بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خواب باران | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب خواب باران

بریده‌هایی از کتاب خواب باران

امتیاز:
۳.۸از ۱۹۰ رأی
۳٫۸
(۱۹۰)
انگار چیزی از قلب هما کنده شد و پایین ریخت. نفسش به شماره افتاد. حسام را نمی‌فهمید. از حکمت و قضاوقدر و حرف‌هایی هم که می‌زد، سر درنمی‌آورد. اصلاً درک درستی از این فلسفه‌بافی‌های بی‌سروته نداشت اما حرف تسلیم که پیش می‌آمد، انگار کم می‌آورد. چیزی دلش را به آشوب می‌کشاند. حسی که درک درستی از آن نداشت، انگار سال‌های سال با آن زندگی کرده و برایش آشنا بود.
masume47
آسمان گرفته بود و سراسر پوشیده از ابرهای سیاه و خاکستری. هوا غبارآلود بود و سنگین. بوی باران می‌آمد و نسیم خشک و خنک آبان ماه با سوز به سروصورت عابران می‌خورد
♡doonya♡
«باید خلیل بود و به یار اعتماد کرد گاهی بهشت، در دل آتش میسر است.»
کاربر ۲۳۲۱۹۷۱
«زندگی تو هرچی که بوده... هرچی که باشه... از دست خدا و حساب و کتابش نمی‌تونی فرار کنی. هرجا که بری، سرت هربلایی که بیاد، یا هربلایی که بیاری، بازم تو بنده‌ای و اون خالق و صاحب اختیارت. مگه مخلوق می‌تونه از خالقش فرار کنه؟»
کاربر ۲۳۲۱۹۷۱
هیچ‌کس واقعاً از خدای خودش نمی‌بره مادر من. آدم‌ها فقط گاهی فراموشش می‌کنن. یا ادای بریدن رو درمیارن... همین!
کاربر ۲۳۲۱۹۷۱
هیچ‌کس واقعاً از خدای خودش نمی‌بره مادر من. آدم‌ها فقط گاهی فراموشش می‌کنن. یا ادای بریدن رو درمیارن... همین!
کاربر ۲۳۲۱۹۷۱
هیچ‌کس واقعاً از خدای خودش نمی‌بره مادر من. آدم‌ها فقط گاهی فراموشش می‌کنن. یا ادای بریدن رو درمیارن... همین!
فرهاد
یه لحظه با خودم فکر کردم پس نتیجه‌ی این همه سال دور هم جمع‌شدن و قرآن‌خوندن چی بوده؟ وقتی این‌قدر راحت تهمت می‌زنن و پشت سر دختر مردم غیبت می‌کنن و به هزار گناه کرده و نکرده متهمش می‌کنن... بعد هم به راحتی حکم صادر می‌کنن و محکومش می‌کنن و این‌طور دلش رو می‌شکنن... پس به چیه قرآن خوندنمون باید دلخوش باشم؟!»
n re
در سرش پیچید: «نترسیدی از خدا؟»
n re
گذشته برایش زمان و مکان نبود که پشت سر جا مانده باشد و زیر گردوغبار فراموشی، محو و ناپدید شود. گذشته تمام خاطرات و احساساتی بود که وجودش را پر کرده بود. مثل آینه‌ای که تصویرها را در خود منعکس می‌کرد، همه‌جا مقابلش بود و مدام در ذهنش تکثیر می‌شد. نمی‌توانست از آن فرار کند. نمی‌توانست آن قسمت از زندگی‌اش را بکند و دور بریزد و انگار که هرگز نبوده، به جریان سیال و بی‌دغدغه‌ی زندگی بپیوندد.
n re
«باید خلیل بود و به یار اعتماد کرد گاهی بهشت در دل آتش میسر است.»
12345678

حجم

۱۵۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

حجم

۱۵۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۰,۵۰۰
۷۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۳
۴
صفحه بعد