بریده‌هایی از کتاب نبرد من

از همان دوران کودکی و نوجوانی انسانی متفکر بودم گاهی چنان در فکر فرو می‌رفتم که نمی‌فهمیدم در اطرافم چه رخ می‌دهد. از یک سو در فکر شغل و درآمد بودم و از سوی دیگر به دنبال فرصت بودم تا نقشه هایی را که در سر پرورانده بودم، دنبال کنم.

بنابراین خوانندگان روزنامه ها سه دسته اند: اول: کسانی که همه آنچه می‌خوانند باور می‌کنند. دوم: کسانی که هیچ چیز از نوشته‌ها را باور نمی‌کنند. سوم: گروهی که همه چیز را به باد انتقاد می‌گیرند.

فلسفه یهودیان به گونه ای بود که پایه های زندگی انسانی و طبیعی را خراب می‌کرد و به ارائه نیروی غیرانسانی در جامعه می‌پرداخت. انها منکر ارزش های نژادی و شخصی می‌شدند و از رسیدن به تمدن خودداری می‌کردند و در کل آنها به دنبال نابودی افراد روی زمین بودند. شاید خدایی ناکرده این عقاید روزی در جهان دیده شود، مطمئن هستم آن روز آخر دنیا خواهد بود و مردمان یک روز خوش و آرام را نخواهند دید و طولی نمی‌کشد که هیچ موجود زنده ای روی زمین باقی نخواهد ماند. این مسائل را می‌دانم و اگر روزی با یهودیان به جنگ برخیزم جنگ من جهاد بزرگی است که از سوی خداوند فرماندهی خواهد شد.

آنها را مانند یک زخم عفونی در بدن می‌دیدم که به محض فروبردن تیغ در آن، کرم های کثیف و آلوده از آن بیرون می‌زند.

ملتی که خود را تسلیم دیگران کند و اختیار خود را از دست بدهد آینده‌ای جز نابودی خود و آیندگان خود را ندارد و این سرنوشتی است که خود آنها برای خود انتخاب کرده اند و نباید بابت آن شکایتی داشته باشند. و در واقع این شکست است که زمینه یک پیروزی است.

عمق سقوط هر ملت به فاصله بین وضعیت حاضر و گذشته آن ملت بستگی دارد. ملتی که از پستی و ناچیزی به بالاترین و عالی‌ترین مقام‌های سیاسی و اقتصادی برسد، سقوطی عمیق تر و خطرناک‌تر خواهد داشت.

ملت آلمان برای او همیشه به عنوان سوالی بی جواب خواهد بود. چون کشور آلمان تنها کشوری بود که سال‌های طولانی با قدرت استثنایی توانست امپراتوری بزرگی را اداره کند اما درآستانه جنگ وضعیت تغییر کرد. آلمان مانند حیوانی بزرگ بود که ماری بر آن زهر ریخته باشد و او را ناتوان کرده باشد به گونه ای که این حیوان عظیم الجثه دیگر توان سرپا ایستادن را نداشت. این مار با زهر کشنده، مارکسیست بود که در وجود این ملت رخنه کرده بود و توانسته بود ملتی با روحیه قهرمانی را این چنین ضعیف و ناتوان کند.

اراضی زیاد در یک کشور از پایه های زندگی سیاسی و اجتماعی است و هرچقدر زمین بیشتری در اختیار یک کشور و ملت باشد بهتر می‌تواند خود را نیرومند کند و از طبیعت و قوانین آن استفاده کند. کشورهای وسیع و بزرگ، قدرتمندتر از کشورهای کوچک و محدود هستند و کشورهای وسیع مقاومت بیشتری در مقابل حملات دشمنان از خود نشان می‌دهند.

