه
حجم
۲۲۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۳۷۳ صفحه
قیمت:
۱۳۵,۰۰۰
تومان