بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شهید گمنام ( ۷۲ روایت از شهدای گمنام و جاویدالاثر) | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب شهید گمنام ( ۷۲ روایت از شهدای گمنام و جاویدالاثر) اثر گروه نویسندگان

بریده‌هایی از کتاب شهید گمنام ( ۷۲ روایت از شهدای گمنام و جاویدالاثر)

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۳۷ رأی
۴٫۵
(۳۷)
۵۵. سیزده مؤذن راوی شهید علیرضا غلامی مسئول تفحص لشگر امام حسین(ع) آخرین روزهای سال ۷۲ بود. بچه‌های تفحص همه به دنبال پیکرهای مطهر شهدا بودند. مدتی بود که در منطقه خیبر (طلائیه) به عنوان خادم‌الشهداء انتخاب شدیم. با دل و جان به دنبال پارهای دل این ملت بودیم. سکوت سراسر طلائیه و جزایر را گرفته بود. سکوتی که روح را دگرگون می‌کرد. قبل از وارد شدن به منطقه تابلویی زیبا نظرمان را جلب کرد: با وضو وارد شوید این خاک آغشته به خون شهیدان است. این جمله کلی حرف داشت. همه ایستادیم. نزدیک ظهر بود. بچه‌ها با آب کمی که همراهشان بود وضو گرفتند. ناگهان صدای دلنشین اذان آن هم به صورت دسته‌جمعی به گوشمان رسید! به ساعت نگاه کردم. وقت اذان نبود! همه این صدا را می‌شنیدند. هر لحظه برتعجب ما افزوده می‌شد. یعنی چه حکمتی در این اذان بی‌وقت و دسته‌جمعی وجود دارد!! نوای اذان بسیار زیبا و دلنشین بود. این صدا از میان نیزارها می‌آمد. با بچه‌ها به سمت صدا حرکت کردیم. با عبور از موانع به نیزارها رسیدیم. این منطقه قبلاً محل عبور قایقها بود. هر چه جلو می‌رفتیم صدا
کاربر ۶۹۵۱۷۹
گویی گمنامی صفتی است که همه عاشقان حضرت زهرا (س) به آن آراسته‌اند.
Im Yadgari
چند ساعت بعد شخصی مرا سوار کرد و آمدم. البته این دوست ما همیشه اینگونه بود. در همه کارها، حتی زمانی که در اوج کار بودیم با شنیدن صدای اذان کار را قطع می‌کرد و به نماز می‌ایستاد. همه را هم به نماز تشویق می‌کرد. حدیث زیبایی را نیز برای ما نقل می‌کرد: وقتی بنده‌ای بدون توجه، در خارج وقت و سریع نماز می‌خواند خداوند به فرشتگانش می‌گوید: به این بنده‌ام بنگرید! گویی فکر می‌کند برآوردن حوائج و نیازهایش به وسیله کسی جز من است!؟ آیا او نمی‌داند حل مشکلات و برآوردن حاجاتش به دست من است!؟
هامان
می‌گفت: این فرماندهی گردان ما رو باد می‌کنه! اگر به خودمان سوزن نزنیم، دنیا به ما سوزن می‌زنه!
مریم
اینها همه از اخلاص و ایمان او بود
مریم
همه ما در پشت موانع گیر افتاده بودیم. واقعاً نمی‌دانستیم چه کنیم. در همین حین یک جوان به روی سیم‌های خاردار خوابید! بعد هم گفت: همه از روی من عبور کنید! بیش از سیصد نفر از روی بدن او عبور کردند. خارهای سیم در بدن جوان فرو رفته بود. در زیر نور منّور کاملاً مشخص بود. قطرات خون از بدن او جاری شده بود. وقتی همه نیروها از روی بدن او عبور کردند عملیات با موفقیت آغاز شد.
reza.m.1001
محسن چریک همیشه کارهایش را خالصانه و مخفیانه فقط برای خدا انجام می‌داد.
فآطمه
او دنیا را سه طلاقه کرده بود.
فآطمه
یکبار مسئله‌ای پیش آمد که گفت: دیگر نمی‌خوانم. دیگر مداحی نمی‌کنم! اما صبح روز بعد دوباره شروع به مداحی کرد! حضرت زهرا (س) را در خواب دیده بود. فرموده بودند: نگو نمی‌خوانم. ما تو را دوست داریم. هر کس گفت بخوان تو هم بخوان.
Im Yadgari
چراغی پر فروغ‌اند. راه را به گمگشتگان دریای پرتلاطم دنیا نشان می‌دهند. اهل دنیا را به ساحل امن هدایت فرا می‌خوانند. نور امید را بر دل کشتی شکستگان اقیانوس معرفت می‌تابانند. آری شهدای گمنام اینگونه‌اند.
M

حجم

۳۴۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

حجم

۳۴۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱۲
۳
صفحه بعد