بعد از تحقیق و مطالعه دریافتم که مدیر کارخانه ها و تولید کنندگان مواد آلوده و کثیف همه یهودی هستند، تهیه کننده اکثر قرص ها، داروها و مواد غذایی مسموم و تقلبی یهودی ها بودند و بعد به این نتیجه رسیدم هرچیزی که به دست یهودی ها در کارخانه ها و کارگاه‌ها تهیه و تولید شود تقلبی و آلوده هست. انحرافاتات ادبی که باعث انحراف و فساد جوانان می‌شد و هم چنین فیلم ها و نمایش‌های فاسد همه به دست کسانی ساخته و اداره می‌شد که یهودی بودند و یک صدم جمعیت کشور را تشکیل داده بودند.

من بعد از دو سال به طور کامل نظریات سوسیال دموکرات را دریافتم و آنها را به خوبی شناختم. آنها مانند تروریست های اندیشمند بودند که روش های به خصوص خود را داشتند. آنها به مردم دروغ‌های بزرگی می‌گفتند و با این دروغ ها ترس و استرس بین رقیبان خود ایجاد می‌کردند و این کار را تا جایی ادامه می‌دادند تا رقبا را کنار بزنند و عده ای از ملت احمق را به امید داشتن آزادی تسلیم خود کنند.

بعد از مدت ها دریافتم که نه تنها مارکسیست و سوسیال دموکرات باهم یکی نیستند بلکه چه چهره خبیثی در پشت این ماسک های زیبای تقوا و پرهیزگاری پنهان شده است. فهمیدم اگر این گروه به قدرتی برسند کشتارهای عظیمی‌رخ خواهد داد.

اعتقاد من همیشه این بود که دوران جوانی بهترین فرصت برای کسب تجربه و سرمایه گذاری برای آینده است و آنان که در سال های کهنسالی پیروز و موفق هستند در دوران جوانی به سرمایه گذاری و کسب تجربه پرداخته اند.

اتحاد اتریش و آلمان آرزوی هر آلمانی بود این آرزو تا آنجا پیشرفته بود که همین شهر کوچک مرزی که من در آن زاده شدم میدان جنگ های پی در پی و زیادی بود و جوانان شجاع و دلاوری در این راه حاضر نشدند تا خاک خود را به بیگانگان بسپارند و جان سپردند.

در ابتدای سال ۱۹۱۴ سم‌پاشی یهودی‌ها نتیجه نداد و نتوانست در گروه کارگران نفوذ کنند اما با فاصله چند هفته آمریکایی‌ها با شعار دوستی و برادری با کارگران شروع به دخالت کردند. متاسفانه فرماندهان و سیاستمداران آلمانی وظایف خود را به خوبی انجام نمی‌دادند و زمانی که می‌دیدند تفکرات ناسیونالیستی در بین کارگران درحال رشد است از آن جلوگیری نمی‌کردند و به هیچ عنوان قدرت تشخیص خطر را نداشتند و این ناکفایتی باعث شد در حالی که عده‌ای در جلوی جبهه‌ها جان‌فشانی می‌کردند در عقب جبهه یهودیان افکار منفی را پراکنده سازند.

م کارل بوگر و حزب مسیحی

قهرمانان دروغگو همیشه خود را افرادی درست و با تقوا نشان می‌دادند که با حیله‌گری اشتباهات خود را به گردن دیگران می‌اندازند

همان طور که قبلا هم بارها گفتم روش آنها برای نابودی دشمن جنگ و مبارزه نیست بلکه آنها از روش نشر اکاذیب و افترا زدن به افراد برای مبارزه استفاده می‌کنند.

بدون شک حفظ انسانیت روزی یکی از اساسی‌ترین علل جنگ‌های سخت خواهد بود

بدون شک بسیاری از مردم در برابر مشکلات اینگونه عمل می‌کنند یعنی فکر می‌کنند همه چیز را می‌دانند اما یک مسئله ساده که هزاران بار در جلوی چشمان آنها اتفاق افتاده را نمی‌توانند حل کنند.

هر چقدر یک سیاستمدار از افکار خود کناره‌گیری کند باعث می‌شودزحمات و پیروزی‌های او ساده انگاشته شود و سریع و زود گذر باشد.